بستن

شهید سید محمدمسیح (جلال )ساجدی

«اِنا للهْ وَ اِنْااِليهِ راجِعونْ»
ما همه از اوييم و به سوي او مي رويم
سخن از مرگ و زندگي است سخن از ماندن است و رفتن بايد ديد كه ماندن و رفتن در اسلام چگونه مصداق پيدا مي كند، در اسلام ماندني ارزش دارد كه انسان درجهي والاي انسانيّت خود را بيابد. اگر نمي تواند كه زندگي آزاد داشته باشد بايد كه آزادانه برود.او بايد آزاد باشد حال اگر مي تواند بماند كه آزاد باشد خوب و اگر نمي تواند در حال ماندن آزاد باشد كه براي آزادي ديگر و براي پاره كردن زنجير بردگي و ظلم و استكبار برود و خون بدهد اين است معناي آزادي واين است معناي ماندن و رفتن در اسلام؛ حال هر كه اين طور بود مسلمان است و هر كه نبود غير از اين مي باشد.
امپرياليسم جهانخوار پنجههاي خون آلود خود را در سراسر جهان پهن كرده تا هر چه مستضعف است زير يوغ استعمار خود بياورد، ايران از اين يوغ استعمار با خون هفتاد هزار شهيد و صد هزار معلول بيرون آمد و انقلاب روز به روز پيشرفت مي كند و مي رود تا كاخهاي ستم آمريكايي را در سرتا سر جهان خراب كند و مستضعفين جهان را ندا در مي دهد كه به پا خيزيد و حكومت اسلامي را پايه گذاري كنيد؛ اين است كه امپرياليسم نابودي خود را با چشم خود مي بيند. هر زمان و لحظهاي فكر مي كند و توطئهاي مي چيند تا انقلاب اسلامي ايران را ساقط كند. بالاخره يكي ازتوطئههاي امپرياليسم جهاني جنگ تحميلي عراق عليه ايران است كه ما در زماني جنگ را شروع كرديم كه در محاصرهي اقتصادي همهي ابرقدرتها بوديم، زماني بود كه از نظراتي كمبود و احتياج به كمك داشتيم، ولي از آنجا كه خداوند پشتيبان اين ملّت مسلمانِ پيرو خط امـام مي باشد، تا به حال هيچ گـونه ناراحتي و زحمتي از اين مورد مشاهده نشده، ولي خوب البته اين مشكلات ساده براي هر انقلابي مي باشد و اما در اين موقع حساس وظيفهي ماست كه از انقلابمان و از كشورمان دفاع كنيم، دفاع از جان و مال مسلمين يك وظيفهي شرعي بر گردن همه مسلمانان مي باشد. من به نوبهي خودم به عنوان يك مسؤوليت شرعي به سهم خود وارد اين خط و راه شدم و آگاهانه وارد شدم و مطمئنم كه خداوند متعال پشتيبان من مي باشد اما سفارشاتي دارم كه مي نويسم:
۱ـ به همهي ملت شريف و شهيدپرور ايران مي گويم و مي سپارم كه تنها راه نجات شما اطاعت از ولايت فقيه در رأس آن امام كبير خميني بزرگ و پيشگامان اين راه، روحانيت متعهّد و مسؤول مي باشد. پس اگر مي خواهيد كه ادامه دهنده ي راه شهيدان باشيد و از خون آنها پاسداري كنيد گوش به شايعات ندهيد و فقط راه امام را دنبال كنيد.
۲ـ هر كاري كه مي كنيد فقط و فقط براي رضاي خدا باشد، نه براي رضاي بندهي خدا كه نوعي شرك است، نه براي نفس، بلكه هواي نفساني خود را زير پا گذاشته و مسؤوليت شرعي و اسلامي خود را مو به مو اجرا كنيد؛ به اين مطالب برادران پاسدار بيشتر توجه كنند.
۳ـ ما در دو جبهه مشغول نبرد هستيم يكي جبههي داخلي و ديگري جبهه ي خارجي، من و ديگر ياران در جبهه ي خارجي مي جنگيم و شما اي ملت شهيدپرور، با منافقين در جبهه ي داخلي بجنگيد كه خطر منافقين بيشتر است از دشمن خارجي، در رساندن اطلاعات به برادران پاسدار كمال همكاري را بنماييد كه به دستور امـام همه ي ما بايد سازمـان اطلاعات باشيم كه اگـر غير از اين باشد هيچ امكان كار كردن براي برادران پاسدار خدمتگزار نيست.
۴ـ من به عنوان يك پاسدار كه در جبهه هاي جنگ با دشمن خارجي هستم به شما مردم انقلابي و مسلمان مي گويم كه زماني رزمندگان داراي روحيههاي عالي مي باشند كه شما حضور خود را در صحنه روز به روز محكم تر و بيشتر كنيد، چون امپرياليسم آمريكا حس كرده كه نمي تواند از طريق جنگ، انقلاب را به شكست بكشاند بلكه بايد راه ديگري را پيدا كند به همين خاطر است دست به ترور و انفجـار مي زند و خـيال مي كند كه ملّتِما از صحـنه خارج مي شود، ولي كور خوانده است پس بر شماست كه در جبهه هاي داخلي بر عليه منافقين و دشمن داخلي مجهّز شويد.
به مادرم بگوييد براي من گريه نكند، در فقدان من گريه نكند؛ اگر من رفتم خدا هست بنده، بدون خدا صِفر است، پس من كه رفتم خدا هست كه به او كمك كند و از خدا بخواهيد تا به بازماندگان به خصوص مادرم صبر دهد، شماها از مادرم دلداري كنيد. دوستانم فرزنداني باشيد براي مادرم تا نبود من زياد برايش ناراحتي نياورد.
والسلام علي من التبع الهدي
سيد محمّد مسيح ساجدي

