زندگی نامه شهید:
جادههايي كه اكنون از دغدغههاي ديروز لبريز است، نشان از قدوم مرداني دارد كه از قبيلهي درد و زخم بودند و دل مجروح خود را به دست لحظههاي عاشقي سپردند.
«محمّدعلي» در دامان پاك و پرمهر مادري متدّين پرورش يافت و از شيرهي جاني نوشيد كه آميخته با ولايت اهل بيت(ع) بود و اين دليلي بود بر آن كه زندگياش از عشق لبريز شود و ياد و نام خدا در تار و پود وجودش راه يابد. وي تحصيلات خود را تا مقطع ابتدايي ادامه داد و سپس از پي گوسفندان راهي دشت و صحرا شد و با دامپروري در تأمين معاش خانواده سهيم گرديد.
وي از نظر اخلاق و رفتار الگويي نمونه براي دوستان و خانواده بود. در سلام كردن پيشي ميگرفت و به فرايض ديني خصوصاً صدقه دادن توجهي خاص داشت. او كه داراي روحي پاك و بيآلايش بود، به نظافت بسيار اهميّت ميداد و هميشه با نظم و انضباط بود.
در آغازين روزهاي جنگ تحميلي براي رفتن به خدمت سربازي آماده شد، اما چون داوطلبانه قصد رفتن داشت، مسؤولين از بردن او سر باز زدند وي چنان از اين موضوع رنج ميبرد كه خواهرش ميگويد: «آن روز محمّدعلي با ناراحتي وارد خانه شد و در حاليكه
گريه ميكرد، گفت: من دوست داشتم امروز به جبهه بروم نه يك ماه ديگر و تا روز موعود براي رفتن به جبهه لحظه شماري ميكرد.»
وي چنان به جبهه دل بسته بود كه هرگاه به مرخصي ميآمد آن قدر به فكر آن جا بود كه به او ميگفتند: «محمّدعلي جسمش به مرخصي آمده و روح و جانش هنوز در جبهه باقي مانده است.»
آخرين ديدار او با جبهه در ديار لالهپرور «خوزستان» بود كه بر اثر بمباران دشمن در رودخانهي كارون غرق شد و درياي دلش با درياي آبي عشق پيوند جاودانگي بست.