وصيت نامه شهيد عزيز عبدالله صادقي
به نام الله …….. و به ياد الله ….. و براي الله.
از نيايش و سـوز و گدازهاي عاشقانه و عارفانه رزمندگان اسلام.
به نام آن خدايي كه نام او راحت روح است و پيغام او مفتاح فتوح و ذكر او مرهم دل مجروح و مهر او دريا نشينان را كشتي نوح است. خدايا، بار الها، پروردگارا و معبودا، معشوقا و مولايم، من ضعيف و ناتوان، كه تحمّل درد از دست دادن پاهايم را ندارم چگـونه تحمّل عذاب تو را مي توانم داشته باشم، خدايا مرا ببخش و از گناهان من درگذر، تو كريم و رحيم هستي. خدايا با تو پيمان بستهايم كه تا پايان راه برويم و بر پيمان خويش همچنان استوار ماندهايم.
خدايا هياهوي بهشت را مي شنوم، چه غوغايي، حسين(ع) به پيشواز يارانش آمده چه صحنهاي، فرشتگان ندا در دادند به همرزمان ابراهيم، همراهان موسي، همدستان عيسي، هم كيشان محمد(ص) ، همسنگران علي(ع)، همفكران حسين(ع) و همگامان خميني؛ از سنگر كربلا آمدهاند، چه شكوهي، خدايا به محمد(ص) بگو كه پيروانش حماسه آفريدند، به علي(ع) بگو كه شيعيانش قيامت به پا كردند و به حسين(ع) بگو كه خونش در رگها همچنان مي جوشد، بگو از آن خونها سروها روييد، ظالمان، سروها را بريدند، اما باز سروها روييدند.
خدايا مي داني كه چه مي كشيم، مي پنداري، كه چون شمع ذوب مي شويم، خود مي داني كه ما از مردن نمي هراسيم، از يك سو بايد بمانيم، تا شهيد آينده شويم و از ديگر سو بايد شهيد شويم تا آينده بماند، هم امروز بايد شهيد شويم تا فردا بماند و هم بايد بمانيم تا فردا شهيد نشود، عجب دردي است چه مي شد امروز شهيد مي شديم و فردا زنده مي شديـم تا دوباره شهيد شويم؛ آري همهي ياران سوي مرگ رفتند در حالي كه نگـران فردا بودند.
من با امامم، رهبرم، مرجعم، خميني كبير ميثاق بستهام و به او وفا دارم زيرا كه او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندين بار مرا بكشند و زندهام كنند دست از او نخواهم كشيد.
بارالها من ضعيف وناتوان دوست دارم كه دشمن پيكرم را قطعه قطعه نمايد، چشمهايم را از حدقه درآورد و دست و پاهايم و سرم را در كمال فشار و آزار دشمنان بكشم، ببينند كه گر چه چشمها، پاها، قلب، سينه و سرم را از من گرفتهاند، اما يك چيز را از من نتوانستهاند بگيرند و آن ايمان و هدفم است كـه عشـق به الله و معشـوقم و به مطلق جهان هستي و عشـق به شهادت و امام و اسلام است.
از همهي اقوام و خويشان، دوستان و همسايگان عاجزانه تقاضا مي كنم كه اين بندهي حقير را مورد عفو و بخشش قرار دهند و از خداوند برايم طلب مغفرت نماييد.
خدايا جندالله را كه با سوگند به ثارالله در لشكر روح الله براي شكست عدوالله و استقرار حزب الله زمينه ساز حكومت جهاني بقيهالله است حمايت كن.
در پايان تنها خواهشم از همهي هموطنان عزيز اين است كه پايگاههاي بسيج را تقويت كنند به ائمه(ع) توسّل جويند و به قرآن بيشتر الفت گيرند، دعا به جان امام فراموش نشود.
به اميد پيروزي نهايي و زيارت كربلاي حسين(ع).
والسلام، منطقهي عملياتي كربلاي 5 شلمچه
الحقير عبدالله صادقي، شنبه 28/10/65
زندگی نامه :
چه زيباست نام «عبدالله»، بندهي صالح خدا؛ كسي كه خودش زودتر از ديگران معنا و مفهوم اسمش را با تمام وجود درك كرد. هماني كه فقط به يك هدف ميانديشيد و آن هم، عشق به الله و شهادت بود.
«عبدالله» در درياي پرتلاطم دلش به دنبال گمشدهاي بود كه ميگشت تا درون دشت دلش جايي كه پر از ياسها و ميخكهاي سفيد است پيش رود تا گمشدهاش را بيابد. براي او كه يك بسيجي و پاسدار بود، همسر و همسايه، پدر و مادر فرقي نميكرد و هر جا مشكلي پيش ميآمد با اخلاص و با تمام وجود، گوشهاي از كار را به دست ميگرفت تا خدمتي به هم نوع خود كرده باشد. روستا هم از او خاطرات زيادي دارد. او صادقانه اهل تلاش بود چه زماني كه مسؤول سپاه رونيز بود و چه هنگامي كه مسؤول گزينش بسيج، عاشقانه كوشيد و از ارزشهاي اسلام و قرآن پاسداري كرد.
هنوز در جبهههاي شلمچه، طنين گامهاي استوارش و فرياد يا علي(ع) و يا زهراي(س) او پيچيده است. آن روز كه سبكباران عاشق او را
به فرماندهي برگزيدند فقط به مولاي متقيان اقتدا كرد و از او كمك
طلبيد. جبهه برايش مأمن باصفايي بود. در آنجا ميان گلولهها دلش
آرامش بيشتري مييافت، زيرا زماني كه تركش به دستش اصابت كرد،
باز هم نتوانست در خانه بماند و خاكريزها را بر رختخواب ترجيح داد و دوباره راهي جبهه شد. خودش در اوايل انقلاب خواب ديده بود كه شهيد ميشود. شهادت را با تمام وجود درك كرده بود و همين باعث شده بود كه هر بار، ميخواست به جبهه برود با روحيهاي شاد و چهرهاي بشّاشتر از قبل پا به ديار عشق بگذارد و به استقبال شهادت برود. سرانجام او كه عاشق پرواز بود در آسمان بيانتهاي عشق الهي محو گشت و در «عمليات كربلاي 5» به ديدار معشوق شتافت.