جعفر توسلی اصطهباناتی
اطلاعات شهید
نام پدر : حسین
تاریخ تولد : ۱۳۴۶
تاریخ شهادت :۶۶/۲/۵
محل شهادت :غرب
تحصیلات :دوم دبیرستان
شغل : محصّل
وصیت نامه شهید عزیز جعفر توسلی اصطهباناتی
وَ لا تَحْسَبَنَّ اْلَذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اْللَّهِ اَمْواتَاً بَلْ اَحْیاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرزَقُونَ.
گمان مبرید آنهایی که در راه خدا کشته می شوند مرده اند بلکه آنها زندهاند و در نزد خدای خود روزی می خورند.
ای خوشا با فرق خونین در لقای یار رفتن
سر جدا پیکر جدا در محفل دلدار رفتن
بار خدایا، اگر چه گناه و اعمال من زشت و ناپسند است اما بخشش و آمرزیدن گناه از تو زیباست، پس ای خدا به مقرّبین درگاهت تمام گناهان من را بریز. آمین.
با عرض سلام به پیشگاه مقدّس حضرت ختمی مرتبت، محمّد بن عبدالله(ص) و ضمن عرض سلام به محضر مقدّس حضرت ولی عصر(عج) و سلام بر امام عزیز خمینی بت شکن این مرد بزرگ تاریخ و سلام بر خانوادههای معظم شهدا، اسرا، مفقودین و جانبازان، وصیتنامهی خود را آغاز می کنم؛
اما حرفی دارم با امت شهید پرور، عزیزان بدانید که مرگ حق است و هیچ حیوانی و یا انسانی قادر به گریز از مرگ نخواهد بود که؛ «کل نفس ذائقه الموت» هر انسانی مزهی مرگ را خواهد چشید، پس با این حساب اگر قرار است فانی شویم و هیچ اثری از ما نماند پس چرا در راه حق نباشد که تا ابد نام نیکوی انسان بماند، بدانید همهی ما فانی شدنی هستیم ولی در این موقع از زمان، خداوند حق انتخاب را به خود انسان داده است، پس بر شماست که یکی از دو راه را برگزینید، مردن در رختخوابِ ذلّت و شهید شدن در راه احدیّت. امت شهیدپرور، من و امثال من که در جبههها می رزمیم راه دوم را، یعنی شهادت را بر مرگ در رختخواب ترجیح دادهایم و این راه با آگاهی کامل و با میل خود پذیرفتهایم.
امّت شهید پرور، بدانید که جبهه دانشگاهی است که هر کس توفیق آمدن به این دانشگاه پیدا نکرده رفوزه شده و هر کس به جبههها آمد و به شهادت رسید از طرف خداوند پذیرفته شده است. سخن آخر با امت شهید پرور این است؛ عزیـزان از یـاد خدا غافل نباشیـد و در هر کـاری خدا را مدّ نظـر داشته باشید که همیشه حق با ماست و ان شاالله پیروزی نهایی و زیارت کربلا نزدیک است.
اما سخنی با خانواده ام؛ مادر عزیزم و پدر گرامیم اگر در مدت زندگیام شما را رنجانیدم مرا حلال کنید که شیطان مرا وسوسه کرده بود. مادرم در شهادت من صبر کن تا دشمنان اسلام نتوانند سواستفاده کنند. پدر عزیزم: مرا حلال کن که من به تو خیلی بدی کردهام و پدر و مادرم و خواهرم و برادرم من در موقع رفتن چیزی به شما نگفتم و بدون اجازهی شما به جبهه آمدم، مادرم و پدر گرامیم امیدوارم که مرا حلال کنید و از این کار من ناراحت نشده باشید و اما از تنها خواهرم می خواهم که مرا به خاطر اینکه موقع رفتن نتوانستم از شما خداحافظی کنم ببخشید، حجابت را حفظ کن و با حجاب خود ضربهی محکمی به دهان منافقین بزن و از دو برادرم تقاضا دارم که همواره راه شهدا را ادامه دهند و از برادرم غلام خیلی تشکر و قدردانی می کنم و حلالیت می طلبم که در موقع مجروح بودنم به من خیلی لطف کرد و من نتوانستم محبّتهای او را جبران کنم، امیدوارم که خداوند اجر و پاداش این محبّتها به شما برادر عزیز بدهد. در آخر وصیتم این را می گویم که در شهادت من گریه نکنید و به یاد حسین بن علی(ع) گریه کنید و در آخر این وصیت را دارم، از اولین روزها تا روز چهلم، خانه را چراغانی کنید. در پایان از دوستان می خواهم که در صورت امکان به جبههها رو آورند و اگـر نمی توانند به جبههها بیایند پشت جبهه را محکـم نگهدارند. از تمامی قومـان و خویشان، همسایگان، آشنایان و دوستانم حلال بودی می طلبم. از مدیر مدرسه و ناظم مدرسه و دانش آموزان دبیرستان آیت الله طالقانی حلالیت می طلبم.
در جوانی به پیـــری رسیدم عاقبــت کربـــــلا را ندیـدم
من ز مهر حسین توشه دارم میل آن قبر شش گوشه دارم
خداحافظ التماس دعا
جعفر توسلی ۶۶/۲/۱
زندگی نامه :
آرام بر دشتهاي تشنه باريد؛ او كه در مسير رفتنش، به كوير مژدهي باران ميداد.
در يكي از روزهاي سرد زمستان، صداي گريهي «جعفر» سكوت سرد را شكست و خانه را به گرمي و روشني دعوت نمود. از كودكي شيرين زبان و خوش رفتار بود و همين باعث شده بود، كه مهرش به دل بنشيند و ديگران او را دوست بدارند. با ورود به دبستان، رو به قبله ايستاد و نماز خواند و اين فريضهي الهي را تا پايان زندگي فراموش نكرد. روزها با شور و شوق، راهي مدرسه ميشد و در فراگيري كتابهاي درسي تلاش مينمود. در ايام تعطيلي به كمك پدر ميشتافت و در امرار معاش او را ياري ميداد. زحمات پدر و مادرش را ارج مينهاد و هرگز نسبت به آنها درشتي نميكرد. از نوع غذا و لباس ايراد نميگرفت و در پي آزار ديگران نبود.
به امام خميني(ره) عشق ميورزيد و همين علاقه باعث گرديد كه به ندايش پاسخ دهد و براي دفاع از آرمانهاي انقلاب راهي جبهه شود.
وي مدّت زيادي در جبهه بود و در كنار عاشقان كربلا، روزهاي خوبي سپري كرد. روحيهاي شاداب داشت و از اينكه خدمتي براي
رزمندگان انجام دهد احساس رضايت ميكرد. مادرش ميگويد: «جعفر
آنقدر قلب مهرباني داشت كه هرگاه ميخواست به جبهه برود، از ما اجازه ميگرفت و تا ما را راضي نميكرد، نميرفت.» او يك بار هم از ناحيهي دست مجروح گرديد و با وجود اينكه درد داشت اما اجازه نداد كه خانوادهاش متوجه شوند و نگران حالش گردند.
«جعفر» در منطقهي غرب كشور، براي بيرون راندن دشمن تلاشهاي فراواني نمود. آزادمردي بود كه تن به حقارت نسپرد و از هفتخوان عشق گذشت و به وعدهگاه آمد. در «عمليات كربلاي 10» چنان براي حفظ دين جنگيد كه رداي شهادت به قامتش آراسته گرديد و به شوق كعبهي جمال، عاشقانه احرام خون بست.