بار خدايا بر محمّد(ص) و آل او درود فرست و ايمانم را به بالاترين درجه ي ايمان رسان و يقينم را عالي ترين درجه ي يقين گردان و نيّتم را به نيكوترين نيّت منته ي ساز و كردارم را به بهترين كردار. بارالها، نيّت مرا به لطف خود خالص گردان و يقينم را به آنچه نزد تواست صحيح فرما و به قدرت كامله ي خود آنچه از اخلاق من تباه شده اصلاح كن و مرا از هدايت صالحي بهره مند ساز كه آن را با چيزي تبديل نكنم و از راه حقي كه از آن سرنپيچم و از نيت والايي كه در آن شك نكنم و تا وقتي عمرم در طاعت تو مي گذرد مرا زندگي بخش، اما وقتي عمرم چراگاه ابليس گردد پيش از آن كه خشمت مرا فرا گيرد نزد خود ببر. به بركت صلوات بر محمّد و آل محمّد.
خداوندا، ناتوانم از اينكـه تو را نسبـت به ايـن همه فضـل و احساني كه در حقّم عطا فرمودي سپاس گـويم؛ زيـرا لياقـت و شايستگي نداشتم در جوار مجاهدان فداكار اسلام باشم ولي تو اين موهبت عظيم را به من دادي با اينكه خودم اعتراف دارم كه هيچگاه شرافت چنين نعمتي را نداشتم و تو با اين عطاهاي بزرگت، خودت را به من شناساندي و از اين راه مرا به كمال رسانيدي.
خداوندا، اگرنه اين بود كه نااميدانِ از رحمتت به عذاب سختي گرفتار خواهند شد، هيچ گاه درخواست نمي نمودم كه مرا ببخشي زيرا بر نفس و جان خود ظلم نمودم و در ايّام عمر خويش جز نافرماني از دستورات عاليه ات و اساعه ي ادب در محضر مقدّست كاري نكردم، اما تو خودت فرمودي من بنده ي گنهكار توّاب را دوست دارم و كسي كه از گذشته هاي خود نادم شود او را مي بخشم. من هم به اين اميد كرم و بزرگواريت با روي سياه از درگاهت مسئلت مي نمايم كه از گـناهانم درگـذري و مرا توفيق دهـي تا در ايـن سرزمين هاي مقدّس جزءِ رزم آوران الهي باشم و از اين راه ديگر دنيا برايم محبوبي نباشد كه از تو دور شوم و فاصله ام زيادتر شود.
خداوندا، تو را شكر مي گويم كه براي نجات ما از تاريكي هاي جهل و ناداني و رهنمون به سوي نور و روشنايي، بزرگ پيامبران و امامان معصومي فرستادي كه با الهام از فرامين مقدّست ما را تهذيب و تصفيه ي نفس نمايند كه دررأس آنها خاتم انبيا محمّد مصطفي(ص) است، كه رحمت و بركات تو بر او باد كه در راه تربيت ما انسانها از هيچ كوششي دريغ نفرمود و آنقدر نزد تو گرامي است كه به واسطه ي درود فرستادن به او نمازهاي ما را مقبول خود مي گرداني و خداوندا از تو مي خواهم ما را شكرگزار واقعي اين نعمات بزرگ آسماني قرار دهي.
خداوندا، تو از اينكه [ از آنجا كه] بندگـانت را دوست مي داري و مي خـواهي كه آنها به سويـت آيند، رهبـراني مي فرستي و در اين زمـان مردي با عـزم راسخ فرستادي تا ما را از نهايت ذلّت به اوج عزّت رساند، سپاس و ستايش مي گوييم و از تو مي خواهيم تا او را عمري طولاني عطا فرمودي[فرمايي] تا اين انقلاب اسلامي با سرفرازي تقديم مهدي آل محمّد(ص) گرداند.
