بستن

شهیداسدالله موسوی اصطهباناتی

زندگی نامه :

كجا رفته است؟ شيرمرد عرصه‌هاي نبرد؛ او كه شعله‌هاي باور عشق در وجودش زبانه مي‌كشيد.
«اسداللّه»، در يكي از روزهاي خوب خدا، پا به عالم خاكي نهاد و زندگي را آغاز نمود. از كودكي با مسجد آشنا شد و با آن الفتي ديرينه گرفت؛ او كه صوت دل‌انگيز اذانش، مردم را به سوي مسجد دعوت مي‌كرد. پسري فهميده و عاقل بود. كارهاي شخصي خويش را به ديگران تحميل نمي‌كرد و معتقد بود كه هر كس خودش بايد كارهاي خويش را انجام دهد. اگر در منزل مرتكب اشتباهي مي‌شد از ديگران مي‌خواست كه به دل نگيرند و آن را شوخي تلقي كنند. هيچ‌گاه دوست نداشت براي ديگران مزاحمتي ايجاد كند. بسيار مؤدّب بود به طوري كه هرگاه گرسنه مي‌شد خودش غذا را حاضر مي‌كرد و تلاش مي‌كرد براي مادر مزاحمتي ايجاد نكند.
در روزهاي نخست انقلاب، «اسدالله» سن زيادي نداشت اما با ديگر كودكان محله همگام مي‌شد و با بزرگترها به راهپيمايي مي‌رفت. چنان عشق امام خميني(ره) به دلش افتاده بود كه عكس او را به خانه مي‌آورد و بر ديوار نصب مي‌كرد.

پس از اين پيروزي افتخار آفرين، در پايگاه مقاومت نام نوشت و در جمع بسيجيان دوستاني يافت، همه عاشق و دلباخته. آن گاه كه دشمن قصد از بين بردن ارزشها و حماسه ها را داشت، قرار ز دست داد و براي مقابله با دشمن كينه توز آماده گشت. سنّش كم بود و مسؤولين از اعزام او سر باز زدند. زانوي غم به بغل گرفت و به فكر چاره افتاد. تاريخ تولد خود را در تصوير شناسنامه تغيير داد آن گاه راهي بسيج شد و با ديگر عاشقان حسين(ع) راهي دشت جنوب. جاده‌ي رسيدن به كربلا را هموار نمود. گرچه خود به كربلاي حسين(ع) نرسيد اما هشت سال جسم پاكش در كربلاي ايران باقي ماند تا عاشقي و سوختن را به سالارش حسين(ع) نشان دهد

پاسخ دهید

ادرس ایمیل شما کاربر گرامی منتشر نخواهد شد.قسمت های ضروری و مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

متا سفانه قابل کپی نیست!