بستن

شهدای شهر رونیز استهبان

ردیفنام خانوادگینام نام پدر
1شهید عزیز اکبریانمهراداددرویش علی
2شهید عزیز اکبرپورعبدالرضاعسکر
3شهید عزیز اکبرپورصمدقنبر
4شهید عزیز آستینهغلامرضاغریب
5شهید عزیز پورکریمی علی آبادیسهامجهانگیر
6شهید عزیز جوکار محمد رضاخیرالله
7شهید عزیز جوکارمحمودمصطفی
8شهید عزیزحفاریقدرت اللهعلی
9شهید عزیز خانعلی پورآیت اللهغلام
10شهید عزیز خیراتیعلی
11شهید عزیز زارعیمنصورخورشید
12شهید عزیز زارعیاناحمدعیسی
13شهید عزیز شادمانینوذرکهزاد
14شهید عزیز شریف علی اصغرامان الله
15شهید عزیز شفیعیحسینمختار
16شهید عزیز شکری پور محمد رضامصطفی
17شهید عزیز صادقی اصغرمصطفی
18شهید عزیز صادقیحسنمحمد
19شهید عزیزصادقیسعیدمحمود
20شهید عزیز صادقی عباسعلی اکبر
21شهید عزیز صادقی عبداللهامرالله
22شهید عزیز صادقی رونیزیعباسابوالحسن
23شهید عزیز طالبیمنصوراصغر
24شهید عزیز عابدینیعلی اکبرحسین
25شهید عزیز عبدالله پورمسیحابوالفتح
26شهید عزیز عبدالله پوریوسفابوالقاسم
27شهید عزیز عزیزیمسعودجمشید
28شهید عزیز عزیزینصراللهرضا
29شهید عزیز قائدیانخداکرمخداداد
30شهید عزیز قائدیانناصرنجف
31شهید عزیز قائدیان رونیزیخورشیدمحمد حسین
32شهید عزیز قهرانیاسماعیلابراهیم
33شهید عزیز کرمی پور شمس آبادیمسعودقدمعلی
34شهید عزیز محمودی علیدادالله
35شهید عزیز نصرالله زادهحمید رضانصرالله
36شهید عزیز نظریچراغعلیحاجی
37شهید عزیز نینواعلی اصغردیندار
38شهید عزیز ولی زادهمحسنمحمود
39شهید عزیز هدایتیقادرعلی محمد
40شهید عزیز یوسفیاحمدعباس
41شهید عزیز کریمیانکریممحمد حسین
42شهید عزیز کشاورزیان رونیزیرضابیگ میرزا
43شهید عزیز کشاورزیان رونیزیعلی میرزابیگ میرزا
44شهید عزیز کمالدارغلامرضاحبیب الله
45شهید عزیز گلچین فردجان علیجهانگیر
46شهید عزیز لری زادهالله قلیغلامحسین
47شهید عزیز محمدی رونیزیعبدالرسولحاجی
47

وصيت نامه شهيد عزيز غلامرضا كما لدار

  شب، امشب نيست، تاريكي گريزان است . . .

 افق را از كران تا بيكران، خوناب و نور است . . .

 نبرد كفر و ايمان است . . .

 مصاف عدل با زور است  . . .

 در اين خون‌دشت رنگارنگ . . . 

 زمين را لاله مفروش است . . .

 صدا را نيست، آهنگ و سرود تير مغشوش است . . .

زِ هر سو گرگ زَخميني، صدايي، زوزه‌اي سرداده مي ميرد . . .

 زِسـوي ديگري گلبرگ رنگيني، ره عرش الـهي پيش مي گيرد . . .

سحرگاهي نه چندان ديرگاه آبستن نصرِالهي است،

و فجر صبح اميدي، زِفتح عاشقان، در آستين جانان . . .

حريم عشق را گلبوسه مي گيرد . . .

هزاران انجم خونينِ نور افشان. افق را جام خون نوشانده . . .

از معراج خود تا فرش، خاكِ پاك . . .

مي بيني چنان آيينه در آينه‌اي صدها . . . هزاران . . . بي نهايت

نور باران، نور در نور است . . .

آري، نيست ظلمت، شب گريزان است. مصاف عدل با زور است . . .

نبرد كفر و ايمان است . . .

و مي دانيم آخر، كفر مغلوب است و ايمان تا ابد پيروز . . .

كه هم «نَصْرٌ مِنَ الله» است و «هَمْ فَتْحٌ قَريب» آخر . . .

*   *   *

تو اما جان من مادر، بصيرت ديده را بگشا . . .

ببين آخر، نشايد صبح روشن را سيه پوشي . . .

نشايد تشنه باشي و زِشهدي چون شهادت مي ننوشي . . .

و قرين نعمت وافر نشايد در سپاس حق نكوشي . . .

مادر اي جانم، تو مي بيني شفق را از بدايت تا نهايت خون و خوناب است

به دست خصم، شمشير گران، پا بر ركاب است . . .

نشستن ننگ و رفتن، تشنگان را سوي آب است . . .

ببين مادر، گُل دين را خَس ظالم به تن پيچيده، مي خشكد . . .

بياور تيشه را، تا بركَنيم از بيخ اين خس را . . .

*   *   *

نپنداري كه كس جاويد مي ماند . . .

جهان فاني است و باقي خانه‌ي پس را . . . (شهادت آب حيوان است مادر جان) .

ببين هر روز، من رنجورتر مي گردم و در خُسر اوقاتم بِهِل

تا من ضمان حق به دل گيرم و يا در جان . . .

مكن نَهيم، دريغا صيد آفاقم . . .

صداي زنده‌اي مي آيد از ديرينه اعصاري . . .

به نوري ماند آن بشكسته ظلمت . . .

شوق راهي مي دهد رفتن . . .