و اما اي دوستان و آشنايان هدف از جبهه رفتن حقير به شرح زير است؛ حقير از اينكه شهادت به وحدانيت خدا مي دهم و مي گويم با تمام وجودم «اَشهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلا الله وَ اَشْهَدُ اَنَ مُحَمَداً رَسولَ الله وَ اَشْهَدُ اَنَ عَلياً وَلِيُ الله.» بر خود واجب و لازم دانستم تا در اين زمان كه اسلام عزيز در معرض حمله ي ملحدان قرار گرفته است به فرمان قرآن كريم از زبان گوياي امام امت لبيك گويم و تا سر حدّ توان تلاش نمايم و مطمئن هستم كه اين راه، راهي است كه خداوند متعال جهت آزمايش بندگان مؤمن خود تعيين فرموده است و راهي است كه او پسنديده است. پس اين راه را من مي روم و راضي هستم به آنچه كه رضايت خداوند متعال در آن است واين جان ناقابل كه امانت اوست را به خودش واگذار مي نمايم و در اين راه عاشق جانبازي هستم و عده اي از افراد دنيا پرست خيال نكنند كه حقير به اميد كسب موفقيّت ظاهـري مي روم زيـرا دنيا سراي فاني است و هر كـس براي اهداف زودگـذر تلاش نمايد خود را در وادي خسران و زيان سوق داده است.
و اما كساني كه پيرو حسين بن علي(ع) هستيد و مهيا شده ايد چرا نداي او را لبيك نمي گوييد؛ مگرحضرت حسين بن علي(ع) اولين پاسدار اسلام نبود و آيا به ما فرمان نداده است كه با ظلم نسازيم. حسين(ع) در برابر ظالمان ايستاد ما هم بايد بايستيم. حسين(ع) دست ذلّت به يزيديان نداد و ما هم نبايد بدهـيم، حسين(ع) با صدام زمانش سازش نكـرد و ما هم نبايد سازش كنيم. حسين(ع) از خون خـود و جوانانش و اصحاب و خويشان گذشت و ما هم براي ادامـه ي راه خونين حسين(ع)، چنـانچه صادقانه پيرو آن بزرگوار هستيم مي بايست از خون خود و عزيزا نمان سرمايه گذاري كنيم و زير لواي حسين(ع) كه امروز به دست روح الله بر افراشته شده است به مبارزه و پيكار با فتنه گران ادامه دهيم كه ان شاءالله پيروز خواهيم شد.
اي كساني كه ادعاي مسلمان بودن داريد و هنوز از بذل جان و مال در راه مقدّس اسلام واهمه داريد، تا غضب خداوند متعال شما را فرا نگرفته است از گذشته هاي خود نزد خداوند مهربان توبه نماييد و با شهامت و شجاعت به ميدان هاي عرصه ي جدال با كافران به پا خيزيد و شرافت دو جهان را براي خود و كشور اسلاميتان كسب نماييد.
و سخن ديگر با همكاران عزيز و معلّمين محترم است كه سعي نمايند به خاطر جلب رضاي حق سخن آنها توام با عمل باشد تا در قلب نوراني فرزندان اسلام اثر مطلوب نمايد و با رعايت اخلاق و رفتار اسلامي زندگي دانش آموزان عزيز را مهيا نمايند تا با بينش وسيعتر آينده ي كشورمان را تأمين نمايند و با تلاش و كوشش خودتان در راه پرورش استعدادهاي انساني آنها سعي نماييد و اهداف امام امت و حماسه هاي شهداي اسلام را به آنها گوشزد نماييد تا موجب رستگاري خودتان در سراي باقي شود.
در پايان از كليه ي دوستان و آشنايان محترمي كه در طول زندگي از حقير سوءِ ادبي مشاهده نموده اند مي خواهم كه مرا به خاطر رضايت خداوند متعال عفو نمايند تا خداوند هم به آنها اجري عظيم عنايت فرمايد و متقابلاً حقير هم براي كليهي آنان از قادر متعال توفيق و موفقيّت در زندگي دو جهان برايشان خواستارم و در ضمن اگر كسي چيزي از حقير طلب كار است وبه علت فرامـوشي نتوانستم بپـردازم از منزلمان بگـيرد.
