به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان و با سلام و درود به رهبر عالم بشريت حضرت ولي عصرآقا امام زمان(عج) و بر نايب برحقّش امام خميني و سلام و درود بر خانوادههاي شهداي راه حق و حقيقت و سلام بر رزمندگان سلحشور اسلام.
هم اكنون اين وصيت را بنابر وظيفهي شرعي خود مي نويسم، به اين اميد كه رزم و پيكار ما مورد قبول خداوند كريم واقع شود.
من از همهي اهالي محترم، به خصـوص خانوادهام حلال بودي مي طلبم و شما را توصيه مي كنم كه پشتيباني از ولايت فقيه و دعا به جان امام را فراموش نكنيد.
والسلام
نادعلي غلامي
زندگی نامه :
لالههاي باغ شهادت، «علي» را چنان مشتاق ديدار كرده بودند، كه دل سودايياش جز به رفتن و رسيدن نميانديشيد.
در خانوادهاي كه عشق اهل بيت (عليهمالسلام) در آن موج ميزد، تولد يافت و با وجودش خير و بركت را به خانه ارزاني داشت. چون هفت ساله گشت خود را براي آموختنيهاي زندگي آماده نمود و به مدرسه رفت. رفتارش همراه با متانت بود و ادب، فكر آزار ديگران نبود و براي والدين و معلمين احترام خاصي قايل بود. در چند صباح عمر دل به دنيا نبست و در پي مال و ثروت نبود.
در نخستين روزهاي شورش مردم عليه حكومت ستمشاهي، با ديگر نوجوانان شهر براي دفاع از انقلاب و حقوقي كه از دست رفته بود به خيابانها آمد و فرياد آزادي سرداد و بدين وسيله خود را شريك پيروزي گردانيد. علاقهي شديدي به امام خميني(ره) داشت و سينهاش هيچگاه از ياد او تهي نگشت و همين عشق، او را به سوي پايگاه بسيج فراخواند.
دلش پاك بود و چون آينه بيريا، او كه نه كينه به دل داشت و نه با كسي كدورتي؛ با كوچك و بزرگ رفتاري از سر مهر داشت. «علي»
به ورزش و هنر علاقه زيادي داشت، بخصوص به نقاشي و همين هنرِ زيبا، راهنمايي شد براي شغل آيندهاش، كه مدتي هم، جهت كسب درآمد در شيراز به نقاشي ساختمان بپردازد.
هنگامي كه دولت عراق به دستور آمريكا جنگ را بر ايران تحميل نمود بسيجيان بسياري به فرمان امام،(ره) قدم به وادي عشق نهادند و راهي شدند. «علي» هم، جهت دفاع و مقاومت، پا به جاده نهاد و سرمست و بيقرار به مقابله با دشمن برخاست. در اين راه پرعظمت از نثار خون دريغ نكرد. چندين مرتبه پيكرش از تيغ خصم مجروح گشت و تا آستانهي وصال رفت و يك بار كه تير به سرش اصابت كرد گفت: «اي كاش همانند مولايم حسين(ع) سر از بدنم جدا شده بود.»
براي آخرين بار كه با اهل خانه وداع كرد به مادرش كه در يك دست قرآن داشت و در دست ديگر آب سبز، قول داد كه تا بيست روز ديگر برگردد. رفت تا به موقع خود را به «عمليات كربلاي 5» برساند در اين عمليات از هستياش گذشت و چون سر را فداي سر سالار كربلا(ع) كرد، به پاس عاشقياش ديدار يار ميسّر شد و به «وجهالله» نظر كرد.