درود فراوان بر رهبركبيرانقلاب و درود و سلام بر شهيدان راه خدا و درود بر رزمندگان حق عليه باطل و سلام بر برادران و خواهران شهيدپرور ايران خصوصاً مردم شهيدپرور استهبان.
قال رسول الله (ص): «اشد به من غلب نفسه» زورمند كسي است كه بر نفس خود غلبه كند.
نصيحت من به برادران و خواهران اين است كه هر چه مي توانند بر نفس خود غلبه كنند، چون همين نفس است كه انسان را به كارهاي بد وادار مي كند. شهيد بزرگوار استاد مرتضي مطهري دربارهي نفس اين سخن مي گويد: حالتي از نفـس است كـه در آنجـا هـواها بـر انسـان حـاكم است، انسـان صـد درصـد محكـوم خواهشهـاي نفساني است و آن نفـس امـاره است؛ ولـي نفس لوّامه، نفسي است كه هميشه انسان را در درونش مورد ملامت و سرزنش در موقع انجام بدي يا ترك خوبي قرارمي دهد؛ اما نفس مطمئنه نفسي است كه به حقيقت وارد شده و از شك و ترس رهايي يافته و از آرامش خاصي برخوردار است و اي برادر يادت نرود، با نفس خود غلبه كن.
اي برادران و خواهران: هيچوقت امام را تنها نگذاريد چون اين سيدبزرگ، اين رهبر بزرگ، اين نايب امام زمان(عج) همچون شيري غرّان بر قلب دشمن مي تازد و آنها را نابود مي كند.
من از پدر عزيزم و مادر عزيزم و برادر عزيزم مي خواهـم كـه دربارهي من ناراحت نباشنـد چون من به آرزو و هدف خودم رسيدم، من يك امانتي در پيش شما بودم و خدا آن امانت از شما گرفت.
خواهشي كه من از مردم شهيدپرور دارم اين است كه براي من از خداوند بزرگ طلب آمرزش كنند.
اي مادر؛ خدا را شكر كن كه تو هم يك هديه به خدا دادي و در پيش روي امام زمان(عج) روسفيد شدي.
اي برادران يادتان نرود رهبر يك انسان كوچك نيست، او يك فرشتهي الهي است،
به اميد ديدار در روز قيامت، تمام برادران و خواهران به خدا مي سپارم.
محمّدجواد عربي20/10/60
زندگی نامه :
تشنهي وصال بود و دلدادهي يك لحظه نگاه، عاشقي كه دلش به كمند يار گرفتار آمده بود …
چشمان پاك و بيرياي «محمّدجواد» در خانهاي گشوده شد كه لبريز بود از محّبت اهل بيت(ع) و اين دليلي بر آن كه «محمّدجواد»، از همان كودكي مهر خدا به دلش بنشيند و دست در دست پدر راهي مسجد شود. از زماني كه پا به دبستان نهاد به فراگيري تعاليم ديني همّت گماشت. داراي روحي ناآرام بود و سكوت در برابر ظلم برايش معنا نداشت. درياي دلش از امواج محبّت توفاني بود و دستهاي سخاوتمندش با بذل و بخشش آشنا. دلي مهربان داشت و با افراد پير و مسن با حوصله رفتار ميكرد. در رعايت كردن احكام دين بسيار حسّاس بود؛ بر مسألهي حلال و حرام تأكيد داشت و خود مواظب بود كه زير دِيْن كسي نباشد. رفتاري صادقانه داشت و دلي بيكينه؛ او كه يك مثنوي معنا شده بود و پروانهاي عاشق و لايق براي سوختن. دعاي فرج امام زمان(عج) ورد زبانش شده بود و خواندن آن را به خانواده سفارش مينمود. شوخ طبع بود و خندههايش باعث شادي ميگشت. مردي بود كه منّت فرومايگان نكشيد، كار كرد و زحمت كشيد و قناعت را پيشهي خويش ساخت.
در اوجگيري انقلاب، روز و شب نداشت و براي پيروزي انقلاب از هيچ كمكي فروگذار نبود تا بالاخره شبهاي سرد خشونت با ورود حضرت امام به پايان رسيد و ايران طلوع آزادي را به نظاره نشست.
پس از پيروزي انقلاب در كميتهي امداد امام خميني(ره) به فعّاليت مشغول شد تا از اين طريق به همنوعان خود خدمتي كرده باشد. از نخستين روزهاي تشكيل بسيج، دل بدانجا نهاد و در جمع بسيجيان آرامش يافت. چشمان شب پيماي او تا به صبح بيدار ميماند و به گشت و نگهباني مشغول ميشد تا ديگران در امان باشند و راحت و آسوده بخوابند.
وقتي كه كولهبار سفر ميبست چنان نگاهي به چشمان مادرش انداخت كه گويي سالهاست او را نديده است؛ با او خداحافظي كرد و رفت تا درياي بيكران عشق. قدم به جبههي جنوب گذاشت و در مقابل دشمن به دفاع برخاست. چنان بر سر پيمان بود كه يك لحظه دست از هدف برنداشت و آن گاه كه در عطش فراق ميسوخت و ديگر تاب تحمّل نداشت، خسته دل و چشم انتظار به آب رسيد و چنان سبوي باده سر كشيد كه براي هميشه، مست و سيراب از مي وصال گشت.