درخاتـمه يكبار ديگر شمـا را بـه اطـاعـت از رهـنمودهـاي امام امّـت فرا مي خوانم و از شما امّت بزرگـوار مي خواهم تا درمواقع استجابت دعا عمر طولاني او را از خدا بخواهيد.
و اما خانواده ي گرامي، همان طور كه مي دانيد بر همه ي مسلمانان واجب است كـه از اسلام دفاع نمايند حقير بر خود لازم دانستم كه اين كار را انجام دهم و جاي هيچ گونه نگراني هم نيست. از شما مي خواهم كه چنانچه عمرم در اين راه به پايان رسيد مرا عفو نماييد زيرا در مدت عمرم نتوانستم آن طوري كه بايد براي شما وظيفه ام را انجام دهم و شما هم به خاطر خدا مرا عفو نماييد تا با گناه كمتري در نزد خداوند حاضر شوم.
خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار
محمود حسيني ۱۳۶۷/۳/۲۰
زندگی نامه :
مردان آزادهي ايران در روزهاي جنگ تحميلي عاشقانه به كوي رهايي رهسپار شدند و در آن وادي در انوار نور خداوندي غرق گشتند.
در خانوادهاي لبريز از عشق الهي كودكي به دنيا آمد كه به تبرك از صفت پسنديدهي پروردگار نامش را به «محمود» آراستند.
او آرام آرام رشد يافت و در هفت سالگي به مدرسه رفت، در كلاس درس از استاد آموخت راه و روش زندگي را. محمود با سعي و تلاش فراوان به فراگيري كتب درسي همّت نهاد تا سرانجام خود معلّمي گرديد شيدا و پاكباخته.
وي به نماز اول وقت بسيار اهميّت ميداد و كارهاي خود را به گونهاي تنظيم مينمود كه به زمان نماز برخورد نكند. فردي باوقار و داراي نورانيت و جذابيت سيما بود. جواني بود دائمالوضو، مقيد به نماز جمعه وجماعات، با اخلاص و كم حرف، صميمي و يكرنگ كه براي والدين خود بسيار احترام قايل ميشد و مصداق واقعي «… وَ بِالوالِدَيْنِ اِحْسانا». توجه خاصي به مراسم مذهبي داشت بويژه جلسات قـرآن كـه در مسـاجـد بـرگـزارميشـد. بـه كتـاب خـوانـدن اهمـيّـت ميداد و بيشتر، كتابهايي در زمينه اخلاق و عرفان مطالعه ميكردند.
در روزهاي مبارزه با حكومت شاهنشاهي، همپاي مردم مسلمان به تظاهرات و راهپيمايي ميپرداخت كه يكبار هم توسط مأموران طاغوتي دستگير شد و پس از دو روز با سر و صورتي كبود با قيد ضمانت آزاد گرديد. ايشان به پيامها و رهنمودهاي امام خميني(ره) توجه خاصي داشتند و سخنان آن حضرت را ضبط مينمود و چندين بار گوش ميداد و تكرار ميكرد تا كلام روحبخش امام كاملاً با روح و خونش عجين شود.
عشق و علاقهي وافر او به جبهه باعث شد كه در روزهاي جنگ تحميلي پس از آن كه دو سال سربازي خود را در مناطق جنگي و كردستان به پايان برده بود از طريق بسيج مجدداً راهي جبهه گردد و روزهاي متمادي در كنار ديگر همرزمان عاشقانه زندگي كند. به گفتهي همرزمانش در آن سرزمين از هيچگونه خدمتي به بسيجيان دريغ نميكرد و با اخلاص و شور و شوق فراوان ظروف غذا را ميشست و سنگر را جارو ميزد. پدرش ميگويد: «او هرگاه به مرخصي ميآمد روزه ميگرفت و براي اينكه نيمههاي شب از خواب بيدار شود تشك استفاده نميكرد و روي زمين ميخوابيد.»
سرانجام اين مرد خدا كه متعلق به آسمانها بود در منطقهي «شلمچه» پس از نبرد با كفار بعثي روحش به آسمانها پيوست و جسدش هفت سال ميهمان لالهزارهاي «شلمچه» بود.