خدايا، حال كه احساس مي كنم پايان عمرم رسيده و لحظات آخرعمرم سپري مي گردد و تو خود مي داني كه تنها آرزويم در دنيا شهادت آگاهانه در راه تو بوده و هست و با اينكه احساس مي كنم گناهكارم، اما به لطف و فضل و بخشش تو اميدوارم و از تو مي خواهم اي مهربانترين مهربانان و اي بخشايشگر جهان، بر تمامي گناهانم كه از روي جهل و ناداني مرتكب شدهام قلم عفو كشيده و مرگم را مانند ياران امام حسين(ع) و دوستان شهيدم، شهادت در راهت قرار دهي و جزو شهدايت محسوب گرداني، بار الها، چه زيباست جهاد در راه تو، چه زيباست بازگشت عاشقانه به سوي تو و چه زيباست شهادت آگاهانه كه در راه تو و في سبيل الله باشد؛ ديگر در دنيا ماندن كه گذرگاهي بيش نيست بر خود ننگ مي دانم بعد از مدتها جهاد و مبارزه عشق لقاي الله و ديدار دوستانم كه در دلم زبانه مي زند و اگر مدت اجل الهي معين نبود روحم از شوق ديدار يار حتي براي لحظه اي در كالبدش قرار نمي گرفت.
برادران همسنگرم ، لازم به تذكر است كه بعد از شهادتم كه هديه اي الهي مي باشد راه شهدا كه همان خط سرخ انبياست ادامه دهيد و براي رسيدن به سعادت دنيا و آخرت راهنمايي هاي امام امت، ولايت فقيه را سرلوحهي تمام كارهاي خود قرار دهيد.
امّت حزب الله و كساني كه وصيتنامه ام را مي خوانيد بـدانيد كـه اگر خواستيد خود را مصـداق بارز آيه ي شـريفـه ي «مُحَمَّدً رَسُولُ الله وَ الَّذينَ مَعَهُ اَشِداءَ عَلَي الكُفار وَ … » قرار دهيد بايد شهادت را آرزوي خود بدانيد. آن چنان كه اطلاع داريد هيچ قدرتي و نيرويي در جهان توان مقابله با شما را ندارد چرا كه اگر ياري كنيد خدا را، خدا ياري مي كند شما را و وعده ي حق نمايان گشته.
صبح پيروزي نزديك است جنگ را به فرموده ي امام مسأله ي اصلي بدانيد چرا كه اين جنگ در حقيقت همان جنگ جهاني سوم است كه اتفاق افتاده و ايران با تمامي ابرقدرتها، ابر جنايتكاران و مزدوران آنان به مقابله و نبرد پرداخته است. شعار مرگ بر آمريكا و شوروي را بيشتر تحقّق بخشيد و آن را وارد زبان كودكان خود گردانيد چرا كه گرفتاريهاي ما مسلمين از ابرجنايتكاران است. برادران و خواهران محصّل؛ حزب الهي درس خواندن را رها نكنيد تا عزّتمند گرديد و كشور را خودكفا نماييد چرا كه خدا فرموده عزّت از آن رسول و مؤمنين است، پس بكوشيم تا جامه ي ذلّت نپوشيم.
