بستن

شهید حسن زارع

زندگی نامه :

شميم بهاري در كوچه‌هاي روستا پيچيد و فضاي خانه را عطرآگين نمود و «حسن» تولد يافت. همان پسري كه چهره‌ي مهربانش، آرامش دل مادر بود و بسيار متين و خوش برخورد. خواندن نماز اول وقت برايش خيلي مهم بود. آيه‌ي 118 سوره بقره را قبل از خواب مي‌خواند تا صبح زود براي نماز بيدار شود. از دروغ گفتن و غيبت كردن بيزار بود و خانواده را نيز به اين امر سفارش مي‌كرد. مسأله‌اي كه او را آزار مي‌داد بدحجابي بود؛ چنانچه نامحرمي در خانه بود هيچگاه وارد نمي‌شد.
در روزهاي نخست پيروزي انقلاب اسلامي، از شادي در پوست خود نمي‌گنجيد و به حضرت امام عشق مي‌ورزيد. خود را حامي ولايت فقيه مي‌دانست و سرباز امام خميني(ره). در اكثر زمينه‌ها براي خانواده نقش راهنما داشت و به آنها سفارش مي‌كرد كه لباس گران قيمت نخرند و لباس پر زرق و برق نپوشند، او كه خود عمري در سادگي زيسته بود. تأكيدي فراوان بر مسأله‌ي حلال و حرام داشت، بخصوص ربا. تا كلاس دوم دبيرستان تحصيل كرد و پس از آن به نيروي زميني ارتش پيوست و در اين پست مقدس، مشغول به خدمت شد.با آغاز جنگ تحميلي، و شروع جنگي نابرابر عليه ايران، او نيز فرصت را غنيمت شمرد و جهت دفاع از نهال نوپاي انقلاب اسلامي و كيان ميهن اسلامي، راهي لاله‌زارهاي جنوب شد. در مقابل نفوذ بيگانگان ايستاد، بسان كوهي استوار، و اجازه نداد كه دشمن دست تجاوز به سوي كشورش دراز كند.
يكي از همسنگران «حسن» چنين نقل مي‌كند كه: «در سنگر نشسته بوديم و شهيد عزيز خوابيده بود، ناگهان از خواب بلند شد و گفت: ناصر شما مرا صدا زديد؟ گفتم نه! بعد «حسن» برايم اين گونه تعريف كرد كه احساس كردم يك نفر صدايم مي‌زند و مي‌گويد بلند شو كه به مقصد رسيدي! زمان زيادي از صحبتهاي او نمي‌گذشت كه فرمان حمله صادر شد. ناگهان متوجه حسن شدم كه دستانش را روي سينه گذاشته است. لباسهايش را بالا زدم و ديدم كه تير درون قلبش فرو رفته است.»

پاسخ دهید

ادرس ایمیل شما کاربر گرامی منتشر نخواهد شد.قسمت های ضروری و مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

متا سفانه قابل کپی نیست!