بستن

شهید حسن (حبیب) پاکباز

وَ لا تَحْسَبَنَّ اْلَذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اْللَّهِ اَمْواتَاً بَلْ اَحْياءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرزَقُونَ.
آنهايي كه در راه خدا كشته شده اند [زنده اند] و در نزد خدا (پروردگارشان) روزي مي خورند.
درود بر امام خميني و رزمندگان اسلام در جبهه هاي جنگ، درود به روان پاك شهداي گلگون كفن از كربلاي حسين(ع) تا كربلاي ايران.
اينجانب حبيب پاكباز كه در اين راه مقدّس قدم برداشته ام تنها هدفم الله بوده است و ديگر هيچ.
برادران و خواهران عزيز، ما همه در برابر اين انقلاب به خون صدها هزار شهيد مديـون هستيم و بايد بالاخره تا هر وقت كه شد، دين خود را به اين انقلاب و شهدا ادعا كنيم. برادران عزيز آگاه باشيد كه امروز دشمنان اسلام و مسلمين همچون آمريكا و شوروي براي از بين بردن اين انقلاب شكوهمند اسلامي دست به هر توطئه و حيله گري ولو به ضرر خودشان باشد كه به ضررشان هم هست، دست مي زنند.
برادران و خواهران گرامي، تا آخرين قطره ي خونتان امام را تنها نگذاريد فقط گوش به فرمان امام باشيد چون اين امام بود كه ما را از گمراهي و از فساد و از فحـشا [و] منكـرات نجات داد. برادران عزيـز از صدقه دادن در راه خـدا دريغ ننماييد و بدانيد كه هر چه در راه خدا بدهيد، ده برابر خدا به شما پاداش مي دهد.
به اميد پيروزي نهايي درود بر امام خميني.
والسلام
سرباز امام زمان حبيب پاكباز ۱/ ۱۲/ ۱۳۶۰


زندگی نامه :

ديرزماني بود كه اسير زلف سياه يار شده بود و كمند موهايش او را مي برد تا قلّه‌ي رفيع عشق …
در رؤيايي صادقانه نام «حبيب» به مادرش الهام گشت و دوستي ديگر از دوستداران حسين(ع) پا به عرصه‌ي وجود نهاد. نوزادي شش ماهه بود كه به بيماري سختي دچار گشت، كه خانواده براي شفاي او سالار كربلا را واسطه قرار دادند تا اينكه او سلامتي خود را به دست آورد.
«حبيب» پسري ساكت و نجيب بود و چهره‌اي مظلوم داشت. هميشه در حال كار و تلاش بود و به خانواده‌ي خويش كمكهاي زيادي مي كرد؛ با اولين درآمدش براي خانواده تلويزيون خريد تا آنها را با دنياي اطراف بيشتر آشنا كند. با كودكان مهربان بود و با آنها همبازي مي‌شد. به خواندن نماز اول وقت بسيار اهميت مي‌داد و در اكثر مواقع از راه مدرسه به مسجد مي‌رفت. هيچ چيز به اندازه غيبت كردن او را آزار نمي‌داد. هميشه به فكر فقرا بود و از كمك كردن به آنها دريغ نمي‌كرد.

يكي از دوستداران امام بود كه در اوايل انقلاب به توزيع اعلاميه‌هاي امام مي‌پرداخت تا اينكه ايران بر سرير پيروزي تكيه زد.
پس اين فتح و ظفر و با تشكيل بسيج به عضويت اين نهاد درآمد و با آن انس و الفتي ديرينه برقرار كرد. با شروع جنگ تحميلي دلش مالامال درد گرديد و براي رفتن بي‌قرار. هميشه عكس خود را در كنار عكس شهدا قرار مي‌داد و گريه مي‌كرد و چون مادر به او اعتراض مي‌كرد مي‌گفت: «راه اين شهدا راه من است و من همان جايي مي‌روم كه اين عزيزان رفته‌اند!»
وي عازم منطقه‌ي «شوش» گرديد و در «عمليات فتح المبين» چنان جنگيد تا انتقام خون شهداء را از دشمن گرفت و به آنها نشان داد كه براي رسيدن به عشق چنان سر سپرده كه حاضر است در اين راه پيكرش آماج تير قرار گيرد و از جان بگذرد.

پاسخ دهید

ادرس ایمیل شما کاربر گرامی منتشر نخواهد شد.قسمت های ضروری و مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

متا سفانه قابل کپی نیست!