همسنگران، ما را در اين ره گفتگوهاست دريا دلان، در پيش رو درياهاست
پدر و مادرم كه زحمات بي شماري برايم كشيديد و بنده نتوانستم در دنيا به شما خدمت كنم، من از وجود شما از خداي تبارك و تعالي تشكر مي كنم و به شما افتخار دارم كه چگونه زيستن را از حضرت فاطمه(س) آموختيد و به نداي حسين زمان لبيك گفتيد و فرزندت را براي استوار ماندن اسلام در جهان قرباني كردي، پدر و مادرم در اين ميان نمي گويم برايم گريه نكنيد چون كاري غير انساني است و اگر گريه كرديد بر مصيبت اباعبدالله(ع) و ياران باوفايش، حضرت زينب(س) در كربلا گريه كنيد و اشك شوق بريزيد چرا كه امروز پيروزي اسلام و سربلندي من است مرا حلال کنید تا رستگار شوم.ان شاءالله
از شما خواهر و برادرم مي خواهم كه فرزندانتان را جهت عزّت اسلام و مسلمين پرورش اسلامي دهيد و صبر را پيشه كنيد كه خداوند با صابران است. در پايان از تمامي كساني كه وصيتنامهي مرا مي خوانند تقاضاي عاجزانه دارم كه اولاً: امام امّت را دعا كرده و ثانياً: از خداوند برايم طلب عفو و بخشش نماييد چرا كه با كوله باري خالي ولي پر از گناه از اين دنيا رفتم، از تمام دوستان و آشنايان طلب بخشش مي نمايم و از خداوند تبارك و تعالي سعادت دنيا و آخرت شما را خواستارم.
آنان كه ره عشق گزيدند همه
در كوي شهادت آرميدند همه
والسلام
جواد هاشمي
زندگی نامه :
داستاني دارند، عاشقاني كه طريق عشق برگزيدند و به وصال دوست رسيدند. «جواد» يكي از آنهاست كه سرتاسر زندگياش، داستان عشق است و فراق. او كه چون چشم به جهان گشود؛ لبان مادر را به خنده نشاند و خانه را غرق در صفا نمود.
«جواد» با الطاف الهي و محبّت بيدريغ پدر و مادر بزرگ شد و راهي مدرسه. وي پسري بود قانع و صبور و از نظر اخلاق و ايمان توصيف نشدني. هميشه سختيهاي دنيا را تحمّل مينمود و راضي به رضاي محبوبش بود. او كه گداي خانه عشق بود، هرگز دل به مال دنيا نبست. به نماز و روزه، اهميت بسيار ميداد و حتي قبل از رسيدن به سن تكليف هم، به واجبات توجه داشت.
نوجواني «جواد» همراه با اعتراض مردم عليه حكومت طاغوت آغاز شد. وي با دوستانش اكثر اوقات در مسجد محلّه به فعّاليتهاي انقلابي عليه رژيم مشغول بود به طوري كه يك بار مأموران رژيم براي دستگيري، او را دنبال ميكنند كه «جواد» به خانهي خواهرش ميرود و در زير چادر او پنهان ميشود. به امام خميني(ره) علاقه زيادي داشت. خانواده را از غيبت كردن و انجام گناه منع مينمود. از خواهرانش
ميخواست كه: «زينب وار زندگي كنند و به تحصيلاتشان ادامه بدهند.»
پس از اين كه دورهي راهنمايي را به پايان رسانيد به عنوان كمك رانندهي ماشينهاي مسافرتي مشغول به كار شد. از هر موقعيتي براي حفظ ارزشهايي كه گران به دست آمده بود استفاده مينمود، چنانكه هرگاه در داخل ماشين، نوارهاي مبتذل روشن ميشد، رانندگان را هدايت مينمود تا از نوارهاي مجاز استفاده كنند كه خلاف شرع نباشد.
روزگارش با عشق به خدا سپري ميشد تا اينكه از طريق بسيج رهسپار جبهه گشت. اولين بار به مدت سه ماه در كردستان بود و به دفاع مشغول. مدتهاي مديدي در جبهه بود و كمتر به مرخصي ميآمد. بارها پيكرش آماج تير خصم شد به طوري كه تقريباً همهي بدنش، زخمي از عشق به خود ديده بود.
«جواد» در حالي كه قامتش، مفتخر به لباس سبز پاسداري بود، براي آخرين بار از كوچههاي كودكي گذشت و از دنيا نيز هم. خود را به «عمليات بدر» رسانيد و مردانه جنگيد. براي دفاع از آن همه ارزشي كه با خون شهدا به دست آمده بود، حاضر شد همه هستياش را بدهد و ده سال جسم عاشقش نيز روي خاكهاي غربت بماند.