بستن

شهید محمد جواد نوبختی

«اِنا للهْ وَ اِنْااِليهِ راجِعونْ»
ما به فرمان خدا آمده ايم و به سوي او رجوع خواهيم كرد. راهي است كه بايد پيمود و سفري است كه بايد رفت، چه بهتر كه در راه خدمت به اسلام و ملّت شريف اسلامي شربت شهادت نوشيدن و با سرافرازي به لقاي الله رسيدن و اين جهان راهي است كه اولياء الله آرزوي آن را مي كردند و از خداي بزرگ در مناجات خود طلب مي كردند. گوارا باد شربت شهادت بر شهداي انقلاب اسلامي.
حيات و زندگي دنيوي مي گذرد و انسان رفتني است ما كه هدفمان پيروزي اسلام و دين خداست و راهمان شهادت است چه باكي داريم از مرگ ، مرگ در راه اسلام براي ماعزّت و افتخـار است و من شهادت در راه خـدا را براي خود شيرين مي دانم. اسلام براي تداوم خود احتياج به خون ماها دارد، اسلامي كه تمام رسولان و ائمه، تمام مشكلات را بر جان خود تحمّل كردند و تا آخرين لحظات عمرشان توصيهي حفظ آن ميكردند و ضربات شمشيرهاي دشمن را براي عزّت آن بر جان خود خريدند و ما نيز با الهام از روش و كردار پيشوايان خود اين راه را، (راه شهادت را) مي پيماييم به اميد آن كه خدمتي بس كوچك براي اسلام كرده باشيم و اميد است كه خداوند اين عمل را ازمان بپذيرد.
خداوندا! گواه باش اگر نبودم در كربل،ا حسين(ع) را ياري كنم و صداي«هَلْ مِنْ ناصِرُ يَنصُرنْي» او را لبيك گويم اماخوشبختم كه امروز براي دفاع از اسلام و دين تو از همه چيز هجرت كرده و براي رضاي تو مشغول جهادم و صداي «هَلْ مِنْ ناصِرُ يَنصُرنْي» حسين(ع) را به امام خميني لبيك گفته و راه حسين(ع) كه تداوم اسلام است ادامه مي دهم. من در اين راه تنها هدفم پيروزي اسلام است، اگر كشته شوم در حقيقت پيروز و اگر باز هم بكشم پيروزم. فتح نهايي نزديك است.
ما امشب به فرمان خدا بر تجاوزگران حمله مي بريم، مسلماً فرمانده عمليات امام زمان(عج) است و ما تحت فرماندهي او پيش خواهيم رفت تا راه كربلا را بر تمامي مسلمين باز كنيم.
اما پدر و مادر و خانواده ي مهربانم و ملّت شريف و شهيدپرور: اگر خدا به من لطف كرد و شهادت در راه اسلام نصيبم شد براي شما وصيتي دارم، مادرم حلالم كن، اميدوارم اگر خدا به من لطف كرد و مورد عنايت خود قرار داد و شهادت در راه او نصيبم شد، همچون مادران ديگر شهيدان، مقاوم باش و براي شهادت من گريه نكن چون ممكن است دشمنان اسلام صدايت را بشنوند و خوشحال شوند. مادرم اگر خواستي گريه كني براي مظلوميت سيدالشهدا(ع)، براي مظلوميت بهشتيها و رجايي ها و باهنرها و دستغيب ها و فقيهي ها گريه كن كه چگونه آنها را مظلوم وار به شهادت رسانيدند. مادر، مزد شب بيداري ها و شيردادن هايت را از خدا بگير، اگرچه برايم آرزوها داشتي ولي چه آرزويي و سعادتي بالاتر از شهادت در راه اسلام. مادرم به من مگو ناكام، چون به كام خود رسيدم و به ديدار معشوقم شتافتم.
پدر مهربانم: مرا ببخش و حلالم كن و در شهادتم صبر و استقامت پيشه كن و افتخار كن كه حاصل زحمات شبانه روزيت، فرزند حقيرت اين هديه ي ناقابل را در راه اسلام دادي. پدرم برايم دعا كن و از خدا بخواه تا گناهانم را ببخشد و مرا از مجاهدان في سبيل الله قرار دهد.
خواهرم: عزيزم؛ مرا ببخش و همچون زينب(س) باش و در سنگر حجابت به اسلام خدمت كن.
برادرم: مرا حلال كن، اميدوارم به خدا كه عمرت را در خدمت اسلام و قرآن بگذراني و رسالت خـون شهيدان را به ديگران برساني. برادرم سلام مرا به دوستان برسان و از آنها برايم حلال بودي بطلب. از همه ي قـومان و خـويشان مي خواهم كه مرا ببخشند و برايم طلب آمرزش كنند.
و اما وصيتي كه به خواهران و برادران مسلمان دارم اين است كه: هميشه هدفتان الي الله باشد كه هر هدفي غير از خدا باطل است و رمز پيروزي هدف واحد است. هر كاري كه مي كنيد نسبت دهيد به خدا. از شما اي ملّت مسلمان و شهيدپرور مي خواهم كه چشم و گوشتان به ولايت فقيه و خط سرخ شهدا (خط محمّد (ص) و آل او) باشد و امام عزيز را تنها مگذاريد و اطاعت كنيد از او كه اطاعت از ولي عصر(عج) است و اطاعت از ولي عصر(عج) ، اطاعت خدا و رسول اوست و كساني كه اطاعت مي كنند از خدا، رستگارانند و اهل بهشت.
مسلمانان؛ وحدت و همبستگي خود را حفظ كنيد و هيچوقت از روحانيت جدا نشويد، چون هرچه داريم از روحانيت داريم. اين روحانيت بود كه روح تازه در كالبـد اسلام دميـد و با خـون خـود درخت اسلام را بارور كرد. اينان بودند كه درس مبارزه با تجاوزگران و شهادت را به ما آموختند و امروز مي بينيم كه ملّت مسلمان براي شهادت از هم پيشي مي گيرند و اگر بخواهيد در آينده، انقلاب اسلامي ايران را به نتيجه برسانيد و همچنان پيروزمندانه پيش رويد بايد كه پرچم روي دوش روحانيت قرار داشته باشد و اگر اين پرچم داري، از دست روحانيون گرفته شود اسلام از بين مي رود، چون روحانيت اساس اسلام است و فرهنگ روحانيت يك فرهنگ حركت زا و انقلاب آفرين است. اين فرهنگي است كه از روش علي(ع) سر چشمه مي گيرد و در تاريخ خود، عاشورا را مي سازد. شما بايد براي هميشه از شاگردان مكتب اسلام پشتيباني كنيد چرا كه اينها در كنار مردم قيام و حركت كردهاند.
خدايا، مردمي كه برگردنم حقّي دارند خودت در دل آنها روا دار كه مرا ببخشند. خدايا، رفتن مرا رفتني چون حسين(ع) قرار ده. خدايا، شهادتم را فقط براي رضاي خودت قرار بده و مرا از زمرهي شهيدان كربلا قرار ده.
در آخر از همه التماس دعا دارم و از دوستان و كساني كه مرا مي شناسند حلال بودي مي طلبم.
پـدر و مادرم، من از مال دنيا چيزي نداشتم، فقط اينكـه مقداري پول دارم كـه ۲۰۰ تومان را به مادر بزرگم و ۲۰۰ تومان به فقـرا بدهيد. كتاب هايم را خواهر و برادرم استفاده كنند. همچنين ۶ روز، روزه برايم بگيريد. خدايا، امام خميني مرد تقوا و طهارت را تا زمان ظهور مهدي(عج) زنده و سالم نگه دار. جواد نوبختي جان فداي اسلام و قرآن. والسلام ۶۰/۱۲/۲۸ ، مسجد صاحب الزمان (عج) استهبان