صدايي مانده در دالان غم باري . . .

بند و غل درون، با جهد و پيكاري بود ، . .

زنجير را آخر شكستن، تن از آسودگي راندن، غبار كهنگي شسـتن، دل از بيگـانگـي كـندن . . .

رهايي يافتـن بر خصـمِ دسـت افشـان، به پاكوبي مرصّع مركبي راندن، سپردن راه بي بدون‌هاي عرش، با شوق بي بندي . . .

 نه دل، در چوني و چندي رها بايد از اين ماندن، از اين ذلّت، وزين بي جهد پوسيدن ، . .

منال اما عزيز من . . .

 اگر گشتي بسي رنجور و غمديده، مريض من  . . .

منال اما، اميد مرگ خونينم به روز بي پنـاهي، حافظي از اولياي حق نجاتت مي دهد . . .مادر . . .

من آخر فيض مرگ خود . . . اگر خونين بود چون . . . مرگ ثارالله و مقبول خدا افتد به تو مي بخشمش مادر . . .

ندارم تحفه اي ديگر، پذيرا باش مرگم را . . .

منالي بر سر نعشم، مگيري در بغل نقشم، مَمويي پيش خود پنهان، زِغمخوارانمان كتمان، تو را صبر شگرف خود، صلا بر دشمنان باشد . . .

بِهِل در چشمشان حسرت، زِ شمشير تحمّل قلبشان بشكاف . . .

*   *   *

نصيحت مي كني مادر، كه آن فرزند ديگر را . . .

دلش را با خدا دارد . . .

به دستش مي دهي شمشيرِ من را و روانش مي كني بي هيچ ترديدي به راه پاكبازانِ رفته در ميعاد . . .

مبادا، دل به او بندي و پا بر خون گذاري . . .

خون خود مي گويم و ياران خود مادر،

سعادت نيست ماندن جانكم در نعمت  وافر . . .

مگردي دين حق را عاقبت كافر . . .

تو را من مي سپارم با خداي خود . .

تحمّل مادرم . .

باري تحمّل تا به آخر . . .

تا وصيت را بصيرت من دهم پايان . . .   

خداحافظ . . . خداحافظ . . .

غلامرضا كمالدار


وصيت نامه شهيد عزيزعلي ميرزا كشاورزيان

    «يا اَيُّها اْلَذّينَ آمَنوُا هَلْ اَدُلُكُمْ عَلَي تِجارَهٍ تُنْجيكُمْ مِنْ عَذابٍ اَليمِ تُؤمِنُونَ بِاْللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدوُنَ ِفي سَبِيلِ اْللَّهِ بِاَموالِكُمْ وَ اَنْفُسِكُمْ ذالِكُمْ خَيرٌ لَكُمْ اِن كُنتُم تَعلَموُن.»                         (سوره‌ي صف، آيه‌ي 10ـ11)

  با درود و سلام بر ولي عصر امام زمان(عج) و نايب شريفش امام خميني و با سلام بر تمامي جوانان عزيزي كه با نثار خون خويش نهال انقلاب و اسلام را آبياري كردند و به اميد پيروزي تمامي كفر ستيزان اسلام وصيت‌نامه‌ي ‌ خود را شروع مي نمايم.

  قرآن كريم كتاب آسماني ما مسلمانان در يكي از سوره‌هاي خود ضمن آوردن يك يا دو آيه مي فرمايد: كه جهاد كردن با مال و جان در راه خدا باعث مي شود كه انسان از آتش دوزخ به دور باشد، اين جهاد را خداوند تجارتي بزرگ معرفي مي كند؛ حال كه قرآن راه خود را به روشني به ما مسلمانان نشان داده است پس بايد براي سعادتمند شدن جنگيد و در راه خدا با مال و جان جهاد كرد.

برادران و خواهران، امت مسلمان ايران: جهاد يك امر الهي است و آن كس كه منكر جهاد و جنگيدن با كفّار است بينش و ايمانش كامل نيست و به نقل از مولاي مؤمنان علي(ع)؛ جهاد دري از درهاي بهشت است كه خداوند آن را بر روي بندگان مخصوص خود باز مي كند.

 روستاييان عزيز: دوست دارم با شما چند لحظـه‌اي صحـبت كـنم، دوست دارم همچـون قربانـي بـراي شمـا عزيزان زجر كشيده و ستم ديده در راه خدا قرباني شوم و دوست دارم ديگر استعمار آمريكا بر سر شما عزيزان نيايد وشما با آن روح ايثار و شهادت طلبيتان آنچنان درسي به او و مزدورانش بدهيد كه ديگر فكر دست درازي به پرچم اسلام از مغز او خطور نكند.

 آري باز هم  مي خواهم برايتان سخني مهم ايراد و بيان كنم، مي خواهم بگويم كه بعضي از كوردلان خيال نكنند بنده به خاطر اين كه پاسدار انقلاب اسلامي بودم به جبهه آمدم نه، بنده به خاطر اسلام آزادانه به شغل مقدّس پاسداري راه يافتم و به خاطر حفظ احكام قرآن و دستاوردهاي انقلاب اسلامي راهي جبهه‌هاي نور عليه ظلمت شدم.

برادران و خواهران گرامي: اين فكر را كه جبهه براي پاسداران و ارتشيان است از سر خود دور كنيد، چون در اين زمان حفظ اسلام به تك تك افراد مسلمان لازم است و به گفته‌ي رهبر كبير انقلاب جبهه رفتن امر واجب كفايي است. جبهه‌ها و سنگرها، معدن فضيلت است و سنگر و شب جمعه، شبي است كه عاشقان مهدي(عج) با او ملاقات دارند.

