وصيت نامه شهيد عزيز عليرضا صفائيان
«وَ لا تَحْسَبَنَّ اْلَذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اْللَّهِ اَمْواتَاً بَلْ اَحْياءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرزَقُونَ.»
آنانكه در اره خدا كشته ميشوند مرده نپندارند بلكه آنها زندهاند و در نزد خداي خود روزي ميخورند.
با سلام و درود بي پايان بر منجي عالم بشريت حضرت مهدي موعود(عج) و نايب بر حقّش امام امت و درود بر شهيدان و بازماندگان شهدا و به نام پروردگاري كه رحمت واسعهاش سراسر عالم وجود را در برگرفته و به نام خالقي كه رحمان و رحيم است، قهّار و غفور و رئوف و عليم است و حليم و به نام خالقي كه به ما توان داد تا در راه رضايش دم برآوريم و دم فرو بريم، به نام آن كه اسوهاي از سلالهي پاكان را برانگيخت تا كاروان در ظلمت فرورفتگان را به سوي تو و اين كشتي طوفان زده و در وادي ستم را به سرمنزل نجات هدايت كند.
بار پروردگارا، تو را هزاران بار شكر و سپاس ميگويم كه نعمت شهادت را كه بزرگترين آرزوي ديرينهام بود نصيبم كردي. تو را شكر كه توانستم دينم را نسبت به انقلاب اسلامي ادا كنم و توانستم راه مقدّس شهيدان و راه سالار شهيدان حسين بن علي(ع) را ادامه دهم و با رفتن به جبهه رضايت تو را كسب كنم. پروردگارا، به پاكان و مخلصان درگاهت، از تو ميخواهم كه گناهانم را ببخشي و مرا با مولايم و سرورم حسين(ع) محشورگرداني. عجب سعادتي به من عطا كـردي كـه باورش برايم غير ممكن است و چه شيرين است شربت شهادت، چه شيرين است در راه خدا جان دادن و در راه خدا جهاد كردن.
سلام بر تو پدر جان، گفتنيها زياد است، در حال حاضر شما مورد آزمايش ايزد دانا قرار گرفتهايد شما مورد امتحاني قرا رميگيريد كه حضرت ابراهيم(ع) و يعقوب(ع) و امام حسين(ع) چنين امتحاني را دادند. ميدانستم كه افتخار ميكرديد فرزند خود را در راه خدا هديه دهيد اما اين را بدان كه در خط اسلام و قرآن بودن و در راه اسلام جنگيدن اينها همه از نعمتهاي پروردگار عالم است كه به ما ارزاني داشته و مهمترين اين نعمتها شهادت فرزندت ميباشد. آري، چقدر خوب است كه شما در پيشگاه خداوند بزرگ و امام و امت اسلامي سربلند و روسفيد باشيد. همان گونه كه امام عزيز فرمودند كه خانوادهي شهدا چشم و چراغ اين ملتند. پدرم، ميدانم فرزند خوبي براي شما نبودم شما را در زندگي از خود راضي نكردم، اما من رفتم و در آخرت شما را راضي خواهم كرد و در قيامت دستتان را ميگيرم و معرفي خواهم كرد، شما را به صبر سفارش مي كنم چرا كه خداوند در قرآن ميفرمايد: «ان الله مع الصابرين.» اي پدر زحمت كشيدهام، اوليا خدا فرمودهاند كه دعاي پدر و مادر همچون دعاي انبيا است، در حق همهي ما دعا كنيد كه به هدف نهايي كه همان پيروزي اسلام است برسيم.
آري پدرم، چه رنجهايي كه در زندگي برايم متحمّل نشديد، اگر سرپرستي و رنجهاي شما نبود من هم در مكتب امام حسين(ع) درسي نميآموختم، خوشا به حال شما كه استاد و معلّم فرزندتان حسين(ع) و هم درسش قاسم و علي اكبر بوده و اين درجهي افتخار را بر دوش خود نصب كن.
مادر عزيزم: سلام و درود بر شما مادراني كه نونهالها و گلهايتان را به انقلاب اسلامي هديه كرديد. سلام بر شما مادراني كه فرزندانتان بدست دشمنان اسلام به شهادت ميرسند. صبر عالم بر شما باد كه اينگونه جوانتان در راه اسلام و قرآن نثار ميكنيد.
مادرم، امروز تكليف است، من ميروم تا اسلام عزيز را ياري كنم، ميروم تا دين محمد(ص) را ياري كـنم؛ گـرچه خون من مقدارش كم است و ارزشي ندارد. مكتب محمد(ص) ديني است كه صدام و ديگر جنايتكاران نميتوانند از بين ببرند. مادر عزيزم، ميدانم فرزند خوبي برايت نبودم، من رفتم و در آخرت شما را با دادن خون خويش راضي خواهم كرد. خودت گفتي كه لياقت مادر شهيد بودن را ندارم ولي حالا سرت را بلند كن، خودت را بنگر كه سعادت و لياقت مادر شهيد بودن به سوي تو آمده، آن را درياب و احترام بگذار؛ ميدانم كه برايم آروزها داشتي و من آرزوي خود را برايت هديه آوردم. مادر عزيزم، نمي گويم برايم گريه نكن، كريه كردن براي شهيد ثواب دارد؛ مادرم همه بايد براي آن شهيدي گريه كنيم و تو اي خواهرم براي آن شهيدي ناله كني كه نه مادر دارد نه خواهر.
