بستن

شهید اسماعیل آبدار

به نام خداوند رحمان و رحيم و به نام خداوند بخشنده ي مهربان و به نام خداوند آفريننده ي هر دو جهان و صاحب روز جزا و فريادرس مظلومان و ستم ديدگان و با درود و سلام به پيشگاه مقدّس بزرگ ناجي بشريّت حضرت ولي عصر امام زمان(عج) و نايب بر حقّش حضرت امام، رهبر عظيم الشأن انقلاب و ياور مستضعفان جهان. خدايا اين لطف و رحمت تو بود كه اعطاي رهبري عالم و شجاع و بيدار، ما را از منجلاب فساد و تباهي و از گمراهي و سقوط و از ظلمت نجات دادي و ما را عـــــزّت و شرف و سربلندي و قدرت و شجاعت بخشيدي و اينك اين امت مسلمان و متّقي برآنند تا با ياري دادن به نايب امام زمانشان و رهبر عزيزشان در تمام مراحل شكر اين نعمت را به جاي آورند. خدايا منِ عاجز و ناتوان را ياري ده كه همگام و هم صدا با اين ملّت مسلمان نداي رهبر عزيز و حسين زمانم را لبيك گويم و با تنها قطره ي خونم و با جان ناچيزم شكر اين همه نعمت تو را به جاي آورم، خدايا چنان كن سرانجام كار كه تو خشنود باشي و ما رستگار.
ازخيــل دلاوران گسســتن نتــوان بـا روح خـدا عـهد شكسـن نتـوان
اين اسـت پيـام خـون يـاران شهيد جنگ است برادران، نشستتن نتوان
و شما اي پدر و مادر و اي خواهر و برادر و اي همسر و فرزندم اين رهبر و اين انقلاب يك نعمت بزرگ الهي است كه خداوند به اين امت مسلمان ارزاني داشته و برماست كه با تمام قدرت و توان شكر اين نعمت بزرگ را به جاي آوريم و از خداوند رحمان و رحيم بخواهيم كـه ما را ثابـت قدم و استـوار بدارد تا بتوا نيم همگام با حسين زمانمان قـدم برداريم كه در غيـر اين صورت، مستوجب عذاب الهي هستيم و به خشم خدا گرفتار مي شويم و لبيك گـفتن به نداي رهبر عزيز و كبير انقلاب رستگاري و نجات از عذاب الهي است.
در پايان از شما تمنّا دارم كه اولاً مرا حلال كنيد و برايم دعا كنيد تا شايد خداوند رحمان و رحيم مرا ببخشد و بيامرزد و ثانياً خواهشمندم از تنها يادگار من به خوبي نگهداري كنيد و در تربيت او نيز بكوشيد و من او را اول به خداي بزرگ و سپس به شما مي سپارم . تنها آرزوي من خوب و صحيح تربيت شدن اوست. در پايان چند نكته ايست كه لازم دانستم تذكر دهم؛
۱ـ از همه ي شما حلال بودي مي طلبم و از شما مي خواهم كه از همه ي دوستان و آشنايان و قومان و خويشان برايم حلالي بطلبيد.
۲ـ در صورتي كه برايتان دچار زحمت و مشكل نباشد برايم سه ماه نماز و روزه بخريد.
۳ـ اينجانب مبلغي از اموال همسرم را تصرّف كردهام، خواهشمندم به ايشان پرداخت شود و هر مبلغي كه خودشان گفتند صحيح است و رضايت ايشان را حاصل كنيد.
۴ـ از همسرم مي خواهم كه بعد از من زندگي خود را به خوبي ادامه دهند تا خداوند از شما راضي شود و مي توانيد در اين رابطه، فرزندم را به مادرم بسپاريد كه خداي ناكرده شما هم دچار رنج و زحمت نشويد.
۵ـ از مـادرم خواهش ميكـنم كه هر چند برايتان سخت و مشكل اسـت و باعث رنج و زحمت برايتان ميباشد فرزندم را رها نكنيد و هرگونه كه صلاح ميدانيد با همسرم در مورد زندگي فرزندم تصميم بگيريد. خداوند شما را اجر خير و نيكو دهد.
۶- از برادرم ابراهيم مي خواهم كه در مورد كليهي مسايل دخالت كنند و آنچه را كه خود صلاح مي دانند عمل كنند. خشنودي خداوند را در نظر بگيريد.
۷- كليه ي حساب هايي كه با ابراهيم داريم در دفتري صد برگ جلد پلاستيك قهوه اي رنگ نوشته شده است.
۸- از شما تقاضا دارم كه بعد از چهل روز خواهرم را وادار كنيد تا زندگي مشترك خودشان را آغاز كنند راضي نيستم كه بيش از آن عقب بيندازيد.
و السلام عليكم و رحمه الله و بر كاته
اسماعيل آبدار