خانواده‌ي ارجمند و قوم و خويشان محترم: اگر چه از دست دادن بنده براي شما رنج آور است ولي بدانيد كه بنده امـانتي بيش براي شما نبودم، صـاحب اصلي ما خـداست و من هم اگر خداوند قبولم كند به سوي او شتافته‌ام، پس بنابراين درد از دست دادن مرا به خاطر حفظ اسلام و براي اجراي احكام قرآن و به خاطر حرمت خون شهيدان اسلام تحمّل كنيد.

 امّت مسلمان: دست از ياري اسلام و امام برنداريد و روحانيت متعهّد به اسلام را لحظه‌اي تنها نگذاريد و هميشه از آن‌ها درس بگيريد.

دوستان عزيز و آشنايان: اگر احياناً از بنده ناراحتي ديده‌ايد به بزرگي خودتان مرا حلال كنيد و ببخشيد. به اميد طول عمر رهبر، پيروزي هرچه سريع‌تر رزمندگان اسلام و ديدار نمودن حضرت مهدي(عج)

 خداحافظ

علي ميرزا كشاورزيان  20/4/62


وصيت نامه شهيد عزيز مسعود كرمي پورشمس آبادي

      با سلام و درود بيكران بر منجي عالم بشريّت و پيامبر اكرم(ص) و سرور شهيدان حسين بن علي(ع) و مهدي موعود(عج) و نايب بر حقّش و با سلام و درود فراوان به روان پاك شهداي كربلا‌هاي ايران و رزمندگان هميشه پيروز.

       اگر چه دنيا زيبا و دوست داشتني است و انسان را به طرف خودش مي كشد، اما همان پاداش الهي از دنيا خيلي زيباتر است، اگر چه مال دنيا را آخرِ كار بايد گذاشت و رفت پس چرا در راه خدا انفاق نشود. اگرچه بدن‌هاي ما ساخته شده كه نهايتاً خاك شود پس چرا بايد در راه خدا قطعه قطعه نگردد.

 اين بنده‌ي حقير، مسعود كرمي پور فرزند مرحوم حاج قدمعلي متولد 1343 به شماره شناسنامه‌ي 2323 صادره از استهبان، وصيت خود را به شرح زير اعلام مي دارم:

با توجه به مراتب فوق در سال 1361 به استخدام ارتش جمهوري اسلامي ايران درآمدم و جهت نيل به هدف، پا به عرصه‌ي جبهه نهادم تا درس ايثار و شهادت بياموزم و دين خود را به ميهن اسلامي ادا نموده تا در سراي ديگر در پيشگاه عدل الهي شرمنده نباشم. به جايگاه دلير مردان اسلام شتافتم تا از هر نظر با آنان كه اسوه‌ي مجاهدت و ايمان هستن[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[د همگام باشم و بدين وسيله مرگ شرافتمندانه را صدها بار بر زندگي ننگين ترجيح دادم، آري:

مرگ يكبار است و در سنگر بسي فرخنده تر   

 اين نمي زيبد كه در بستر، بميرد شير نر

در جهان عشق و محبت‌‌هاي گوناگون وجود دارد كه هركدام آتشي است تا دل و جان را تابان و فروزان سازد، ولي هيچ‌كدام به پاكي و صفاي عشق الهي نمي رسد. اسلام را از دل و جان پذيرفته‌ام و تسليم قوانين و مقررات آنم كه همانند داروي شفـابخشي در قـرآن مجيـد به وسيله‌ي محمد مصطـفي(ص) براي نجـات بشر آمـده است، اسلام بيـنشي دارد كـه درباره‌ي جميع جـوانب زندگي بشـريّت دستورات و مشروعاتي دارد و حيات انسان را به جانب پيروزي و نيكي سوق مي دهد، پس قرآن را بخوانيد و به آن عمل كنيد. آري، دنيا جاي تربيت و رياضت و قيامت جايگاه ابدي و فردوس، عالي‌ترين پاداش آنان است.

من آگاهانه اين راه را انتخاب نموده‌ام تا بتوانم به عالي‌ترين پاداش الهي كه همان جوار حق است دست يابم. ان شاالله. اين زندگي بي اعتبار چند روزه ارزش آن را ندارد كه كسي شرافت انساني‌اش را به ننگ و پستي وبي غيرتي آلوده سازد. آري، زندگي شيرين است، حيات، دلكش و جان، گرامي است ولي شرافت و عزّت نفس] است[ و سرافرازي و غيرتمندي و آزادگي و جوانمردي شريف‌تر و گرامي‌تر از جانند، آن كه انسان است مرگ با عزت و هزار بار به زندگي ننگين ترجيح مي دهد زندگي زيبا است تا وقتي كه شرافت انسان پايمال نشود و عزّت نفس آدمي از بين نرود، آن‌جا كه فضيلت‌ها ترك و دنائت جانشين آن گردد، آن جا كه مردي و مردانگي رخت بربندد و پستي حكمفرما شود، زندگي چه معني دارد؟ اين را بدانيد كه ارزش زندگي در شرافتمندانه زيستن آن است.

 هر چند كه شهادتم مورد تصديق خدا و رسول است ولي اگر جنازه‌ام را پيدا كرديد مرا در زادگاهم رونيز عليا به خاك بسپاريد. اين جسد را آهسته به سوي جايگاه ابدي و منزلگاه دايمي حمل و تشييع نماييد، چون اين شهيد پدر و مادر ندارد؛ هنگامي كه جنازه‌ام را به سوي آرامگـاه مي بريد تقـاضا دارم تعـدادي شمـع روشن كـنيد و در بالاي تابـوتم بگذاريد تا آن شمع‌ها جاي اشك پدر و مادرم را بگيرد.

