بستن
حسین قاضی زاده

شهید حسین قاضی زاده

 «وَ لا تَحْسَبَنَّ اْلَذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اْللَّهِ اَمْواتَاً بَلْ اَحْياءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرزَقُونَ.»

مپنداريد كه آن‌ها مرده‌اند در صورتي كه زنده هستند و در نزد خدايشان روزي مي خورند.

       به نام خداوند بخشنده‌ي مهربان و سلام و درود به رهبر كبير انقلاب اسلامي جهان و درود بر شهيدان و خانواده‌هاي محترم شهدا.

 قبل از هر چيز پدر و مادر مهربانم: همه از آن خدا هستيم و بازگشت همه به سوي اوست و شما خوب مطمئن هستيد كه همه‌ي ما در اين دنيا مسافر هستيم و امروز و فردا بايد به جايگاه ابديمان برويم، جايگاهي كه چنانچه اعمال من و تو مورد رضاي خداي تبارك و تعالي واقع شود در نور الهي قرار مي گيريم در غير اين صورت در تاريكي و ظلمت به سر مي بريم.

پدر و مادرم حلالم كن] كنيد[ و از برادرانم علي اكبر، علي اصغر، محمّدعلي، ابوالفضل، مسلم مي خواهم كه حلالم كنيد.

از خواهرانم مي خواهم كه حلالم كنيد و براي شهيد شدن من ناراحت نباشيد، اي خواهران عزيزم، اگر مي خواهيد راهم را ادامه دهيد حجاب را حفظ كنيد، از برادرانم مي خواهم كه راهم را ادامه دهند. پدر جان از تمام بازاريان حلال بودي بطلبيد، پدر جان مقداري پول دارم اگر شهيد شدم به مسجد جامع بدهيد. خلاصه از تمام قوم و خويشان و از تمام دوستانم مي خواهم كه اگر از بنده‌ي حقير بدي ديده‌ايد به بزرگواري خودتان مرا ببخشيد. 

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

حسين قاضي زاده  19/12/62


زندگی نامه :

شيفته‌ي آفتاب بود و به دنبال حقيقت محض؛ لاله‌صفتي كه راز چشمانش فقط در يك كلمه خلاصه مي‌شد و آن هم شهادت بود …
همزمان با تولد سالار شهيدان پا به عرصه‌ي هستي نهاد تا در راه او بدنش صد چاك شود. در خانواده‌اي چشم به جهان گشود كه از مال دنيا اندك بضاعتي داشتند اما از سرمايه‌ي آخرت آنقدر غني، كه فرزندي چون «حسين» را تقديم حسين زهرا(س) كردند.
از همان ابتدا با سرور آزادگان هم پيمان شد كه غير از راه او ره ديگري انتخاب نكند و چه خوب بر سر عهد و پيمانش ايستادگي كرد و به هيچ قيمتي از بيعتي كه بسته بود برنگشت. آنچنان شيفته‌ي صحراي كربلا شده بود كه ديگر هيچ چيز نمي‌توانست مانع رفتنش شود، مگر سن كمي كه داشت، كه اين مسأله را هم، با تغيير تاريخ تولد در تصوير شناسنامه حل كرد و آخرين مانع را پشت سر گذاشت.
به سوي جبهه‌هاي جنگ تحميلي روانه شد و پا به جايي نهاد كه جز عاشقان و مردان مرد، راهي نمي‌شدند. چقدر زيبا براي رسيدن به آرزو و وصال محبوبش، شبانگاهان آيه‌هاي قرآن را زمزمه مي‌كرد.
«جزيره‌ي مجنون» خاطره‌ها دارد، از مجنونهاي بسياري كه براي رسيدن به ليلي از جان گذشتند.
آري «حسين» كه تا آخرين لحظات زندگي وجودش از «عهد الست» لبريز بود در «جزيره‌ي مجنون» براي يافتن ليلاي عالم والا چنان سنگر به سنگر گشت تا سرانجام او را يافت و به عزتي جاودان و هميشگي دست يافت.

پاسخ دهید

ادرس ایمیل شما کاربر گرامی منتشر نخواهد شد.قسمت های ضروری و مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

متا سفانه قابل کپی نیست!