زندگی نامه :

اسماعيل‌وار قدم به وادي محبّت گذاشت و سر را به شمشير هديه داد؛ او كه براي پيماني ناگسستني پا به مناي عشق گذاشته بود…
در يك روز داغ تابستان، شهر ميزبان كودكي گشت كه با آمدنش خنكاي نسيم را ميهمان خانه نمود. «اسماعيل» دوران طفوليت خود را در زادگاهش گذراند و پس از آن، همراه با خانواده به شيراز هجرت كرد. او آفتابي‌ترين روزهاي زندگي خود را با عشق خدا و نام ائمه(ع) پرطراوت ساخت و به استقبال آينده رفت. با ورود به مدرسه، با دلي مشتاقِ فراگيري در محضر استاد نشست. در حين تحصيل، بار ديگر از شيراز به اصفهان هجرت كرد، «اسماعيل» با پشت سر گذاشتن دوران مختلف تحصيل، موفق به كسب ديپلم گشت و سپس در آزمون دانشگاه شركت نمود و حاصل زحمات خود را هنگامي كه در رشته‌ي مهندسي راه و ساختمان قبول گشت به نظاره نشست.
دوره‌ي پربار جواني وي با طغيان مردم عليه حكومت خودكامه‌ي پهلوي همراه شد و او چون هزاران پاكباخته ديگر در جهت بر پايي نظام اسلامي از هيچ كوششي دريغ نداشت. علاقه‌اي وافر به امام خميني(ره) داشت و پس از پيروزي انقلاب اسلامي براي برقراري امنيّت،

شب تا به صبح در كوچه و خيابان به نگهباني مي‌پرداخت.
وي پس از آنكه دانشگاه را به پايان رساند در مسؤوليتهاي مختلفي از جمله: سرپرستي گازكشي كاشان، خميني شهر، راهسازي، پل سازي و كمك به زلزله زدگان طبس خدمات فراواني نمود.
با شروع جنگ تحميلي، فصلي سبز بر زندگي او گشوده شد. او از نخستين روزهاي جنگ به جبهه شتافت و عاشقانه قدم در راهي نهاد كه اميد وصال در آن جلوه‌گر بود. مدتهاي زيادي در جبهه بود و در «عمليات محرّم» از ناحيه‌ي پا به شدت مجروح گشت، به طوري كه به تشخيص پزشكان بايد پايش را قطع مي‌كردند اما به صورت معجزه آسايي حالش بهبود يافت، ولي به علت آسيب ديدگي شديد، مدت زيادي از رفتن به جبهه محروم شد و در اين راه در ماند و خسته دل گشت؛ اما دست از دامن عشق برنداشت. در مدت زماني كه بين او و جبهه جدايي افتاده بود، ازدواج كرد و پيوندي سبز با همسرش بست. او مراسم ازدواج را با صداي تكبير و صلوات آذين نمود و خيلي ساده برگزار كرد. با وجود اينكه تشكيل خانواده داده بود اما براي رفتن به جبهه دلش بيقرارتر از آن بود كه بتواند در خانه بماند؛ به همين دليل دوباره راهي شد و خود را به كربلاي ايران رساند و در «عمليات كربلاي 4» شركت نمود. در بحبوحه‌ي «عمليات كربلاي4» در حاليكه عدّه اي از غواصان را فرماندهي مي‌كرد، چون كويري در حسرت آب خود را به امواج خروشان اروندرود سپرد و جان را به آستان حضرت عشق هديه كرد و خانواده‌اش يازده خزان در برگ‌ريزان جدايي، چشم به راه قطعه‌اي از پيكرش ماندند.

پاسخ دهید

ادرس ایمیل شما کاربر گرامی منتشر نخواهد شد.قسمت های ضروری و مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

متا سفانه قابل کپی نیست!