برادران عزيزم محسن و ناصر، شما كه مسؤوليت خطير پدر و مادرم را بر عهده داشتيد از شما تشكر مي كنم چون وظيفه‌ي خود را خوب انجام داده‌ايد. همان طور كه مي خواستيد داماديم را با شكوه و جلال برگزار نماييد، اين هم يك نوع دامادي است. عاشق به معشوق خود رسيد و به لقاي الله و به حجله‌گاه ابدي هجرت نمود. از شما مي خواهم عزايم را با شكوه برگزار كنيـد، نمي گـويم گـريـه و شيـون كنيد بلكـه شـاد و مسرور باشيد كه توانستيد در اين برهه از زمان برادري تربيت نماييد كه نماز و عبادتش،  زندگي و شهادتش براي خدا باشد پس خدا را حمد و سپاس گوييد.

برادران بهتر از جانم محسن و ناصر، به مدت يك سال شب‌هاي جمعه بر مزارم شمع روشن كنيد و شما ديگر برادرانم محمدرضا و حسين و خواهرم از اين‌كه هميشه در زحمت بوديد تشكر مي كنم و برايم طلب بخشش از خدا كنيد.

 از اقوام و دوستان مي خواهم كه از درگاه خداوند برايم طلب عفو نمايند، مدت زماني براي شما عزيزان ايجاد مزاحمت نمودم شرمنده‌ام كه نتوانستم جواب‌گوي زحمات شما باشم؛ با زبان بي زباني از شما كمال تشكر و قدرداني مي نمايم و شما اي عزاداران حسيني كه مرا تا آرامگاهم بدرقه كرديد] از شما[  قدرداني       مي كنم و اجر و پاداش شما سروران گرامي با سالارشهيدان امام حسين(ع) باشد و بر سنگ مزارم بنويسيد:

به حجله مي رود اين تازه داماد جناح حق؛ حنايش خون، پيامش خون، عروسش همسرش، هم راز ديرينش، شهادت بود، شهادت.

 گروهبان يكم مسعود كرمي پور


وصيت نامه شهيد عزيز علي اكبر عابديني

«اِناِللهْ وَ اِنْااِليهِ راجِعونْ»

     با سلام و درود بر امام امت و امت قهرمان ايران كه همواره وفاداري و تعهد خود را نسبت به اسلام و قرآن عزيز ثابت كردند.

 اولاً: خدا را سپاس كه مرا موفّق نمود به مدت دو سال و اندي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران با كفرپيشگان منافق و مخالفين اسلام و انسانيت مبارزه و ستيز كنم و در هر مأموريت، با لطف خداي بزرگ به موفّقيت‌هايي نايل شدم و از اين لحاظ مفتخرم كه توانستم به آرزويم جامه‌ي عمل بپوشم.

 ثانيا”: در اين ساعت شب كه45 :11 دقيقه مورخه‌ي 27/12/60 مي‌‌باشد دومين وصيت‌نامه را به رشته‌ي تحرير درآوردم؛ اين وصيت‌نامه، جايگزين وصيت‌نامه‌ي سال گذشته كه در منزل است مي‌ گردد. بر خانواده‌ام لازم است كه به طور معمول و معقول آن را به مورد اجرا و عمل قرار دهند. من با ديگر همرزمانم تا آخرين نفس و تا آخرين فشنگ، سعيمان براين است كه دشمن متجاوز بعثي وكافربا اربابش آمريكا و غيره را به زباله دان تاريخ بسپاريم.

يقين است كه ان شاالله با اتّكا به خداوند و پشتيباني ملّت شهيدپرور، پيروز و موفّق خواهيم شد. با ديگر همرزمان عهد و پيمان بسته‌ايم كه آني آرام نگيريم و تا آخرين نفر، دشمن كـفرپيـشه را به هلاكـت برسانيم تا دين خـود را نسبت به ملت و امام ادا نماييم.

وصيتم با همسرم كه عمري را با هم سپري كرديم اين است كه او در زندگيم متحمّل زحمت و ناراحتي‌هاي زيادي شده تا توانستيم از زندگي نسبتاً عادي و شرافتمندانه برخوردار شويم؛ اين زندگي چون از صِفر شروع كرديم و توأم با تفاهم و علاقه‌ي دوطرفه بود بسيار لذّت بخش و شيرين بود، همسرم بايد مرا ببخشد كه نتوانستم به علت موقعيّت شغلي آن طور كه بايد جبران ناراحتي‌ها و زحماتش بنمايم. از آنجا كه او بانويي معتقد و متعهّد به اسلام است بايد به جاي ابراز ناراحتي و اندوه خوردن، خدا را سپاس گويد و زندگي عادي و شرافتنمندانه‌اي را ادامه دهد تا در وضعيت كانون خانوادگي اش و تربيت بچه ها خللي وارد نشود، بچه ها را طوري تربيت نمايد كه چون خود متعهد به اسلام و پيرو راستين خط امام باشند. همسرم بايد به خود و زندگي خود افتخار كند كه فرزنداني سالم و مسلمان دارد؛ بنابراين در تربيت آن‌ها به خصوص دخترهايم كوشش نمايد، مي‌‌دانم در غياب من ناراحتي بسياري بر او مستولي مي‌شود و بايد زينب گونه فكر كند و مرا به اسلام ببخشد و به جاي ناراحتي و بي صبري، شكرگزاري و صبوري پيشه كند و قيّم بچه‌ها شود، تا آن‌ها بتوانند به تحصيل خود ادامه دهند.

اگر جسدم تحويل شد در روي قبرم بنوسيد: در اين جا سربازي آرميده كه شرافتمندانه زيست و شجاعانه رزميد و عاشقانه شهيد شد.

پسرانم بايد ان شاالله مرداني معتقد و مكتبي و كامل در خط امام باشند. دخترانم كه بحمدالله خوب و اسلامي هستند بايد بكوشند كه در درس جدّي و در آينده، همسراني مؤمن و فهميده چون مادرشان باشند.

