زندگی نامه :
با بالهاي عشق هجرت، تا قلّهي سبز آرزو پركشيد و تا بيكران آبي آسمان سفر كرد.
در خانهاي كه چراغش از نور خدا روشن بود و عشق محمّد(ص) و خاندان او در آن موج ميزد، «حسين» پا به دنيا نهاد. تنها پسر خانواده بود و عزيز و دردانهي مادر. به خاطر اخلاق و رفتار خوبش در خانه و در بين دوستان از محبوبيت چشمگيري برخوردار بود.
در كار باغداري و كشاورزي هميشه يار پدر بود و هرگز او را تنها نگذاشت. هيچ چيز به اندازهي سبك شمردن نماز، او را ناراحت نميكرد و در انجام فرايض ديني بسيار پايبند بود. در بيشتر مواقع نماز را با جماعت به جا ميآورد و به ديگران نيز سفارش ميكرد. با معرفت بود و متانت نشسته بر چهرهاش، از او جواني مطيع و سر به زير ساخته بود. به خواندن قرآن و كتابهاي امام خميني(ره) علاقهي وافري داشت و به حفظ احاديث نيز همچنين. از كودكي در حسينيهي محل به خدمتگزاري امام حسين(ع) مشغول بود؛ او كه در سر هواي حسين(ع) و كربلايش را داشت. يك عمر در سادگي زيست و هرگز به زرق و برق دنيا توجهي نكرد. لباسهاي ساده ميپوشيد و خود را برتراز ديگران نميدانست. با آنكه از مال دنيا چيزي نداشت اما هيچ گاه فقرا
را فراموش نكرد و براي كمك كردن به آنها از هيچ كاري دريغ نورزيد.
با شروع مخالفت مردم عليه حكومت طاغوت، «حسين» با دوستانش همراه شد و براي براندازي رژيم به خيابان آمد و شعار آزادي و استقلال سرداد. آنها براي برقراري حكومت اسلامي يك لحظه آرام نگرفتند، تا بالاخره با ورود امام خميني(ره) به وطن، انقلاب بر مسند پيروزي تكيه زد.
وي پس از پيروزي انقلاب، به عضويت بسيج درآمد و خيلي زود به آنجا دل بست.آن گاه كه جنگ بر ايران تحميل گشت از همان پايگاه مقدس به جبهه راه يافت و در خاكهاي جبهه و سنگر، روح زندگي يافت.
آخرين باري كه ميرفت، مادرش بسيار نگران بود به چشمان او خيره شد و گفت: «حسين زود برايم نامه بفرست.» نگاهي به او كرد و گفت: «مادر شايد ديگر فرصت نامه نشود.» در جبهه هر مسؤوليتي را با جان و دل ميپذيرفت و آن را مخلصانه به پايان ميرساند، روح خدا در وجودش موج ميزد و در همه حال خود را در محضر خدا ميديد. زيباترين حالات او آن گاه بود كه در كنار سجّاده اشك ميريخت و طلب شهادت ميكرد. وي آن وقت اجابت دعا را به نظاره نشست كه در «خونين شهر» با دشمن به ستيزه برخاست و جنگيد و چون پيكرش از خون لاله زار گشت، جام ناب شهادت به دستش دادند و او را كامياب ساختند.
پيكرش ساليان دراز روي خاكهاي جبهه ماند تا اينكه پس از سيزده سال به خانه بازگشت.