بستن

شهید علی اکبر شیبانی

حكايتي دارند، مرغان زخم خورده عشق آنهايي كه در خون خويش تپيدند، اما انديشه‌ي پرواز را از سر به در نكردند. «علي‌اكبر» نيز مرغ زخم خورده‌اي بود كه قلبي لبريز از مهر و عطوفت داشت. نه به خوشي‌هاي زودگذر دنيا دل بست، نه ناراحتي‌هاي چند روزه آن او را نگران ساخت.
سن زيادي نداشت كه ايران نظاره‌گر مرداني شد كه براي براندازي حكومت طاغوت به خيابانها آمدند و شعار آزادي سر دادند، وي نيز با ديگر دوستانش ساكت ننشست و با آنها همراه شد. چون امام خميني(ره) قدم پرخير و بركتش را به خاك ايران نهاد چشمانش لبريز از اشك شوق شد و قلب كوچكش سرشار از عشق به امام.
بعد از اين پيروزي بزرگ، در پايگاه مقاومت بسيج اسم نوشت و در اين مأمن باصفا، آرامش يافت. «علي‌اكبر» در كنار تحصيل به ورزش نيز مي‌پرداخت. در انتخاب دوست بسيار دقت داشت. اكثر دوستان او مسجدي بودند و پايبند به دين. گردش و تفريح او در حدّ تفريحات سالم بود و بيشتر اوقات با دوستانش در تربيت بدني به ورزش مي‌پرداختند. به افراد محروم جامعه احترام زيادي مي‌گزارد و به فقرا كمك مي‌كرد. به قرآن علاقه وافري داشت و آيه‌هاي آن را حفظ مي‌نمود. به نماز بيش از هر كار ديگري اهميت مي‌داد بويژه نماز جماعت؛ و تا نماز را اول وقت نمي‌خواند سر سفره‌ي غذا حاضرنمي‌شد. رفتارش از سر دلسوزي و مهرباني بود مخصوصاً با كودكان. پدرش در مورد مهر و وفاي «علي‌اكبر» چنين مي‌گويد: «او آنقدر خوب بود كه من پاياني براي مهرباني‌اش نمي‌بينم.»
او كه عمري آرزوي زيارت امام حسين(ع) در دل داشت، از پشت نيمكت‌هاي مدرسه راهي كربلاي ايران شد و با ديگر بسيجيان، جاده‌هاي رسيدن به كربلاي حسين(ع) را جارو زدند و هموار نمودند، تا عاشقاني كه پس از آنها قصد زيارت دارند، بدون مانع بر ضريح باصفايش بوسه زنند.
وي با سينه‌اي لبريز از عطش در «عمليات كربلاي 5» حضور يافت و به ياد عاشورائيان چنان جنگيد و از دين دفاع نمود تا در ركاب حسين(ع) جان باخت و مسافر كوي بهشت گشت.

پاسخ دهید

ادرس ایمیل شما کاربر گرامی منتشر نخواهد شد.قسمت های ضروری و مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

متا سفانه قابل کپی نیست!