لبيك ياحسين بن علي(ع) و لبيك ياحسين زمان اي خميني كبير، اي حسين(ع) بدان كه اگر روز عاشورا نبودم كه تو را كمك كنم امروز با كمال رضايت و با كمال مطلوبيت آمدم كه خون خود را نثـار كـنم و اين نـهال نوپاي جـمهوري اسلامـي را سيـراب سـازم. اي امت مسلمان، قرآن كريم مي فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد چرا عمل نمي كنيد به آنچه مي گوييد ما آن مي كنيم كه اگر روز عاشورا بوديم حسين(ع) را ياري مي كرديم. امروز اي برادران و خواهران مسلمان، حسين زمان ما خميني كبير، اين عاشق اللّه پا در عرصه ي ميدان نهاده و از اسلام و دين اسلام دفاع كرده امروز ندا سر داده است كه ياري مي خواهم، ما بايد او را ياري دهيم، بدانيد كه اين دنيا فاني است و ما هر لحظه ممكن است جان به جان آفرين تسليم كنيم. چرا اين جان دادن ها در راه دين، در ره سعادت، در ره رسالت و شهادت نباشد.
از جوانان عزيز مي خواهم كه امام را تنها نگذاريد و هميشه آن پرچمي كه از دست شهدا مي افتد عاشقانه بردارند و پيش تازند، بدانيد كه چشم تمام مستضعفين جهان به ما دوخته شده است. مواظب باشيد از خدا براي خانواده ي شهدا، مجروحين، معلولين جنگ و انقلاب، اسراو مفقودين صبر و شكيبايي مي خواهم و از همه ي مردم و آشنايان مي خواهم كه ما را ببخشند. هر كه ما را مي شناخته ما را ببخشد و التماس دعا از همه ي امت شهيدپرور دارم و از خانواده ام مي خواهم كه در مرگ من گريه نكنند چون دشمنان اسلام خوشحال مي شوند. پدر و مادرم صبر پيشه كنيد و خواهرانم همچون زينب پيام مرا به ملت برسانند.
و من اللّه التوفيق
پادگان جلديان جواد الهي ۶۴/۴/۵
زندگی نامه :
«جواد» با شميم خوش گندمزارها و با لطافت چمنهاي بيريا در روستايي زيبا چشم به جهان گشود. بهار و خزان سپري شدند و او براي رفتن به مدرسه آماده گشت.
پسري فعّال بود و زرنگ و از كار كردن عار نداشت. هرگاه كه فرصت مييافت، يا زماني كه از مدرسه تعطيل ميشد براي كمك كردن به پدرش يا به آبياري درختان مشغول ميشد يا به كار در مزرعه. مسجد كوچك روستا مكان باصفايي برايش بود. روح سرشار از يقينش با صداي خوش مؤذّن به سمت مسجد به پرواز در ميآمد. در مراسم سوگواري ائمه اطهار(ع) شركت ميكرد بخصوص بزرگ مرد كربلا حسين(ع). جواني برومند و با انصاف بود و اگر يكي از دوستان يا اقوام اشتباهي ميكرد يا خلافي از او سر ميزد با مهرباني و متانت او را نصيحت مينمود؛ به طوري كه باعث نگراني و ناراحتي او نشود. اهل علم بود و ديانت، و به كتابهاي «شهيد استاد مطهري» و زندگاني بزرگان دين علاقهي فراوان داشت.
تا كلاس سوم راهنمايي در روستا ماند و سپس براي ادامهي تحصيل به شيراز رفت. تحصيل را رها كرد وبه عضويت سپاه درآمد و
لباس مقدس پاسداري، زينتبخش قامتش گشت. «جواد» در تمام مراحل
زندگي از ياد خدا غافل نماند و قرائت قرآن و دعا تنها تكيهگاه تنهايياش بود.
به امام خميني(ره) علاقه وافري داشت و گوش به فرمان او بود و چون نداي «هَل مِن ناصِر يَنصرُني» آن پير فرزانه را شنيد داوطلب گشت و براي رفتن به جبهه آماده. رسم ادب را به جا آورد و براي خداحافظي نزد پدر و مادرش آمد. چون در چشمانشان نگريست ياد آورد آن همه زحمتهاي گذشته را. از آنها خواهش كرد كه حلالش كنند و او را ببخشند. از كوچههاي كودكي گذشت و از دنيا و نام نيز هم. پا به جبهه نهاد و بهر دفاع، از جان گذشت و در برابر دشمنِ دون مردانه ايستاد، خم به ابرو نياورد، تا به آنچه كه هميشه آرزويش بود رسيد و گواراترين شربت شهادت را نوشيد.