آنان كه ايمان آوردند پيكار مي كنند در راه خدا و آنان كه كفر مي ورزند پيكار مي كنند در راه طاغوت، پس بكشيد ياوران شيطان را به درستي كه نيرنگ شيطان ضعيف و ناتوان است. (قرآن كريم)
راستي خدايمان چه فرموده است؟ چگونه بودن و چگونه زيستن را او به ما آموخته، او پيامبران را براي اين فرستاد تا ما را به بهشت برند كه بهشت ميعادگاه بندگان مخلص است. خداوند پيامبران را براي اين فرستاد كه بگويند اي انسان من تورا براي خودم آفريدم تا در جوار خودم جايگاهت دهم و اما اي انسان تويي، كه با كينه ات، حسادتت، غيبتت، گناهت، خود را از من جدا مي سازي من خود را از توجدا نكرده ام؛ من به تو آنقدر نزديكم كه از رگ گـردن نزديكترم من قـلب توام، جايگـاه عشق توام. ولي بگو چرا تو خودت را از من جدا كرده اي من راه نزديك آمدن را يكي از با ارزشترينش مبارزه و جهاد قرار داده ام كه «ان الجهاد باب من ابواب الجنه» و تو اگر بهشتم را بخواهي دربش را جدا كرده ام كه جايگاه تو اي مبارز، اي مجاهد، اي ايثارگر، جايگاه با ارزش تري است زيرا كه تو آنچه را در نزد من با ارزش بود انتخاب كردي و تو خونت، تنها يك قطرهاش براي آمرزش گناهان تو كافيست كه قطرات ديگر اجر و عطاي من است. پس اي مردم بياييد و با عشق بياييد و خوب انتخاب كنيد و خوب انتخاب كردن را از اين پاكان ياد بگيريد.
اينجا، جاي عاشقان است، ديار محبوبان است هر كس مي خواهد بيايد و فريب شيطان نخوريد؛ آنهايي كه بعضي اوقات با ظاهري فريبنده مي آيند مي خواهند شما را از رفتن به جبهه بفريبند مي خواهند شما را از رحمت واسعهي حق دور كنند اگر مي خواهيد راستگويان را از دغل كاران و رياكاران بشناسيد با حركتشان به سوي جبهه بشناسيد كه جبهه جاي دوستان خداست، جاي صادقان است، اگر كسي مي گويد عاشق حسينم باز او را از رفتن به جبهه بشناسيد.
و اما وصيتم به شما مردم مسلمان اين است كه هرگز از امام جدا نشويد و روحانيت را حمايت كنيد و جبهه را تقويت كنيد كه عزّت همه ي ما به همين جبهه بستگي دارد كه خدا عزّت را در جنگ و مبارزه قرار داده است.
و اما اي پدرم و مادر مهربانم: اگر نتوانستم فرزند خوبي براي شما باشم از شما مي خواهم كه مرا حلال كنيد و اگر شهادت كه ارزنده ترين هديه ي خداست نصيب اين بنده ي حقير گرديد، در شهادتم به سوگ ننشينيد به ياد حسين(ع) باشيد و غم ها و دردهاي دل حسين(ع) و زينب(س) و ياران باوفايش را در نظر بگيريد؛ اگر گريه مي كنيد براي علي اكبر امام حسين(ع) باشد.
و اما اي برادرانم و خواهرانم: شما نيز ادامه دهنده ي راه حسين(ع) و زينب(س) باشيـد و در مكـتب حسين(ع) ثبت نام كنيد كه مكتبي است كـه هـر كه وارد شود گمراه نمي گردد.
و اما اي دوستانم: شما هم اگر اسلحه ام به زمين افتاد براي ياري حسين بشتابيد و نگذاريد كه اسلحهام به زمين بيفتد و درس بخوانيد تا در جبهه ي علم و دانش بر جهان تسلط يابيم.
در آخر از تمامي شما، مخصوصاً دوستـان و آشنايان، معلّمين و دانش آموزاني كه در طول ساليان تحصيلم با آنان سروكار داشته ام مي خواهم كه مرا ببخشيد و حلال كنند. اين را خود مي دانم كه من نه فرزند خوبي براي پدر و مادر و نه دانش آموز خوبي براي معلّمينم و نه دوست خوبي براي دوستانم بوده ام، ولي خواهش من اين است كه به بزرگي خود مرا ببخشيد و براي من از خداوند متعال طلب بخشش كنيد.
والسلام
عليرضا نصري فرد به تاريخ ۶۵/۱۰/۲
زندگی نامه :
چه عاشقاني كه با شتاب، مرز زمان را پيمودند و خود را به كاروان عشّاق رساندند و هستي را به ساربان سپردند.
همزمان با تولد ثامن الحجج ـ امام رضا(ع) ـ در خانوادهاي كه پر از نور ايمان و صداقت بود پا به عرصهي گيتي نهاد و به ميمنت اين روز مبارك او را «عليرضا» ناميدند.
«عليرضا» بزرگ شد و عشق ائمه(ع) در دلش تابيدن گرفت. در هيچ شرايطي نماز و روزهاش فراموش نشد. زيارت عاشورا را با اشك چشم و سوز دل زمزمه ميكرد. رفتارش با همه خوب بود و صميمي. درس ميخواند و پايههاي علم را در وجودش محكم ميساخت. دانشآموز اوّل دبيرستان بود كه ديگر از درس و مدرسه خسته شد و همه چيز برايش تكراري. هياهوي جنگ چنان بلوايي در دلش ايجاد كرده بود كه پيالهي صبرش لبريز شد و عنان از كف داد.
عجيب مرغ دلش بيقراري ميكرد و در پي فرار بود. حتي روزي كه عازم رفتن بود دايي شهيدش ـ ابوالقاسم رضايي نژاد ـ تشييع ميشد و هر چه اصرار كردند كه بماند گفت: «من ديشب كنار پيكر او
بودم. در سپاه او را ديدم و از او خدا حافظي كردم.» چون براي عشق انكاري نبود، كسي جلودارش نشد.
رفت با شتاب و بيبازگشت تا به دشمن ثابت كند كه «آسمان بيپرنده نخواهد ماند.» شانزده سال بيشتر نداشت و چون بزرگمردي صبور، بر قلههاي استقامت تكيه زد. در «عمليات والفجر 8» شركت كرد و در راه بازگشت از «فاو»، شيميايي شد. پس از آن، با وجود اينكه از بيماري رنج ميبرد، جبهه را فراموش نكرد و هرگز نتوانست از آن چشم بپوشد تا اينكه براي دومين بار در «عمليات والفجر10» حضور يافت و چون شقايقي عاشق، پرپر شد و در دامن خدا ريخت.