بستن

شهید محمود عبدالکریمی

  سلام بر شيعيان، سلام بر امام عزيز.

      اگر قابليت آن داشته باشم در راه خدا كشته شوم چه سعادتي است؛ پس مادرم، خواهرم، برادرم، دوستانم، اگر كشته شدم برايم گريه لازم نيست برويد و سنگرها را پر كنيد.

      ان شاالله اميدوارم كه روز قيامت جلو ائمه‌ي اطهار روسياه نباشم، چون روز قيامت برايم بسي شرمندگي است كه حضرت سيدالشهدا(ع)با بدن پاره، پاره باشد و من سالم.

       برايم چهلم و سالگرد نگـيريد و در عوض آن كـمك به مستمندان كنيد. از روحانيت عزيز پشتيباني كنيد و آن‌ها را هر اندازه مي توانيد نگذاريد ضدانقلاب به آن‌ها تهمت بزند، همين حوزه‌هاي علميه است كه اسلام عزيز را نگه داشته، نه دانشگاه‌هاي اروپايي. ملت عزيز، امام و ارگان هاي انقلابي، مخصوصاً سپاه را تنها نگذاريد.

والسلام علي من التبع الهدي

                                                                                                                     محمود عبدالكريمي

زندگی نامه :

سر سوداگرش جز به رفتن نمي‌انديشيد؛ عاشقي كه چشم انتظار روز وصال بود …
سخن از معلّم شهيدي است كه جان خود را در طبق اخلاص نهاد و خون خويش را نثار حسين(ع) و راهش كرد.
«محمود» معلّمي است كه در مكتب اهل بيت(ع) شاگردي نمونه بود. كسي كه هيچ گاه نيازمندان را از ياد نبرد و حتي زماني كه براي تدريس به يكي از روستاها رفته بود اندك وسايلي كه جهت معاش با خود داشت به روستاييان مستمند بخشيد و تنها چتري كه همراه داشت در زير باران به نيازمندي هديه كرد.
مأمن او مسجد بود و پناهگاهش سنگر و تنها آرزويش شهادت. مسجد هنوز دستهاي او را در ساختن محرابش حس مي‌كند و او را از ياد نخواهد برد. بار اول كه به جبهه رفت قول داد كه ده روز بماند اما وقتي پا در جاده‌هاي عشق نهاد و به سرزمين مجنون صفتان رسيد چنان شيفته‌ي آنجا شد كه همه چيز را از ياد برد حتي قولي كه به مادر داده بود.
«محمود» نيمه شبها را براي راز و نياز با معشوق انتخاب مي‌كرد و وقتي براي عبادت برمي‌خاست چنان اشك مي‌ريخت كه دوستانش از صداي گريه او بيدار مي‌شدند.
شركت در عمليات را به حضور در جشن عروسي خواهرش ترجيح داد و رفت و پيام «حفظ عفاف» را به او هديه نمود.
براي او بزرگترين شرمندگي اين بود كه در روز قيامت بدنش سالم باشد ولي بدن مولايش حسين(ع) پاره پاره.
اما ديري نپاييد، كه يزيديان گلوي او را چون گلوي علي‌اصغرِ امام حسين(ع) دريدند و قامتش را خونين كردند …

پاسخ دهید

ادرس ایمیل شما کاربر گرامی منتشر نخواهد شد.قسمت های ضروری و مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

متا سفانه قابل کپی نیست!