احمد دوران
اطلاعات شهید
نام پدر : حسین
تاریخ تولد : ۱۳۴۰
تاریخ شهادت :۶۱/۲/۱۶
محل شهادت :دزفول
تحصیلات :چهارم دبیرستان
شغل : محصّل
وصیت نامه شهید عزیز احمد دوران
به نام خدا
به نام خدای هستی بخش مهربان و قادر … خدای یاری دهندهی ستم دیدگان و دشمن ستمکاران، درود بر ولی عصر امام زمان(عج) و نایب بر حقّش امام خمینی و درود بر ملت قهرمان و شهیدپرور ایران.
برادران و خواهران، دین مبین اسلام تا هم اکنون که مدتها و سالیانی دراز از ظهورش می گـذرد در طـول تاریخ دستخوش حملات و هجوم دشمنان قرار گرفته ولی با مقاومت جوانان و ایثارگری مسلمانان تاکنون لطمهای به آن وارد نشده است و حال که این دین سالم و صحیح به دست ما رسیده است باید از آن پاسداری کنیم و با نثار جان خویش آن را نگه داریم. بدین خاطر من خودم به جبههی رساندم که اگر بتوانم، دشمنان ]را[ بکشم و اگر کشته شدم، خونم باعث پایداری اسلام شود.
و اما ملّت ایران، قرآن کتاب هدایتگر را فراموش نکنید، آنرا فرا گیرید و به دیگران بیاموزید که من نیز راهم را از قرآن انتخاب کردهام و همچنین سخنان امام را گوش داده و به آن عمل کنید که این رهنمودهای امام بود که ما را نجات داد.
اما خانوادهی محترم از اینکه من به جبهه رفتم ناراحت نباشید که من راهم را آزادانه از قرآن انتخاب کردم و به دنبالش رفتم. اگر چنانچه در این راه شهادت نصیبم گشت هیچ اندوهی به دل نداشته باشید و مانند سایر خانوادههای شهدای ایران خشنود باشید که شما نیز دارای فرزندی بودید که آنرا به اسلام تقدیم کردید. از شما می خواهم که به جای گریه و زاری و ناراحت بودن، برای من از خدا طلب آمرزش کنید.
فرزند شما
احمد دوران
زندگی نامه :
پشت درهاي بسته به انتظار نشسته بود؛ او كه در سر هواي رفتن داشت …
«احمد» يكي از عاشقاني است كه در روستاي «ايج» در ميان سرزمين سبز صداقتها و در كنار ساده نشينان ساحل عشق در كلبهاي گرم و با صفا، پا به گيتي نهاد.
دوران ابتدايي را در روستا، در كنار خانواده به پايان رسانيد و سپس براي ادامهي تحصيل به «استهبان» آمد و اقامت گزيد.
در اوايل انقلاب كه شور آزادي، در دل مردم غوغا به پا كرده بود «احمد» نيز از هر گونه تلاش كوتاهي نكرد. عكس، نوار و اعلاميههاي امام را مخفيانه به عاشقانش ميرسانيد؛ بدان گونه كه طعم تلخ شكنجههاي ساواك را به جان خريد.
وي كه در سر، عشق خدا داشت در هنگام خواندن نماز آن قدر غرق نيايش ميشد و چنان اشك ميريخت كه چشمانش چون شقايق به خون مينشست.
او عاشق بود و لايق، عشق را به پرواز و پرواز را در كنار سرور آزادگان تفسير ميكرد. در روزهاي آغاز جنگ به سوي جبههها پر
گشود تا خود را به كساني برساند كه در ميان تاريكيها براي طلوع پيروزي و سرافرازي اسلام ميجنگيدند.
در هنگامهي فتح خرمشهر در كنار عاشقاني كه در ميان دود و خون، سرود آزادي و آزادگي ميخواندند، شهد شهادت را نوشيد و در خونين شهر جانش را به معبود تقديم كرد تا بگويد خون او و دوستانش بود كه خرمشهر را خونين شهر كرد.
در گلبرگهاي دفترش براي ما مينويسد: «خدا، قرآن، نماز و برنامههاي اسلامي را فراموش نكنيد. در سختيها و در خوشيها به ياد خدا باشيد تا خدا نيز شما را فراموش نكند.»