جهاني به كف داشت، دلاورمردي كه بهر دفاع، لباس سبز صبر به تن كرد و سراپا صبر و مقاومت شد …
در روستايي كه غرق در سادگي بود و خانهاي پر از صداقت، «جهانگير» تولد يافت. همراه با روزگار گام برداشت و بزرگ شد. براي رفتن به مدرسه خود را آماده نمود. كيف به دست، به سمت مدرسه حركت كرد و با ذوق و شوقِ بسيار، آموختن را آغاز نمود. از همان روزهاي دبستان گرچه كم سن و سال بود اما در انجام واجبات مردانه عمل ميكرد. نمازش را اول وقت ميخواند و به دين اسلام و پيامبر(ص) علاقهي فراوان داشت. شوخ طبع بود و خوش اخلاق و رفتاري نيك با خويشاوندان داشت. در برابر مشكلات، صبور بود و كمتر عصباني ميشد. تسلّي بخش دل مادر بود و سنگ صبور پدر. علاوه بر كارهاي بيرون در كارهاي خانه نيز كمك ميكرد. هرگاه فضاي خانه لبريز از عطر نان پختن مادر ميشد، حاصل كمكهاي او بود كه براي خمير كردن، آستين بالا ميزد. در مدرسه نيز، رفتارش با معلّمان و دوستانش خوب بود. استعداد و علاقه زيادي به كارهاي هنري داشت، بويژه به خط و نقاشي.
دوران دبيرستان را به پايان نبرده بود كه حركت زيباي بسيجيان براي رفتن به جبهه و دفاع از انقلاب اسلامي، ذهنش را از مدرسه منحرف كرد و به سوي جبهه مشغول. كيف و كتاب را به گوشهاي نهاد و در مدرسهي بسيج اسم نوشت. كولهبار بردوش، عزم سفر كرد.
هنگام خداحافظي نزد خانواده آمد و نگاهي از سر سپاس به پدر كرد و به چشمان اشك آلود مادر نيز هم. قرآن را بوسيد و كوچههاي روستا را ترك كرد. به «استهبان» آمد و با نيروهاي بسيجي، قدم به جادههاي جنوب گذاشت. در «عمليات والفجر8» حضور يافت و چون دليرمردي بيباك و نترس تا قلب دشمن حمله برد و آن قدر ايستاد و دفاع كرد تا اينكه به قيمت تمام هستياش ثابت كرد كه حاضر نخواهد شد اندكي از ارزشهاي اسلام كم رنگ گردد و ذرهاي از خاك وطن به يغما رود.
زندگی نامه :