پدر و مادرم، به خاطر اسـلام و شهـداي كربلا و ايران، خودشان را ناراحت نكنند زيرا مسأله نجات اسلام و مملكت است. خواهش من به كليه‌ي فاميل اين است كه نسبت به يكديگر علاقمند و مهربان باشند.

در خاتمه، ملتمس دعاي همه هستـم و با عرض ادب و سـلام به حضرت محمّد(ص) آخرين پيامبر و مولاي متقيان(ع) و يازده فرزندانش از همه خداحافظيمي نمايم.

والسلام عليكم و رحمه الله بركاته

                                                               علي اكبر عابديني  27/12/60


وصيت نامه شهيد عزيز عبدالله صادقي

        به نام الله …….. و به ياد الله ….. و براي الله.

 از نيايش و سـوز و گدازهاي عاشقانه و عارفانه رزمندگان اسلام.

  به نام آن خدايي كه نام او راحت روح است و پيغام او مفتاح فتوح و ذكر او مرهم دل مجروح و مهر او  دريا نشينان را كشتي نوح است. خدايا، بار الها، پروردگارا و معبودا، معشوقا و مولايم، من ضعيف و ناتوان، كه تحمّل درد از دست دادن پاهايم را ندارم چگـونه تحمّل عذاب تو را مي توانم داشته باشم، خدايا مرا ببخش و از گناهان من درگذر، تو كريم و رحيم هستي. خدايا با تو پيمان بسته‌ايم كه تا پايان راه برويم و بر پيمان خويش همچنان استوار مانده‌ايم.

 خدايا هياهوي بهشت را مي شنوم، چه غوغايي، حسين(ع) به پيشواز يارانش آمده چه صحنه‌اي، فرشتگان ندا در دادند به همرزمان ابراهيم، همراهان موسي، همدستان عيسي، هم كيشان محمد(ص) ، همسنگران علي(ع)، همفكران حسين(ع) و همگامان خميني؛ از سنگر كربلا آمده‌اند، چه شكوهي، خدايا به محمد(ص) بگو كه پيروانش حماسه آفريدند، به علي(ع) بگو كه شيعيانش قيامت به پا كردند و به حسين(ع) بگو كه خونش در رگ‌ها همچنان مي جوشد، بگو از آن خون‌ها سروها روييد، ظالمان، سروها را بريدند، اما باز سروها روييدند.

خدايا مي داني كه چه مي كشيم، مي پنداري، كه چون شمع ذوب مي شويم، خود مي داني كه ما از مردن نمي هراسيم، از يك سو بايد بمانيم، تا شهيد آينده شويم و از ديگر سو بايد شهيد شويم تا آينده بماند، هم امروز بايد شهيد شويم تا فردا بماند و هم بايد بمانيم تا فردا شهيد نشود، عجب دردي است چه مي شد امروز شهيد مي شديم و فردا زنده مي شديـم تا دوباره شهيد شويم؛ آري همه‌ي ياران سوي مرگ رفتند در حالي كه نگـران فردا بودند.

 من با امامم، رهبرم، مرجعم، خميني كبير ميثاق بسته‌ام و به او وفا دارم زيرا كه او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندين بار مرا بكشند و زنده‌ام كنند دست از او نخواهم كشيد.

 بارالها من ضعيفوناتوان دوست دارم كه دشمن پيكرم را قطعه قطعه نمايد، چشم‌هايم را از حدقه درآورد و دست و پاهايم و سرم را در كمال فشار و آزار دشمنان بكشم، ببينند كه گر چه چشم‌ها، پاها، قلب،  سينه و سرم را از من گرفته‌اند، اما يك چيز را از من نتوانسته‌اند بگيرند و آن ايمان و هدفم است كـه عشـق به الله و معشـوقم و به مطلق جهان هستي و عشـق به شهادت و امام و اسلام است.

 از همه‌ي اقوام و خويشان، دوستان و همسايگان عاجزانه تقاضا مي كنم كه اين بنده‌ي حقير را مورد عفو و بخشش قرار دهند و از خداوند برايم طلب مغفرت نماييد.

خدايا جندالله را كه با سوگند به ثارالله در لشكر روح الله براي شكست عدوالله و استقرار حزب الله زمينه ساز حكومت جهاني بقيه‌الله است حمايت كن.

 در پايان تنها خواهشم از همه‌ي هموطنان عزيز اين است كه پايگاه‌هاي بسيج را تقويت كنند به ائمه(ع) توسّل جويند و به قرآن بيشتر الفت گيرند، دعا به جان امام فراموش نشود.

به اميد پيروزي نهايي و زيارت كربلاي حسين(ع).

  والسلام، منطقه‌ي عملياتي كربلاي 5 شلمچه

الحقير عبدالله صادقي، شنبه 28/10/65


وصيت نامه شهيد عزيز اصغر صادقي

  اي اهل ايمان هنگام جنگ سلاح برگيريد و دسته دسته يا يك به يك متّحد براي جهاد بيرون رويد.                                                         (قرآن كريم )

  اي گرويدگـان به دين اسلام شما مانند آنان كه راه كـفر و نفاق پيمـودند نباشيد كه گفتند اگر برادر و خويشان ما براي جنگ نمي رفتند، دچار مرگ نمي شدند. اين آرزوهاي باطل را خداوند حسرت دل‌هاي آنان خواهدكرد و خداست كه حيات مي بخشد و مي ميراند و به هرچه كنيد آگاه است.                            ( قرآن كريم )

با سلام و درود فراوان به امام عصر(عج) و نايب برحقّش و رزمندگان اسلام و با سلام به تك تك خانواده‌هاي شهدا كه از جان و مال خود گذشتند و براي جهاد در راه خـدا و نبي اكـرم(ص) رفتند و مشتاقانه به مقـام معـنويـت رسيدند.