زندگی نامه :

دلداده كيست؟! مجنونِ عشقِ كه بايد بود و دل را آواره‌ي چه كسي بايد كرد؟ …
آن‌گاه كه گل خورشيد شكفت، «محمّدجواد» پا به عرصه‌ي وجود گذاشت و چون پژواك «اللّه اكبر» در گوشش طنين انداخت، عشق الهي را به ياد آورد. در هفت سالگي به مدرسه رفت و به آموختن مشغول گشت. بسيار زرنگ و باهوش بود، در مشكلات درسي به ديگر دانش‌آموزان كلاس كمك مي‌كرد. به پدر و مادرش ارادت داشت و به معلّمانش نيز همچنين. توّكل عميقي به خدا داشت و علاقه‌ي خاصي به امام زمان(عج) و مادرش فاطمه زهرا(س). پسري شاداب بود و هميشه با رويي خندان وارد خانه مي‌شد. خواندن قرآن، جزء كارهاي روزمرّه‌اش بود. براي دادن خمس، حساب سال داشت. آن چنان به قيامت معتقد بود كه گويي شعله‌هاي سركش آتش را حس مي‌كرد. بي‌ريا و بي‌تكبّر بود و تواضع و فروتني‌اش بر هيچ كس پوشيده نبود.
در روزهاي پرشور انقلاب، «محمّدجواد» نيز چون ديگران براي فروپاشي رژيم طاغوت از هيچ كوششي كوتاهي نكرد و براي ورود حضرت امام دلش لبريز از انتظار بود؛ او كه مي‌گفت: «انقلاب به رهبري امام خميني(ره) احياي دوباره‌ي اسلام است.»
پس از پيروزي انقلاب براي ادامه‌ي تحصيل در حوزه‌ي علميه نام نوشت و يكي از شاگردان مكتب امام صادق(ع) شد. بسيار با تقوا بود و شمع محفل جلسات دعا و قرآن. عضو فعّال كتابخانه‌ي ولي عصر(عج) بود و در جلسات استاد شهيد «حجه الاسلام شيخ احمد فقيهي» شركت داشت.
در زماني كه شراره‌هاي خشم، آتش بر قلب‌ها زده بود و جنگي نابرابر عليه ايران آغاز شده بود، وي آماده‌ي دفاع گشت. با عزيزانش خداحافظي كرد در حالي كه روزه دار بود، با لبهاي خشكيده‌اش قرآن را بوسيد و آخرين نگاهش را به آنها هديه داد.
از جسم خسته‌ي زمان گذشت و به مصاف دشمن رفت. سرزمين داغدار «شوش» هنوز ردّ پاي او را در سينه نگه داشته است و خوب به ياد دارد كه «محمّدجواد» چگونه بي سيم را حمل مي‌كرد و مصمّم و استوار، پا به پاي فرمانده خود مي‌رفت، كه ناگهان در لحظه‌اي عرفاني و به عاشورييان هشت سال دفاع مقدس پيوست. در «عمليات فتح المبين» به آرزوي ديرينه‌ي خويش رسيد.

پاسخ دهید

ادرس ایمیل شما کاربر گرامی منتشر نخواهد شد.قسمت های ضروری و مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

متا سفانه قابل کپی نیست!