زندگی نامه :

از پنجره‌ي چشم، نگاهي انداز به او كه مسيحاي عشق است و نداي اناالحق او همچنان بر دار عشق جاري است …
وقتي كه صورتش چون گل شكفت، قناريها نغمه‌ي شادي سر دادند و فرشته‌ها به وجودش باليدند. «سيّدمسيح» فرزندي از خاندان سادات حسيني بود كه نسل پاكش به امام سجّاد(ع) مي‌رسيد.
از اوان كودكي به خواندن نماز علاقه‌مند شد و به نماز اول وقت مقيّد و پايبند. با دعاي كميل روح و جان را صيقل مي‌داد و با خواندن زيارت عاشورا رسيدن به حسين(ع) را آرزو مي‌كرد.
در طول دوران انقلاب براي ورود حضرت امام(ره) و سرنگوني رژيم طاغوت از هيچ تلاشي فروگذار نبود و شبانه به چاپ، تكثير و توزيع اعلاميه‌هاي امام مي‌پرداخت. «سيّدمسيح» هيچگاه احساس تنهايي نكرد؛ چرا كه در قلبش خدا به وسعت تمام دنيا وجود داشت. هميشه به ديگران مي‌گفت: «هيچ وقت نگوييد كه ما كسي نداريم، ما خدا را داريم.»
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي كه در آغاز جواني قرار داشت رهبري پركار و بي‌ادعا بود براي تلاش و كمك به همنوعان؛ بدان گونه كه از درو كردن گندم در مزارع، ساختن منبع آب براي روستاييان گرفته تا بحث ايدئولوژيك با جريانات نفاق و گشت و نگهباني در شب.
وي از جمله بنيانگذاران انجمن اسلامي در دبيرستانهاي شهرستان محسوب مي‌شد. يكي از نيروهاي فعّال كتابخانه ولي‌عصر(عج) بود و شاگرد ممتاز شهيد «حجه الاسلام شيخ احمد فقيهي.»
«سيّدمسيح» از هوش سياسي و خلّاقيت ويژه‌اي برخوردار بود به طوري كه مسؤوليت روابط عمومي سپاه به وي محول گرديد و پس از آن نيز در واحد اطلاعات سپاه، مشغول به خدمت شد.
بسيجي بود و مجنون. مجنوني كه خَلق خدا، ليلايش بود و هر جا كه درد بود او هم بود. آن هنگام كه درد را در مرزهاي ايران حس كرد از پي درمان به پا خاست و به سمت مرزهاي جنوب حركت كرد. براي نخستين بار در «عمليات حصر آبادان» شركت نمود، كه پس از اين موفّقيّت به ديارش برگشت و مسؤوليت سپاه «رونيز» را عهده‌دار شد. اما هواي جبهه در دلش، چنان شوري به پا كرده بود، كه جز رفتن سوداي دگر نداشت؛ او كه مي‌دانست «شقايق چه گلي است» به مادرش نگاه كرد به رنگ زلال آب و مادر نيز راز چشمانش را خواند كه از پي حسين‌(ع) مي‌رود …
در جبهه به عنوان فرمانده‌ي گروهان براي آزادي «تپه‌ي 175 شرهاني» به پيش رفت و ديگر عاشقان را نيز به دنبال خود كشاند. خود و همرزمانش رشادتها آفريدند و جوانمردانه جنگيدند، تا اينكه در آن ميعادگاه، جان را كه بالاترين سرمايه‌ي هستي‌اش بود نثار قدم يار كرد و جان باخت.

پاسخ دهید

ادرس ایمیل شما کاربر گرامی منتشر نخواهد شد.قسمت های ضروری و مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

متا سفانه قابل کپی نیست!