 اي پدر عزيـز، تو را وصيت و سفارش مي كنم به تقوي و ترس از خدا و چنگ زدن به ريسمان او، اي برادران و اي پدران، منزلگاه و آرامگاه خودتان را درست كنيد و آخرتتان را به اين دنيا نفروشيد كه علي(ع) فرمود: اين دنيا آن‌قدر بي ارزش است كه ارزش آن از آب بيني حيواني هم كمتر است.

اي جوانان عزيز، نكند خداي نخواسته در رختخواب ذلّت بميريد كه حسين(ع) در ميدان نبرد شهيد شد، مبادا در غفلت بميريد كه علي(ع) در محراب عبادت شهيد شد، مبادا در حالت بي‌تفاوتي بميريد كه علي اكبر حسين(ع) در راه حسين و با هدف شهيد شد.

اي مادرم و اي مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگيري كنيد كه فردا در محضر خدا نمي توانيد جواب حضرت زينب(س) را بدهيد كه تحمّل 72 شهيد كرد.

اي پدر و اي مادر و اي برادرانم، خدا در قرآن مجيد مي فرمايد: «به حقيقت اموال و فرزندان شما در اين دنيا اسباب فتنه و امتحان شماهستند و به آن‌ها دل نبنديد و بدانيد كه نزد خدا اجر و مزد عظيم خواهد بود.»

اي خانواده‌ي شهدا و كساني كه فرزندانتان مشغول جهاد در راه خدا هستند، مثل خاندان وهب باشيد؛ فرزندانتان را به جبهـه‌هاي نبـرد بفرستيـد و به فكر جسد او هم نباشيد زيرا مادر وهب فرمود: سري كه در راه خدا دادم پس نمي گيرم.

 برادران، استغفار و دعا را از ياد نبريد كه بهترين درمان‌ها براي تسكين دردهاست. به ياد خدا باشيد و در راه خير قدم برداريد كه خواه نخواه مرگ به سراغ تمام ما مي آيد، هرگز  دشمنان بين شما تفرقه نيندازند و شما را از روحانيت و بسيج و سپاه جدا نكنند كه اگر چنين كردند روز بدبختي مسلمانان و روز جشن ابرقدرت‌هاست. بار ديگر سفارش مي كنم كه حضورتان را در جبهه بيشتر كنيد و به سخنان امام، بهتر گوش كنيد و عظمت او را بيابيد تا مورد لطف و آمرزش پرودگار قرار گيريد.

اي پدر و اي مادرم: بار ديگر سفارش مي كنم كه در مرگ من گريه نكنيد، دشمنان اسلام منتظر نقطه ضعفي هستند كه از شما بگيرند براي حسين(ع) گريه كنيد كه سر از تن مطهر او جدا بود.

 اميدوارم و از خدا مي خواهم اگربه سعادت شهادت رسيدم يكي از اعضاي بدنم نباشد تا فردا در محضر خدا و حضور هفتاد و دو شهيد كربلا شرمنده نباشم. قطعه زميني كه دارم وقف تبليغات بسيج و يا مدرسه كنيد.

       والسلام عليكم و رحمه الله بركاته

                                                                                                         اصغر صادقي، استهبان ، 18/12/65


وصيت نامه شهيد عزيز محمدرضا شكري پور

 «وَ لا تَحْسَبَنَّ اْلَذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اْللَّهِ اَمْواتَاً بَلْ اَحْياءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرزَقُونَ.»

      به نام خداوند متعال كه اين توفيق را به من داد كه بتوانم براي اولين بار در ] به [ جبهه‌هاي حق عليه باطل اعزام شوم و در صفوف منظم رزمندگان جاي بگيرم و در راه اسلام گام بردارم.

      با سلام بر امام خميني  نايب بر حقّ  امام زمان(عج) كه راهنماي ما به راه حق هستند، اميدوارم كه تا انقلاب مهدي(عج) حتي كنار مهدي(عج) مصون و محفوظ باشند. سلام و درود فراوان به خانواده‌هاي شهدا و سلام بر معلولين و مجروحين و اسيراني كه در حماسه آفريني‌هاي خود توسط بعثيون اسير شدند ولي براي رضاي خداوند و لبيك ] به [ امام خويش، سختي‌ها و رنج‌ها را تحمّل مي كنند؛ وصيت‌نامه‌ام را چنين شروع   مي كنم:

اينجانب شهيد محمدرضا شكري پور، فرزند كربلايي مصطفي ساكن و اهل رونيزعليا 21 ساله، دنيا را وداع مي گويم، سلام گرم صميمانه‌ام خدمت پدر گرامي عزيزم، درود فراوان به پدرم كـه مرا پروريد و اين توفيـق را به اين حـقير داد كـه بتوانم براي حـفظ اسلام چنين آگاهانه بجنگم و عاشقانه شهيد شوم.

پدر جان: اميدوارم كه از خويشاوندان بخواهيد كه از خون اين حقير سوء استفاده نكنند و از خداوند متعال مسئلت دارم كه اين هديه‌ي غير قابل را از شما بپذيرد و جز شهداي اسلام به شمار آورد. پدر جان: چنانچه نتوانستم عرض ادب نمايم از فرمانت سرپيچي كردم مـرا از روي گـذشت و خوبي‌هايت ببخش و حلالـم كـن.

 خدمت برادر بزرگوارم علي شكري پور سلام. خداوند بزرگ را شكر مي گويم كه چنين برادر با وفا و عزيزي را برايم خلق كرد به وجودتان خيلي اظهار رضايت و ستايش دارم


وصيت نامه شهيد عزيز احمد زارعيان

       با سلام بر امام امّت و امت شهيدپرور ايران، با درود و سلام بر رزمندگان كفرستيز اسلام و با اميد صبر براي خانواده‌ي شهيدان و اميد شفا براي مجروحين و نماز جمعه در قدس.

