شيون مكن مادر در مرگ خونبارم
بگذر زمن ديگر شوق خدا دارم
خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدي، خميني را نگه دار.
آناني كه رفتند كار حسيني كردند و آناني كه ماندند بايد كاري زينبي كنند وگرنه يزيديند.
مسلمانان، شيعهي ايراني با كاروان سرخ شهادت كه براي پايداري جمهوري اسلامي و براي استقلال وطن، براي رهايي قدس و براي گسترش قرآن و اسلام و همچنين بـراي نجـات تمـام مستضعفين در حـركت است حسيـن وار بـه حسيـن زمـان لبيك گوييم و ثابت كنيم كه شيعه و پيرو علي(ع) و حسين(ع) هستيم و مانند او نه پشت به دشمن مي كنيم و نه سر تسليم فرود ميآوريم و تا آخرين قطرهي خون با هر ابرقدرتي خواهيم جنگيد.
و اي آمريكا، شوروي، فرانسه و انگليس ما ايستاده مي ميريم ولي زير بار شما نخواهيم رفت، همين طور كه تا به حال اين چنين بوده است.
و اما از ولايت فقيه پشتيباني كنيد و از رهنمودهاي او كه همان گفتار قرآن كريم مي باشد پيروي كنيد، زيرا ما در زير سايهي ولايت فقيه توانستهايم تا اينجا پيش برويم و بياييم فراموش كار نباشيم و با همان اتّحاد دست در دست هم از ولايت فقيه كه همان آينهي تمام نماي اسلام است پشتيباني كنيم و اهداف قرآن و اسلام را گسترش دهيم و بگوييم «اياك نعبد و اياك نستعين.» خدايا تنها تو را مي پرستيم و تنها از تو كمك مي خواهيم.
پدر مادر: «اِنا للهْ وَ اِنْااِليهِ راجِعونْ» ما از آن خداييم و به سوي او باز خواهيم گشت و اما با رفتن من در قيامت هيچگونه سؤالي از شما نخواهد شد، ولي اگر به قرآن و اسلام صدمهاي وارد شود آنگاه مورد سؤال خواهيد بود كه مگر شيعه نبوديد، مگر قرآن نمي خوانديد، مگر معجزهها را نمي ديديد، پس چرا سكوت كرديد و تسليم زور و زر دنيا شديد و خدا و قرآن و اسلام را كه حقيقتِ حقيقتهاست فراموش كرديد. پس خوشحال باشيد كه در چنين زماني و با رهنمودهاي چنين رهبري توانستيم به اين حسين زمان (امام خميني) و آن حسين(ع) لبيك گوييم و فهمانديم كه ما به حقيقت پيرو حسين(ع) و شهادت هستيم، پس ما عزيزتر از علي اكبر حسين(ع) نيستيم و هيچ نگران ما نباشيد كه به گفتهي خداوند تبارك و تعالي مازندهايم.
با خون خود نوشتـم يا مرگ يا خميـــني | از جان خود گذشتم مـرگ بـر آمريكــا |
حسن فرد
زندگی نامه :
نام زيباي «محمّدحسن» در روياي صادقانه، به مادرش الهام مي شود و اين تحفهي بهشتي در يك روز گرم تابستان قدم به عرصهي وجود مينهد. از اوان كودكي دچار بيماري سختي ميگردد كه خانواده براي بهبود و سلامتي او به امام حسين(ع) متوسّل ميشوند و هر هفته در خانه مراسم روضه خواني بر پا ميكنند و او را با عشق ائمه اطهار بزرگ مينمايند. با ورود به مدرسه بابي تازه بر زندگي «محمّدحسن» گشوده ميشود و او كه تشنه دانستن است در كلاس درس حاضر ميگردد و الفباي جهاد را در مدرسه ميآموزد.
او جواني خوش خلق و خندهرو بود كه گلچهرهي خندانش، باعث شادي دل دوستان ميشد و دلير مردي شجاع بود كه علاقهاي وافر به ورزش كوهنوردي داشت. ولايت محوري و علاقه و ارادت او به روحانيت زبانزد خاص و عام بود و عشقش نسبت به امام زمان(عج) بر هيچ كس پوشيده نبود. به نماز جمعه بسيار اهميت ميداد و از تبعيض و بيعدالتي بيزار بود.
در روزهاي پرتپش انقلاب، «محمّدحسن» يكي از جوانان انقلابي و شوريدهاي بود كه در مكتب شهيد «حجه الاسلام شيخ احمد فقيهي»راه مبارزه با رژيم را آموخت و به سيل خروشان اعتراض پيوست. او يكي از عاملان حركتهاي دانشآموزي در سطح دبيرستان بود كه همپاي دوستانش با عملكرد رژيم به مخالفت ميپرداخت. پس از پيروزي انقلاب اسلامي و با تشكيل بسيج، به عضويت آن مكان مقدس درميآيد و بسيج ملجأ و مأواي هميشگي او ميگردد…
«محمّدحسن» در دبيرستان مشغول به تحصيل بود كه حملهي ناجوانمردانهي دولت عراق او را نگران و پريشان كرد و براي حفظ آرمانهاي بلند انقلاب اسلامي راهي ميادين نبرد؛ بدانگونه كه به عنوان اولين گروه بسيجيان در سال 1359 از راه مدرسه لباس رزم ميپوشد و كردستان را عرصهي دلاوريهاي خود قرار ميدهد. شايستگيهاي سردار و درايت و شجاعت او باعث ميشود كه در پستهاي تخريب چي، «آرپي چي زن» و بي سيم چي در تيپ المهدي(عج) ايفاي نقش نمايد و در عملياتهاي آزادسازي خرمشهر و رمضان به عنوان فرماندهي دلير و افتخارآفرين حضور يابد.
سردار، پاسداري پاكباخته و عاشق حق بود كه روزهاي زيادي در جبهه به اميد وصل يار به سرآورد و براي عزّت و سربلندي ايران اسلامي دست از طلب برنداشت تا سرانجام در «عمليات محرّم»، تپهي 175 شرهاني شقايقزار خون مردي ميگردد كه لحظههاي سبز زندگي خود را در جهاد و مبارزه سپري كرده بود. پيكر سردار، پس از چهارده سال در عاشوراي حسيني به ديار بازگشت و برفراز دستهاي عاشق تا گلزار شهداي استهبان راهي شد …