بستن

شهید اصغر صادقی

وصيت نامه شهيد عزيز اصغر صادقي
 
  اي اهل ايمان هنگام جنگ سلاح برگيريد و دسته دسته يا يك به يك متّحد براي جهاد بيرون رويد.                                                         (قرآن كريم )
  اي گرويدگـان به دين اسلام شما مانند آنان كه راه كـفر و نفاق پيمـودند نباشيد كه گفتند اگر برادر و خويشان ما براي جنگ نمي رفتند، دچار مرگ نمي شدند. اين آرزوهاي باطل را خداوند حسرت دل‌هاي آنان خواهدكرد و خداست كه حيات مي بخشد و مي ميراند و به هرچه كنيد آگاه است.                            ( قرآن كريم )
با سلام و درود فراوان به امام عصر(عج) و نايب برحقّش و رزمندگان اسلام و با سلام به تك تك خانواده‌هاي شهدا كه از جان و مال خود گذشتند و براي جهاد در راه خـدا و نبي اكـرم(ص) رفتند و مشتاقانه به مقـام معـنويـت رسيدند.
 اي پدر عزيـز، تو را وصيت و سفارش مي كنم به تقوي و ترس از خدا و چنگ زدن به ريسمان او، اي برادران و اي پدران، منزلگاه و آرامگاه خودتان را درست كنيد و آخرتتان را به اين دنيا نفروشيد كه علي(ع) فرمود: اين دنيا آن‌قدر بي ارزش است كه ارزش آن از آب بيني حيواني هم كمتر است.
اي جوانان عزيز، نكند خداي نخواسته در رختخواب ذلّت بميريد كه حسين(ع) در ميدان نبرد شهيد شد، مبادا در غفلت بميريد كه علي(ع) در محراب عبادت شهيد شد، مبادا در حالت بي‌تفاوتي بميريد كه علي اكبر حسين(ع) در راه حسين و با هدف شهيد شد.
اي مادرم و اي مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگيري كنيد كه فردا در محضر خدا نمي توانيد جواب حضرت زينب(س) را بدهيد كه تحمّل 72 شهيد كرد.
اي پدر و اي مادر و اي برادرانم، خدا در قرآن مجيد مي فرمايد: «به حقيقت اموال و فرزندان شما در اين دنيا اسباب فتنه و امتحان شماهستند و به آن‌ها دل نبنديد و بدانيد كه نزد خدا اجر و مزد عظيم خواهد بود.»
اي خانواده‌ي شهدا و كساني كه فرزندانتان مشغول جهاد در راه خدا هستند، مثل خاندان وهب باشيد؛ فرزندانتان را به جبهـه‌هاي نبـرد بفرستيـد و به فكر جسد او هم نباشيد زيرا مادر وهب فرمود: سري كه در راه خدا دادم پس نمي گيرم.
 برادران، استغفار و دعا را از ياد نبريد كه بهترين درمان‌ها براي تسكين دردهاست. به ياد خدا باشيد و در راه خير قدم برداريد كه خواه نخواه مرگ به سراغ تمام ما مي آيد، هرگز  دشمنان بين شما تفرقه نيندازند و شما را از روحانيت و بسيج و سپاه جدا نكنند كه اگر چنين كردند روز بدبختي مسلمانان و روز جشن ابرقدرت‌هاست. بار ديگر سفارش مي كنم كه حضورتان را در جبهه بيشتر كنيد و به سخنان امام، بهتر گوش كنيد و عظمت او را بيابيد تا مورد لطف و آمرزش پرودگار قرار گيريد.
اي پدر و اي مادرم: بار ديگر سفارش مي كنم كه در مرگ من گريه نكنيد، دشمنان اسلام منتظر نقطه ضعفي هستند كه از شما بگيرند براي حسين(ع) گريه كنيد كه سر از تن مطهر او جدا بود.
 اميدوارم و از خدا مي خواهم اگربه سعادت شهادت رسيدم يكي از اعضاي بدنم نباشد تا فردا در محضر خدا و حضور هفتاد و دو شهيد كربلا شرمنده نباشم. قطعه زميني كه دارم وقف تبليغات بسيج و يا مدرسه كنيد.                    
       والسلام عليكم و رحمه الله بركاته
                                                                                                         اصغر صادقي، استهبان ، 18/12/65
 


زندگی نامه :

در خون خويش غوطه‌ور گرديد آن لاله صفت كه تا سرحّد جان با عشق پيمان بسته بود …
«اصغر» در خانواده‌اي مذهبي در رونيز ديده به جهان گشود. از دوران كودكي به نماز و روزه علاقه‌ي فراواني داشت و هيچ‌گاه آن را ترك نكرد. تا سال دوم دبيرستان درس خواند و پس از آن به كمك پدر شتافت، تا كمك خرج خانواده باشد.
جواني هجده ساله بود كه خود را براي خدمت سربازي آماده نمود و اين خدمت مقدّس را در سپاه گذراند. او كه عاشق خدمت بود پس از پايان سربازي به عضويت سپاه پاسداران درآمد و با شور و شوق فراوان، مشغول به خدمت شد.
در بحبوبه‌ي جنگ و در روزهاي پر خاطره‌ي دفاع از خود را آماده نمود تا به دياري برود كه ساحل آرامش آرزوهايش بود. آنچنان عاشق جبهه شده بود كه هر بار به مرخصي مي‌آمد طاقت ماندن در روستا را نداشت و خيلي سريع برمي‌گشت. هنگام رفتن به مادر كه نگران او بود مي‌گفت: «ما كه لياقت شهادت نداريم، اما ان‌شا اللّه با پيروزي رزمندگان اسلام به كربلا مي‌رويم.» آخرين وداعش با مادر

به گونه‌اي بود كه مي‌شد شهادت را در چشمانش خواند. همرزم آن عاشق پيشه مي‌گويد1: «او با پول خود براي جبهه يخچال، راديو و لوازم مورد نياز مي‌خريد تا رزمندگان در خطوط مقدّم و مقرهاي پشتيباني از آن استفاده كنند و هرگاه علت كار را از او مي‌پرسيدند با روحيه‌اي شاد جواب مي‌داد «جبهه خانه من است.»
شب‌هاي جبهه چه زيبا اشك‌هاي او را پذيرا بودند؛ او كه تا سپيده دم با صداي بغض‌آلود طلب شهادت مي‌كرد.
همرزمش چنين بيان مي‌كند كه2: «چند روز قبل از شروع عمليات علي‌اصغر در عالم خواب حرف مي‌زد و چگونگي عمليات را به طور معجزه آسايي شرح مي‌داد. همه‌ي دوستان گرد او جمع شده بود و به حرفهايش گوش مي‌دادند و زماني كه عمليات شروع شد تمام خواب شهيد به حقيقت پيوست و تعجب همگان را برانگيخت.»
وي «عمليات والفجر 10» مردانه جنگيد و پاسداري از خون دوستان شهيدش را به انجام رساند و چون تيرخصم برسرش اصابت كرد شربت شيرين وصال نوشيد و به آرزويش دست يافت.

پاسخ دهید

ادرس ایمیل شما کاربر گرامی منتشر نخواهد شد.قسمت های ضروری و مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

متا سفانه قابل کپی نیست!