بستن

شهید مجید سعیدی

زندگی نامه:

ستارگان گمنام، چه خوش درخشيدند در آسمان حماسه و ايثار. ستارگان درخشاني چون «مجيد»، هماني كه از هشت سالگي رو به سوي قبله‌ي جان كرد و پيشاني پرستش، بر خاك ساييد. با روزه‌داري، درس صبوري مي‌آموخت، تا هرگز گرسنگان را از ياد نبرد. شعر مي‌خواند، تا روح لبريز از عشقش تسكين يابد و به ورزش (فوتبال) علاقه داشت تا جسمش را نيرومند كند و مقاومت و ايستادگي را خوب بياموزد.
وي وقتي كه به سن تكليف رسيد، علاوه بر واجبات، مستحبات را نيز به جا مي‌آورد. تحصيلاتش را تا سال اول دبيرستان ادامه داد و پس از آن به عضويت بسيج درآمد و براي قرباني شدن داوطلب گشت. اسم خود را كنارِ اسم پرستوهاي مهاجر نوشت و پر گشود.
وقتي كه مي‌رفت، نه پدر با او بود كه دستان گرمش را در دست بفشارد و نه مادر تا بوسه‌اي بر پيشاني‌اش نهد؛ چرا كه آنها در مكه‌ي مكرّمه بودند و جمال كعبه را طواف مي‌كردند و «مجيد» را دعا. قرآن
بوسيد و پيمان عشق بست كه تا آخرين قطره‌ي خون بر اين پيمان سرخ، ثابت‌قدم بماند.
با دلي مملو از محبّت، پاي شوق در راه گذاشت و رفت. وقتي كه دوستش (شهيد حسين كشميري) به شهادت رسيد، بيدلي و بي‌تابي او نيز چندين برابر شد. كنار مزارش مي‌رفت و مي‌گفت: «راحت بخواب كه من راهت را ادامه مي‌دهم.» آنقدر فاصله‌ها را طي كرد و پرچينها را پيمود تا به يار بي‌همتايش پيوست و چنان پركشيد كه گويي سالهاست آبي آسمان را نديده است …
پيكر« مجيد» مدتهاي مديدي هم آغوش ديار غربت بود تا اينكه پس از پانزده سال، عزم ديار خود كرد.

1 thought on “شهید مجید سعیدی

پاسخ دهید

ادرس ایمیل شما کاربر گرامی منتشر نخواهد شد.قسمت های ضروری و مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

متا سفانه قابل کپی نیست!