      من احمـد زارعيان، وظيفه‌ي ديني خود را نسبت به اسلام عزيز انجام داده‌ام و در راه سيد الشهدا (ع) خود را فدا كردم. چنانكه حسين(ع)، علي اكبرش را در روز عاشورا فدا كرد، ما در جبهه تا آخرين قطره‌ي خوني كه داريم براي اسلام نثار مي كنيم و از دشمن نمي ترسيم و بعد از ماها، امت اسلامي ايران، جبهه‌‌ها و پايگاه‌هاي مقاومت را ترك نكنند.

 خانواده‌ام صبر داشته باشند و افتخار كنند كه در راه هدف اسلام و قرآن چنين فرزندي را بزرگ كردند و براي اسلام فدا كردند و بخشيدند، تبريك و تسليت بر چنين پدر و مادري.

پس از شهادت من زياد ناراحتي نكنيد و در مسجد براي فرزندتان قرآن بخوانند و در روزهاي جمعه در قطعه‌ي شهدا با امت شهيدپرور شركت كنند. سلام ما را به تمام دوستان و آشنايان و همسايگان برسانيد و در منزل نزد پدر و مادر ما بيايند و آن‌ها را دلداري بدهند و اگر خوبي يا بدي از ما ديده‌ايد پس از شهادت، ما را ببخشيد و حلال كنيد. سلام ما همچنين به هفتاد و دو نفر شهيدان صحراي كربلا كه در روز عاشورا خود را فداي اسلام كرده‌اند برسانيد. 

 تيپ 35 امام حسن( ع )

احمد زارعيان  23/12/66


وصيت نامه شهيد عزيز قدرت الله حفاري دولت آبادي

         قال الله تبارك و تعالي: «يا اَيُّها اْلَذّينَ آمَنوُا هَلْ اَدُلُكُمْ عَلَي تِجارَهٍ تُنْجيكُمْ مِنْ عَذابٍ اَليمِ تُؤمِنُونَ بِاْللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدوُنَ ِفي سَبِيلِ اْللَّهِ بِاَموالِكُمْ وَ اَنْفُسِكُمْ ذالِكُمْ خَيرٌ لَكُمْ اِن كُنتُم تَعلَموُن.»

 اي اهل ايمان آيا شما را به تجارتي سودمند كه از عذاب دردناك آخرت نجات بخشد دلالت كنم؟ آن تجارت اين است كه به خدا و رسول ايمان آوريد با مال و جان در راه خدا جهاد كنيد، اين كار از هر تجارتي، اگر آگاه باشيد براي شما بهتر است.

     بياييد و در برابر انوار عظمت حق كه در جهاد تجلّي مي شود سجده كنيم و مناجات با او را بيشتر كنيم. خدا مي داند كه من مناجات با او را دوست دارم چرا انسان در بند تعلّق باشد و در ظلمات حبس شود، انسان اهل نور است و نور سلامت انسان است در گوشه‌ي خانه چگونه انسان با خدا آشنا مي شود؟ دعوت حق را گوش كنيد و از جبهه غفلت نكنيد كه جبهه محل نزول رحمت و ملايك، است جبهه محل كشف شهود حقيـقي و محل اهـل عرفـان است؛ جبـهه انسان را همـگام با ملايكه به پـرواز درمـي آورد و ملكـوت را با چشمان خود مشاهده خواهد نمود.

 امام را كه نور است از انوار حضرت قدس ربوبيت، تنها نگذاريد كه ايران و جهان اسلام به] در[ او متجلّي شده است. از او جلوتر نرويد و همچنين عقب نيفتيد كه دچار اختلاف خواهيد شد و اختلاف شما را هلاك خواهد نمود. وحدت را حفظ كنيد و قدرت خود را در مقابل دشمنان به نمايش بگذاريد به جمهوري اسلامي خدشه‌اي وارد نكنيد كه جمهوري اسلامي امانت حق تعالي است و به اين امانت خيانت نكنيد. خواهران توجه داشته باشيد كه حجاب را رعايت كنيد كه حجاب شما كوبنده‌تر از خون سرخ من است.

 برادران و خواهران از انجام واجبات و ترك محرّمات دريغ نكنيد كه موجب شكست است. دعاي به‌جان امام را فراموش نكنيد و فرامين ملكوتي او را كه ] فرمان[     قرآن و امام زمان است با گوش دل بشنويد و حتماً عمل كنيد. سپاه را تقويت كنيد و بسيج را خالي نگذاريد كه پايگاه عاشقان است و عشـاق در بسيج مجتـمع مي شونـد. و اما شما مسؤولين از اختلاف بپرهيزيد و تقوي خدا را رعايت كنيد و محاسبه و مراقبه‌ي نفس را فراموش نكنيد و نظرتان به ضعفا بيشتر باشد كه انقلاب از آن مستضعفان است.

شما طلّاب مواظب باشيد، حتماً نماز شب را بخوانيد كه باعث تقويت شما است و راز و نياز سحر را بر همه چيزمقدّم بدانيد كه موجب فلاح شماست و بر معنويت خود بيفزاييد كه امام زمان(عج) چشم اميدش به شماست و شما معلّمان معنوي ملّتيد  ] كه[   بايد با معنويت آشنا باشيد.

 سخنان امام را گوش كنيد و به كار گيريد و قلبتان با امام باشد كه جز اين برايتان راهي نيست.

 شما پدر و مادرم خيلي مي بخشيد كه نتوانستم در پيري عصاي دستتان شوم و اين را مي دانم كه به شما بد كردم، اميدوارم كه مرا حلال كنيد و از پروردگار طلب مغفرت و بخشش كنيد و انجام واجبات و ترك محرّمات را فراموش نكنيد.

