زندگی نامه:
دوباره بايد از سرگرفت حكايت شهدا را كه حكايت آنها مثل سپيداران سبز قامتي است كه سرخ بر زمين افتادند تا فردا سبز و سرافراز برخيزند …
«محمود» در يك روز گرم و آفتابي تولد يافت و حضورش فضاي صميمي خانه را لبريز از بوي اسپند و گلاب كرد. روزگار، چون آبي روان گذشت و در هفت سالگي رفتن به مدرسه را آغاز نمود. دورهي ابتدايي را پشت سر نهاد و سپس مدرسه را رها كرد.
وي در هجده سالگي به خدمت ارتش درآمد و به دليل آن كه از محيط كار در ارتش رژيم شاه راضي نبود، تصميم گرفت كه دو سال دورهي بهياري ببيند تا بتواند در بيمارستان به همنوعان خود خدمت كند. محمود عقيده داشت كه: «محيطِ ارتش طاغوت، داراي خفقان است و كاركنان آن حق هيچ گونه بحث سياسي و ايدئولوژي ندارند.»
در هنگامهي خون و قيام، زماني كه امام امت پيام دادند كه: «سربازها از سربازخانهها فرار كنند.» او با كمك يكي از دوستانش
چندين سرباز را فراري دادند كه به دليل اين كار مدتي هم بازداشت شدند. وي در تظاهرات عليه رژيم منفور پهلوي شركت ميكرد و هنگام پیروزی انقلاب ، عضو کمیته¬ی انقلاب اسلامی بود و به دستگیری مزدوران شاه کمک می کرد.
روزی که دشمنان بعث عراق به خاک پاک ایران حمله ور شدند، وی مردانه قدم به جبهه نهاد و با عزمی راسخ با دیگران یاران به جنگ دشمن رفت . وی همیشه می گفت :«پیروزی ازآن ما می باشد و سربازان اسلام پیروز خواهد شد.»سرانجام این مرد حماسه آفرین در منطقه¬ی «سوسنگرد»، در تپه «الله اکبر»جسم خاکی خود را به بی رحمی گلوله ها سپرد و روح پاکش با آبی آسمان گره خورد و به ابدیت پیوست.