چند جملهاي با برادرانم: برادران عزيزم، شما همچون برادران ديگرِ شهدا، صابر و ثابت قدم باشيد و نگذاريد كسي ايمانتان را از شماها بگيرد، به مردم بگوييد فكر نكنند كه من به خاطر فرار از جهنم و يا به خاطر طمع به بهشت به جبهه رفتم، آري، فقط براي حفاظت از اسلام عزيز و عشق به الله بود، رفتم تا حقانيّت انقلاب و اسلام را كه تأييد شدهي قرآن است به جهانيان بگويم و پيام خون شهدا را به آنان برسانم، برادران عزيزم مرا ببخشيد.
روزها فكرمن اينست وهمه شب سخنم كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
از كـجا آمـده ام، آمدنـم بـهر چـه بـود بـه كجا مي روم آخر ننمايي وطنـم
مرغ بـاغ مـلـكوتـم نيـم از عـالم خـاك چند روزي قفسي ساخته انـد ازبدنم
اي صداميان جنايتكار، شهادت براي ما سعادت است شماها ما را از شهادت ميترسانيد؟
چند جملهاي با خواهرانم: خواهر مهربانم، برادر شما ميديد كه ظالمان و ستمكاران ميخواهند رشتهي وحدت امّت اسلامي را از هم قطع كنند و ملت محروم و مستضعف را به بند كشند از اين جهت تصميم گرفتم براي سربلندي اسلام و اتّحاد و همبستگي امت اسلامي روانهي جبهه شوم و به شما جز حفظ حجاب و عفّت سفارش ديگري نمي كنم. خواهرانم، سرتان را بلند كنيد و ارزش خود را دريابيد و براي پيروزي اسلام و مسلمين و سلامتي امام دست دعا بلند كنيد، ميدانم كه علاقهي زيادي به من داشتيد آرزوي شما خوشبختي من است و خوشبختي من شهادت است.
تذكراتي به برادران عضو پايگاه مقاومت و شوراي اسلامي:
برادران عزيز، اي همدردانم، سلام و درود بر شما كه جواني خود را در راه اسلام عزيز سپري كرديد، درود انبيا بر شما كه در جواني پاك بودن را پيشهي خود ساختيد و با آيههاي قرآن و احاديث معصومين خودتان را از گناه پاك گردانيديد. ميدانم هر كدام از شما خاطراتي داريد و من هم از بين شما رفتم، خداحافظ و اما افكار نوجوانان و بچهها را زير نفوذ احكام اسلام قرار دهيد و به ريسمان وحدت چنگ بزنيد و براي پياده نمودن فرهنگ اسلامي در جامعه كوشا باشيد و سعي كنيد خواهران را با رسالت زينب(س) و نوجوانان را با ايثار علي اكبر و مردان را با روش علي(ع) و زنان را با عفت فاطمه زهرا(س) آشنا گردانيد تا اين كه شيوهي انبيا و اهل بيتش جانشين فرهنگ طاغوت شود.
برادران حزب الله، بايد خود را آماده كنيم تا از روي هم گذاشتن اجساد خود سدّ دفاعي ايجاد كنيم و از خون خود سيلي جاري كنيم تا مزدوران آمريكايي در آن غرق شوند. برادران عزيز بايد از تفرقه بپرهيزيد، جبههها را خالي نگذاريد. مساجد را پر كنيد، در نمازهاي جماعت و دعاي كميل و دعاي توسل شركت كـنيد و دعا به جان امام و رزمندگان را هرگـز فراموش نكنيد و پيروزي رزمندگان را از خدا بخواهيد و هرگز از ياد خدا غافل نمانيد. شبهاي جمعه بر سر تربت ما بياييد و فاتحه بخوانيد. پدر و مادرم مرا ببخشيد، اميدوارم كه مرا حلال كنيد درآخر دعا به جان امام را فراموش نكنيد.
خدايا ، خدايا تا انقلاب مهدي، حتي كنار مهدي، خميني را نگهدار.
ومن الله التوفیق
علیرضا صفائیان
زندگی نامه :
ما با ديدنِ قطره قطره شدن شمعها، دلهايمان هميشه شكسته است و اشكهايمان هميشه جاري.
«عليرضا» شمعي بود كه وجودش در ره عشق آب شد و دم برنياورد؛ كسي كه به روزه گرفتن و خواندن نماز اول وقت مقيّد بود. كارش مهرورزي بود و بچهها را دوست داشت و با آنان همبازي ميشد. وي فردي بود اهل كار و تلاش و بسيار منظم.
همسنگر «عليرضا» ميگويد1: «او بسيار بشّاش و شاداب بود و هميشه خنده بر لب داشت و رفتار و گفتارش به گونهاي بود كه باعث شادي ديگران ميشد.»
سن زيادي نداشت كه امام اذن ميدان داد و او به تبعيت از رهبر كبير، مدرسه را رها كرد وآهنگ رفتن نمود. بالهاي سپيد پرواز را گشود و به آنجا كه عشق معنا مييافت رو كرد. دلير بود و مرد ميدان و همرزم سردار شهيد «حاج محمّد صالح». در راه اندازي «گردان حنين» به او دست ياري داد و فرماندهي يكي از دستهها را به عهده گرفت. دوست آن بزرگمرد ميگويد1: « عليرضا در محاصرهي نيروهاي عراقي و به دام انداختن آنها بسيار زيرك بود. اخلاص، فداكاري و رفتار خوش او بر كمتر كسي پوشيده است.» داراي افكار بلند و روحي بزرگ بود و لحنش صميمي و گفتارش دلنشين.
در عملياتهاي مختلفي حضور داشت و مردانه جنگيد و از نثار خون هراسي نداشت. مقاوم بود و چون كوه پا بر جا، تا سرانجام در «عمليات بيت المقدس 3» با سرخي خون خود، به جمع لالهها پيوست تا در روز قيامت شرمندهي لالههاي باغ شهادت نباشد.