بستن

شهید محمد رنجبر(جهان ریز)

وصیتنامه شهید:

به نام خداوند در هم كوبنده ستمگران
اينك زماني است كه اسلام عزيزمان احتياج به خون و پايمردي مردان دين دارد. جوانان، مردان بايد به جبهه بروند و خون خود را به پاي درخت اسلام بريزند تا اسلام آبياري شده و بارور گردد.
من نيز به ميل و خواست خودم به جنگ دشمن مي روم تا به اندازه ي تواناييم در راه اسلام و كشور عزيزمان ايران جهاد كنم يا مي كشم يا كشته مي شوم كه در هر دو حال راضيم.
و شما پدر عزيـزم من اين راه را از دل و جـان و با ميل خود انتخاب كردم و اين راه آنقدر خوب است كه هر كس آگاه شود بدون گفته حركت مي كند و اين راه كه انتخاب كردم ادامهي خون هابيل و حسين(ع) و شهداي جنوب و غرب كشور اسلامي ايران است؛ براي من هيچ گونه ناراحت نباشيد، اگر شهيد شدم ناراحت نشويد اطمينان داشته باشيد كه پيروزي از ماست.
پدر جان: اگر بدي از من ديدي مرا حلال كن زيرا در كودكي من نادان بودم پدر، هميشه سر نماز دعا كن تا رهبر عزيزمان سالم باشد و اما تو مادرم، مرا حلال كن بايد افتخار كني كه فرزندي را بزرگ كرده اي كه در راه اسلام مي جنگد. مادر اميدوارم كه امام زمان(عج) كمك كند تا بتوانيم اين صداميان و دشمنان وطن را از كشور اسلامي ايران بيرون كنيم و ان شاءالله بعداً به اتفاق هم به كربلا زيارت حضرت امام حسين(ع) برويم. مادر اگر نصيب و قسمت باشد شهيد مي شوم و اگر شهيد شدم برايم گريه نكنيد و اگر گريه كرديد به ياد علي اكبر امام حسين(ع) گريه كنيد و اگر سعادت شهادت نداشتم به حضورتان برمي گردم.
و السلام
فرزند شما محمّد رنجبر سهل آباد خير

زندگی نامه :

آن گاه كه به يمن ولادت محمّد(ص) ـ‌ بهترين مخلوق الهي ـ همه جا غرق در شادي و سرور بود، در خانه‌اي محقّر و گِلي نوزادي چشم به جهان گشود كه به مباركي اين روز او را «محمّد» ناميدند. گرچه در خانواده‌اي تهيدست رشد يافت، اما روح بلندش همواره به بلندي آسمانها انديشه مي‌كرد.
وي جواني شجاع بود و از خود گذشته و اهل مطالعه. در ايام فراغت از تحصيل در امر كشاورزي به پدرش كمك مي‌كرد. به خواندن كتابهاي احكام علاقه داشت و آنها را براي پدر و مادرش توضيح مي‌داد؛ مخصوصاً در مورد خمس و زكات.
اولين مبارزات او از سنين نوجواني آغاز شد، از آن زمان كه در اوج‌گيري انقلاب، شبانه بر ديوارهاي روستا، با دستهاي هنرمندش شعار مي‌نوشت و بدين طريق به سرنگون كردن رژيم طاغوت كمك مي‌كرد.
پس از پيروزي انقلاب، بدون هيچ چشم داشتي در كمك به همنوعانش كمر همّت بست و مشغول به خدمت شد. با مردم روستا بسيار مهربان بود و صداقت و فروتني‌اش زبانزد. در ماه مبارك رمضان، روحانيوني كه جهت سخنراني به روستاي محل زندگي «محمّد» مي‌رفتند آنها را به روستاهاي اطراف مي‌برد كه ديگران هم بهره‌مند شوند. ارادتي خالصانه به مولاي متّقيان علي(ع) داشت، و بارها از فضايل آن حضرت براي دوستان و آشنايان سخن رانده بود.
با شروع جنگ تحميلي، وي كه شوق دفاع از كشور اسلامي در وجودش زبانه مي‌كشيد به نداي رهبر كبير لبيك گفت و رو به سوي جاده‌هاي جنوب كرد. با ديگر بسيجيان، شعر قشنگ عشق سر داد و رفت، چون پرنده‌اي آزاد و رها. در «عمليات بيت المقدس» حضور يافت و دليرانه بر دشمن تاخت و يورش برد و چنان جنگيد كه خورشيد با همه‌ي عظمتش از حرارت عشق او سوخت؛ از عشق او كه چون در خاك و خون تپيد بر مرگ لبخند زد.

پاسخ دهید

ادرس ایمیل شما کاربر گرامی منتشر نخواهد شد.قسمت های ضروری و مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

متا سفانه قابل کپی نیست!