وقاتلوهم حتي لا تلكون فتنه و يكون الدين الله فان انتهوافلاعدوان الاعلي الظالمين.
اي مؤمنان با كافران جهاد كنيد تا در زمين فتنه و فساد ديگري باقي نماند و آيين همه خدا گردد.
با عرض سلام و درود به رهبر كبير انقلاب و لشكريان ظفرمند اسلام و روحانيت مبارز و خانوادهي شهداي پر استقامت و شما ملت شهيدپرور خدايي.
معبودا، من در موقعيتي قرار گرفتم كه اين جبهه آزمايشي بسيار مناسب است و اميدوارم كه در اين راه موفق شوم. خداوندا مرا در ياري نمودن به اسلام عزيز ياري كن تا دين خويش را ادا نمايم. خداوندا، تو مي داني كه من بسيار ضعيفتر از آنم كـه بتوانم خدمـتي به اسلام بنمايم ليكن جسمـي ناتوان در اختيار دارم كه البته در اختيار توست و آن را در راه تو اي پروردگاربزرگ، قرباني خواهم كرد پس مرا در كارهايم موفق دار.
برادران عزيز: هوشيار باشيد و غير اسلام و قرآن به چيز ديگري فكر نكنيد كه هر چه خير و صلاح انسان است در اين كـتاب نهفته است، كـه با بر پا كـردن جلسات قرآن مي توانيد به اين راه وارد شويد و شما نيز سعي كنيد دين الله را گسترش دهيد و در اين راه از جان و مال خود دريغ نكنيد و بدانيد كه حيات دنيا هيچ ارزشي ندارد و اصل مهم، حيات جاويد اخروي است. برادران عزيز زياد دعا كنيد براي امام و براي تعجيل فرج امام زمان(عج)، دعاي كميل، ندبه و توسل را حتماً فراموش نكنيد و تا ميتوانيد به خدا قرب پيدا كنيد و خالصانه لله از او ياري بطلبيد و دستور امام و ولايت فقيه حتماً اجرا كنيد و پشتيبان روحانيت مبارز باشيد و هيچگاه به توطئههاي دشمن گوش ندهيد. دوستان محترم به صداي «هَلْ مِنْ ناصِرُ» حسين زمان لبيك گوييد كه او هم اكنون به كمك شما احتياج دارد؛ مبادا كه مثل كوفيان شويد؛ انشا الله كه به جبههها روي آوريد و انتقام خود را از ابرجنايتها گيريد و در راه الله و آزادي انسانها گام برمي داريد و ان شاالله با برپا كردن حكومت اسلامي زمينه ساز حكومت مهدي(عج) باشيم.
اميدوارم كه اين قطرهي خون بي ارزشم براي باروري و پيروزي اسلام مورد پسند و پذيرش مولا و آقايمان امام زمان(عج) و نايبش امام خميني قرار گيرد.
شما خواهران محترم: زينب گونه پيام شهيدان راه خدا را به گوش جهانيان برسانيد و با حجاب خود به كشورهاي شرق و غرب بفهمانيد كه ما پيرو زينبيم و راهمان راه زينب(س) است وزينب گونه رسالت خويش را ادا نماييد. از برادران و دوستان عزيز، از آنان تمنّا مي كنم كه اگر ناراحتي يا بدي از من ديدهاند مرا ببخشند و حلالم كنند و حتماً نماز شب را فراموش نمي كنند.
مادر جان: مي دانم كه من براي تو پسر خوبي نبودم ولي ناچارم و كاري از دست من ديگر بر نمي آيد، اميدوارم كه در آن دنيا جبرانش كنم كه خوشا به سعادتت، مادر جان شهادت بزرگترين آرزوي من بود و هيچ ناراحت نباش بلكه خوشحال باش كه به اين اجر بزرگ نايل آمدهاي و شكر خدا را حتماً به جا آور.
از خانواده و دوستانم خواهش مي كنم لباس سياه نپوشند چون كه امروز روز عزاي دشمن و روز شادي مسلمين است و در آخر از خانوادهي گراميم، خواهرانم كه اگر بدي از من ديدهاند چون كه حقّي بر من دارند مرا حلال كنند و هيچ ناراحت من نباشند و نُه روز روزهاي كه موفق نشدم بگيرم برايم بگيرند و مقدار پولي كه دارم صرف فقرا كنيد و فقط يك خواهش ديگر دارم و آن اين است كه در تشييع جنازهام شيريني و نقل تقسيم كنيد كه روز تشييع جنازهي من عروسي من است.
به اميد پيروزي و فتح كربلا و قدس عزيز، پيروزي اسلام و مسلمين و سلامتي امام عزيز و به اميد پيروزي رزمندگان اسلام.
خدمتگزار بسيار كوچك اسلام و سرباز بسيار ناقابل آقا امام زمان(عج).
والسلام علي من التبع الهدي
حسين عبادي
زندگی نامه :
هنوز ميتوان از لابلاي هستي، زيباترين فريادها را شنيد، فرياد آنهايي كه سخنها بر لب داشتند براي گفتن، اما نگفته رفتند …
«حسين» در روز عاشورا و در سرزمين كربلا ديده به جهان گشود و با عشق و شور حسين(ع) زندگي را آغاز كرد.
وي كودكي بيش نبود كه بيماري، جسمش را ناتوان كرد و او را اسير بستر. پزشكان او را جواب كردند اما علمدار با وفاي صحراي كربلا او را فراموش نكرد و با توسّل جستن به عباس بن علي(ع) شفا يافت؛ چرا كه «حسين» بايد در جواني كشتهي راهش ميشد. او يكي از دانشآموزان ممتاز مدرسه بود كه بارها مورد تشويق معلّمان واقع شده بود. داراي اخلاقي نيكو بود و متواضع و فروتن.
زماني كه دولت عراق آنها را از عراق بيرون راند، او با خانواده قدم به خاك پاك ايران نهاد و به خاك با عظمتش بوسهي محبّت زد.
«حسين» هميشه همدرد مسكينان بود و در سختيها يار آنها او كه به دور از چشم ظاهربينان، به برهنگان جامه داد و به گرسنگان غذا. واقعاً كه از دنياي خاكي رها شده بود و دل ديگر از آنِ خويش نداشت. آمادهي پرواز بود و به دنبال بهانه. تا اينكه دشمن قصد ربودن ارزشهاي دينش كرد و او كه مهيّا بود، درنگ نكرد سن خود را درتصوير شناسنامه تغيير داد و پرگشود. از جادهي عشق گذشت و به آنجا رسيد كه مدتها بيقرارش بود. او زادهي كربلا بود و در «عمليات محّرم» به كربلاييان پيوست. بيباك و جسور جنگيد، رشادتها نمود چون مولايش حسين(ع)، تا بالاخره در آخرين لحظاتي كه قطره قطره خونش بر زمين ميريخت حسين(ع) را در آغوش كشيد و با او به ديدار محبوب شتافت.