بستن

شهید اصغر پذیره

زندگی نامه :

هنگامي كه بادهاي مغرور، آرامش صبحگاهان را به يغما مي‌بردند او از كنار مزارع و دستهاي پينه بسته به پا خاست، تا خون خود را هديه به دشت تشنه‌ي ايران نمايد و بوته‌هاي انقلاب اسلامي را سيراب…
«اصغر» در خانواده‌اي بي‌بضاعت و رنج ديده رشد يافته بود و اين دليلي بر آن كه او هيچ گاه از ياد فقرا و تهيدستان غافل نماند. اخلاقي شايسته داشت و كرداري پسنديده. با پدر و مادر مهربان بود و در كمك كردن به آنها از هيچ كمكي فروگذار نبود. روزهاي نوجواني او در كار و تلاش سپري گشت تا اينكه جواني شد شجاع و دلير و آبروي انقلاب و اسلام.
با آغاز قيام مردم عليه حكومت ستمشاهي، او نيز در تظاهرات ضد رژيم شركت مي‌كرد. پس از پيروزي انقلاب ازدواج كرد و تشكيل خانواده داد. رفتار خوب او در خانه، گوياي محبّتش نسبت به همسر و فرزندانش بود. عاشق نماز و دعا بود و راز و نيازهاي شبانه‌اش اين را به اثبات مي‌رساند. علاقه‌ي زايدالوصفي به سالار شهيدان ـ‌ حسين بن علي(ع)ـ داشت و نهايتاً يكي از عاشقان و رهروان كويش شد.
با شروع جنگ تحميلي، براي خدمت سربازي آماده گشت و نداي رهبر كبير را به جانِ دل پذيرفت. خانواده‌اش را به خدا سپرد و راهي دشت آلاله‌ها گشت. همسرش مي‌گويد: «اصغر سه روز قبل از عيد براي آخرين بار به جبهه رفت و هنگام خداحافظي گفت: «جشن نوروز ما در جبهه خيلي باصفاتر و زيباتر است.»
آخرين بهار زندگي «اصغر» با «عمليات والفجر 1» همراه گشت، در اين عمليات دل او كه از غم‌ فراق، پاييزي گشته بود با بهار طبيعت به سرزمين هميشه سبز عشق رسيد و در گلزاري مملوّ از شقايق، آسوده آرميد و چشم بر هم نهاد.

پاسخ دهید

ادرس ایمیل شما کاربر گرامی منتشر نخواهد شد.قسمت های ضروری و مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

متا سفانه قابل کپی نیست!