با سلام بر امام امت و اميد امت و امام و امت شهيدپرور و شما خانوادههاي شهدا، مفقودين، اسرا و با سلام به خانواده و كليهي دوستان و آشنايان امروز كه تا عمليات ظفرمندان اسلام چيزي باقي نمانده، اينجانب حسين عشّاق خواستم چند كلمهاي به عنوان وصيتنامه بنويسم:
مردم شهيدپرور الان 6 سال از انقلاب و 5 سال از جنگ مي گذرد و شما همچنان مقاوم و پايدار هستيد و در لحظات حساس (مانند روز قدس سال 64) انقلاب را ياري ميكنيد، پس همچنان مقاوم و پايدار باشيد و با جان و مال و فرزندان خود، از اين انقلاب دفاع كنيد تا خداوند و پيغمبران و شهدا از شما راضي باشند.
جبهههاي جنگ را همانند گذشته فراموش نكنيد چه از نظر مالي و چه از نظر جسمي به جبههها كمك كنيد و از رفتن فرزندانتان به جبههها خودداري نفرماييد. نماز جمعه را فراموش نكنيد و هميشه سنگر نماز جمعه را پرشكوه و زينت بخشيد. مراسم دعا و عزاداريها را با شكوه خاص برقرار كنيد و از شهدا تجليل به عمل آوريد، در تشييع جنازههاي آنها شركت كنيد و با خانوادههاي آنها ديدار كنيد كه امام امت فرمودند: شما خانوادههاي شهدا چشم و چراغ اين مردم هستيد.
از دانش آموزان مي خواهم سنگر درس را رها نكنند و همچنان به درس خود ادامه دهند تا ان شاالله در چند سال آينده كشورمان از شرق و غرب خودكفا گردد.
كارگران و كشاورزان، همچنان در راه خودكفايي كشور قدم برداريد تا ان شاالله دست ابرقدرتها از كشور ما كوتاه شود.
مردم، جنگ را تا پيروزي نهايي اسلام بر كفر ادامه دهيد و تنها شعارتان جنگ، جنگ، تا پيروزي باشد و هرگز تن به صلح ندهيد كه امام خميني گفتند: صلح با كفر معني ندارد.
نماز جماعت را نيز فراموش نكنيد و مساجد و پايگاههاي مقاومت را پر كنيد، تمام اينها ثواب دارد و در آخر به ثوابش خواهيد رسيد.
اما پدر و مادر، عمري را زحمت كشيديد تا اين فرزند كوچكتان حسين را تربيت كرديد و در اين راه چه زحمتها كه نكشيديد و بعد از آن هم مرا با آغوش باز به ميدان جنگ فرستاديد، ان شاالله خدا و پيغمبر(ص) از شما راضي باشند؛ اگر بنده در كوچكي از روي ناداني اذيّت و آزاري به شما كردم هم اكنون مرا حلال كنيد، چرا كه ممكن است دستم از اين دنيا كوتاه شود.
مادرم، شيرت را حلالم كن و در شهادت من گريه و زاري نكن كه دشمنان خوشحال مي شوند. من اگر شهيد شدم به آرزوي خود رسيدهام و ان شاالله با علي اصغر امام حسين(ع) در بهشت با هم هستيم؛ بالاخره شما كسي را مي خواهيد كه روز قيامت شما را شفاعت كند و اگر خدا قبول كند من روز قيامت شفيع شما مي شوم.
از خواهران و برادران و همهي دوستان و آشنايان مي خواهم كه اگر ناراحتي از بنده دارند مرا حلال كنند. مجالس و مراسم برايم بگيريد اما خيلي ساده.
خدايا، خدايا تا انقلاب مهدي، خميني را نگه دار. شهادت شرف ماست، خميني رهبر ماست، جنگ، جنگ تا پيروزي.
حسين عشّاق
زندگی نامه :
هرگاه كه خزان فرا ميرسد، برگ ريزان طبيعت ما را به ياد عزيزي سفر كرده مياندازد كه در فصل پاييز، بهاري يافت كه هرگز خزان به خود نديد.
«حسين» در خانوادهاي مذهبي و ديندار متولد شد؛ خانوادهاي كه گرچه از مال دنيا بضاعتي نداشت اما از نظر معنوي و مناعت طبع در حدِّ اعلا بود. روزها سپري شد و در هفتمين بهار زندگي چون ديگر همسالان، پا در مكتب علم گذاشت و به درس خواندن مشغول گرديد.
پس از ورود به دورهي راهنمايي، از درس و مدرسه كناره گرفت و به شغل آزاد روي آورد. دستهايي پرتوان و سخاوتمند داشت و از درآمد خود، هم به خانواده كمك ميكرد و هم به فقرا. در زندگي قناعت پيشه كرده بود و از غذا و لباس ايراد نميگرفت و زندگي در نگاهش عشق به خداوند بود و بس. مادرش ميگويد: «حسين خيلي صابر بود و از هيچ چيز شكايت نميكرد. به بزرگترها احترام ميگذاشت و پدرش هركاري داشت برايش انجام ميداد.»
آن گاه كه جنگي پر از خشم و كينه بر ايران تحميل گرديد. با آن كه سن و سال زيادي نداشت عزم سفر نمود و براي دفاع از قرآن محمّد(ص) و دين اسلام سينه چاك به جنگ دشمن رفت.
قدم به كوههاي سر به فلك كشيدهي غرب گذاشت و در «عمليات قادر» قدرت و اقتدار اسلام را به نمايش گذاشت، وي سرانجام بر فراز قلّههاي رفيع رستگاري به پرواز درآمد و اوج گرفت و جسم مطهرش يازده سال بر روي خاكهاي غربت آرميد.