اما برادران و خواهران عزيزم: مي دانم كه غم دوري برادرتان برايتان سخت است اما والله كه من هم غم دوري مولايم برايم سخت است و آن‌ قدر لحظه شماري كردم كه لقاي حق برايم رسيد و نداي الهي را از هاتف شنيدم كه مرا دعوت به حق كرد و حق به اين حقير لطف كرد و لقايش را به ما ارزاني داشت به هر حال مرا حلال كنيد.

 و باز سخني با امت شهيدپرور كه قرآن زياد بخوانيد، از دعا غفلت نكنيد، مخصوصاً دعاي توسل و كميل و ندبه كه اين‌ها به منزله روح دعاهايند و بعد از قرآن از نهج البلاغه علي(ع) فاصله نگيريد و به وسيله‌ي اين‌ها كه شريعت است طريقت را طي كرده و به حقيقت برسيد و ضمير خود را از غير حق خود باز داريد و حتماً به قرب او برسيد كه تقرّب به او مهم است و بدانيد كه همه مربوط به ]آيه‌‌ي[ «اِناِللهْ وَ اِنْااِليهِ راجِعونْ» ] است[ .

 از تمام اقوام و خويشان حلاليت مي طلبم و اميدوارم كه اگر اعمال غير اسـلامي از اين حقيـر مشاهـده شـده به خـوبـي خود ببخشيد.

 اما دوستـان و آشنايان و همكلاسان در مدرسه و حوزه، از همه‌ي شما مي خواهم كه حلالم كنيد و مي دانم كه حتماً هر كدام از شما بدي و اعمال غير انساني كه موجب رنجش خاطر شما شده از اين حقير ديده‌ايد     ] مي بخشيد [ و اميدوارم كه هر كدام در دل شب با خدا راز و نياز داريد اين حقير را فراموش نكنيد كه خدا به سحرخيزان نظر دارد.

محّل: شهر خون، خرمشهر

 قدرت الله حفاري دولت آبادي10/10/65


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وصيت نامه شهيد عزيز عبد الرضا اكبر پور

 چه گوارا و خوب و چه شيرين است شربت شهادت، شهادتي كه در راه مبارزه‌ي حق بر باطل و به فرمان خدا و رسول و قرآن و به فرمان امام امت زعيم عاليقدر خميني بت شكن باشد. وصيت مي كنم كه نگران و ناراحت رهبرمان امام باشيد و اگر مسلمان هستيد واقعاً ذره‌اي به مال دنيا دل نبنديد زيرا اگر كه هرچه بيشتر مال و زر داشته باشيد آتش دوزخ شما زيادتر است، پس با مال و جان خود دنيا و آخرت را براي خود خريداري كنيد همان‌طور كه پيامبران و امامان و همه‌ي مسلمانان انجام مي دهند.

  برادران و خواهران، شما را به خدا سوگند گفتارهاي امام را تحليل كنيد و روي آن‌ها عمل كنيد، وحدت را حفظ كنيد زيرا هيچ صحنه‌اي دردناك‌تر از اين نمي تواند باشد كه دشمنـان در يك صف بر عليـه جـمهوري اسلامي بشورند ولي ما پراكنده باشيم، پس چه بهتر كه مسلمان و برادر باشيم و شما مادر، برادر، هر كاري مي كنيد براي رضاي خدا باشد و اميدوارم كه با شهيد شدن من بيش از پيش به خـدا نزديك‌تر شويـد و به دستـورات اسـلام توجّه فرماييد. از ملت رزمنده‌ي بزرگ خواهانم كه فقط الله و راه روح الله را ادامه دهند.

 شهادت كردستان، آري از كليه‌ي برادران و دوستان مي خواهم كه راه شهيدان را ادامه دهند و به جبهه بروند و جبهه‌ها را خالي نگذارند و بسيج را خالي نگذارند و از كليه‌ي برادران و شما دوستان مي خواهم كه در اين چند مدت كه در بسيج بودم اگر از ما بدي ديديد ما را ببخشيد و ليكن بايد راه اين شهيدان را ادامه دهند.

 و من الله التوفيق 

عبد الرضا اكبرپور 4/4/62


وصيت نامه شهيد عزيز غلام رضا آستينه 

   «وَ لا تَحْسَبَنَّ اْلَذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اْللَّهِ اَمْواتَاً بَلْ اَحْياءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرزَقُونَ.»

  بار خدايا، از تو مي خواهم كه مرا در راه اسلام و برقراري دين مبين اسلام ياري كني، اي خداي بزرگ گرچه اين حقير در برابر تو گنهكارم و آبرويي ندارم ولي با چشمي گريان و قلبي آكنده از محبّت تو، به سويت آمده‌ام تا مـرا از گـناه پاك كـني، خدايا گـرچه گـنهكارم، باز هم به سويـت آمده‌ام تا شايد بتوانم با خدمتم يا با شهادتم؛ يعني شهادت در راه تو، خود را پاك كنم.

   سلام به آقا امام زمان(عج) صاحب اختيار اينزمان و درود بر امام امت برپا كننده‌ي اين انقلاب و با سلام به شما ملّت كه در برابر تمام دنيا ايستاده‌ايد و مقاومت مي كنيد. از شما ملّت شريف و عزيز مي خواهم كه اسلحه‌ي مرا برداريد و با اين كفار زبون بعثي و با تمام كفّار جهان بجنگيد، اگر كشته شويد پيروزيد و اگر هم بكشيد پيروزيد.

ان شاالله از تمام برادران و خواهران و به خصوص تمام دانش آموزان خواهانم كه سنگرهايتان را حفظ كنيد و در سنگر مدرسه با تمام سلاح بجنگيد.

متا سفانه قابل کپی نیست!