بستن

شهید عباس صادقی رونیزی

وصيت نامه شهيد عزيز عباس صادقي
     
    «وَ لا تَحْسَبَنَّ اْلَذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اْللَّهِ اَمْواتَاً بَلْ اَحْياءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرزَقُونَ.»
   گمان مبريد آنان كه در راه خدا كشته مي شوند   مرده‌اند بلكه زنده‌اند و در نزد خدا روزي داده مي شوند.
    شهادت تزريق خون است به پيكر بي رمق جامعه تا جان گيرد و زنده بماند. ما وارثان خط سرخ هابيليم، امانت خدا بر دوش و شمشير حسين بر دست. قابيليان همه وقت و همه جاي زمين را، با خون خويش از بين مي بريم و ثابت مي كنيم كه بايد فرشتگان بر انسان سجده كنند. راه ما، راه ابراهيم بت شكن؛ حاضر به دادن هر گونه قرباني، با تبر مبارزه بت‌هاي كفر و شرك و نفاق را از خانه‌ي توحيد و پروانه وار مشعل هدايت انسان را طواف مي كنيم. به پيام «هَلْ مِنْ ناصِرُ يَنصُرنْي» حسين زمان بت شكن دوران لبيك گفته و در جبهه‌ها افتخار سربازي را كسب مي نماييم و به استكبار جهاني به سركردگي آمريكا ثابت مي كنيم كه هيچ غلطي نمي توانند بكنند.
اينجانب عباس صادقي رونيزي فرزند ابوالحسن، اكنون كه توفيق شركت در حمله‌ي والفجر 4 ، مرحله‌ي دوم را يافته‌‌ام با صميم قلب خدا را شكر مي كنم كه ايشان مرا مورد لطف خويش قرار داده و با تلاش براي از بين بردن دشمن صهيونيستي تا آخرين قطره‌ي خون خود مبارزه خواهم كرد و هرگز تسليم دشمن نخواهم شد يا پيروزي يا شهادت، كه شهادت نيز پيروزي بزرگ و سعادتي عظيم است، در راه خدا آرزوي من است.
 شهادت را شكست مپنداريد كه پيروزي الهي است و مرگ مپنداريد كه عين حيات و زندگي است. اگر توفيق شهادت نصيب اينجانب شده از همه‌ي بستگان مي خواهم خدا را شكر گويند و شكيبايي و صبر را پيشه كنند كه طريق صالحان است.
مادرم: اگر چه شهادت من برايت گران است و باري سنگين را بر دوش خود حس مي كنيد فاطمه وار صبور باش و دعا كن تا با شهداي كربلا، عباس و علي اكبر محشورشوم.
خواهرانم: از شما مي خواهم زينب وار مادرم و برادرم و ديگران را دلداري دهيد، يگانه برادرم حسين، گرچه مرا كه تنها برادرت هستم در راه خدا از دست مي دهيد اما صبور باش و پيام خون مرا ابلاغ كن. خواهرزاده، تقوا و صبوري پيشه كن كه پاداشي بس عظيم دارد.
 در پايان از همه‌ي بستگان، دوستان، آشنايان، همكلاسي‌ها و همشهريان رونيزي حلال بودي طلبيده و همه را به خداي بزرگ مي سپارم و طول عمر امام خميني و پيروزي نهايي رزمندگان اسلام را از خداوند متعال خواهانم و اميدوارم جوانان مسلمان ايران درجنگ اسلام عليه كفر صدامي هرچه بيشتر شركت كنند. تا پيروزي نهايي امام را دعا كنيد. «اِناِللهْ وَ اِنْااِليهِ راجِعونْ»
                                                                                         و السلام
 گروهبان دوم عباس صادقي رونيزي  3/8/62
 


زندگی نامه :

در عرصه‌ي عشق، علم بر دوشان بسياري عباس وار و تشنه لب راهي كربلا شدند؛ گرچه در بين راه ماندند، اما دست به دست عباس(ع) سپردند و به بحر عشق شدند …
در خانواده‌اي كه روح اسلام در آن جاري بود، كودكي ديده گشود كه از روي محبّت به اهل بيت(ع)، نامش را به نام «عباس» آراستند. زمان گذشت و آرام آرام بزرگ شد و عطوفت و مهرباني در وجود خدايي‌اش جلوه‌گر گرديد. رفتارش با همه نيك بود و در عرصه‌ي زندگي پركار و پرتلاش؛ حتي زماني كه پدرش از دنيا رفت و خانه از گرماي وجودش تهي گشت، او پيشوانه‌ي خوبي براي خانواده شد و در همه حال با آنها همراهي نمود. پس از آن «عباس» به استخدام ارتش درآمد تا در آن پست به دفاع از كيان مملكت اسلامي بپردازد. وي به برقراري عدالت در جامعه و پياده نمودن قوانين تأكيد داشت.
در همان اوايل جنگ در سال 1359، پس از كسب مهارتهاي آموزشي راهي جبهه گرديد و دل به صفاي سرزمين خون و حماسه سپرد. دوستانش چنين مي‌گويند: «او فردي وارسته بود و بايد او را در مراسم دعا مي‌ديدي كه چگونه به درگاه خداوند مي‌ناليد و درد دل

مي‌كرد.» وي كه دير زماني بود جهاد اكبر را آغاز كرده بود و هوي
و هوس را در دل به بند كشيده بود، اين بار در «عمليات والفجر4» جهت خنثي كردن مين وارد ميدان مي شود و هنگامي كه در آن وعده‌گاه قدم مي‌نهد، ميني عمل كرده و تركش آن، چشم سرش را جلايي آسماني مي‌بخشد و او سبكبال بر بال فرشتگان مي‌نشيند و به ديار سبز دوست سفر مي‌كند.
«عباس» در خوننامه‌اش چنين مي‌نويسد: «… با تلاش براي از بين بردن دشمن صهيونيستي تا آخرين قطره خون مبارزه خواهم كرد و هرگز تسليم دشمن نخواهم شد يا پيروزي يا شهادت، كه شهادت نيز پيروزي بزرگ و سعادتي عظيم است كه آرزوي من است …»

پاسخ دهید

ادرس ایمیل شما کاربر گرامی منتشر نخواهد شد.قسمت های ضروری و مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

متا سفانه قابل کپی نیست!