بستن

شهید علی اصغر کیان

اوست كه فرستاد پيامبري به رهبري و دين حق تا ظاهر گرداند دين خودش را بر همه وكافي[است] كه خداوند شهادت داده باشد. (قرآن كريم)
اينجانب علي اصغر كيان وصيتنامه ي خود را به نام خدا و با ياد امام خميني آغاز مي كنم و عازم به جبهه ي جنگ حق عليه باطل مي شوم كه با نثار خون نا قابل خود به اين نابخردان بفهمانم كه اگر صحراي كربلا نبودم تا امام حسين(ع) رهبر آزاد مردان را ياري نمايم امروز به نداي حسين زمانم خميني بت شكن فرياد لبيك را سر مي دهم و تا آخرين قطره ي خونم دست از چنين رهبري و چنين مكتبي نخواهم كشيد.
تقاضاي من از ملّت مسلمان و قهرمان و مبارز و شهيدپرور ايران اين است كه امام را تنها نگذارند و هميشه در صحنه باشند تا توطئه گـران آرزوي خود را به گـور ببرند.
تقاضاي ديگـرم اين است كه؛ ملّت عزيز از روحانيت متعهّد جدا نشوند، چون اين روحانيت بود كه پيشتاز انقلاب بود و انقلاب را تا اينجا رسانده اند.
ديگر پيام شهيد خون اوست كه در راه خدا ريخته مي شود، ما مي ميريم تا به رنج ديدگان جامعه هاي فردا بگوييم كه زندگي در رفتن است نه به مقصد رسيدن، كه مقصد پايان زندگي انسان است و انسان بايد در راه هدف و پيروزي گام بردارد.
آرزو دارم نميرم تا هنگامي كه ذلّت دشمن را ببينم و او را به زانو درآورم، نمي خواهم به سادگي كشته يا مجروح شوم بايد عصيان كننده هاي در برابر حق را در جاي خودشان بنشانم.
خدايا، تو خود مي داني كه چقدر مشتاق شهادتيم، هدف ما شهادت نيست بلكه تلاش و پيروزي در راه دفاع از مكتب است اگر در اين راه بكشيم و يا كشته شويم به فرموده امام در هر دو حال پيروزيم.
خواهرم، مي دانم كه تو براي آمدنم ثانيه شماري مي كني ولي چه كنم. مادرم، خواهش مي كنم گريه نكنيد كه سياه قلبان، شاد شوند و تو اي پدرم، دست هاي پينه بسته ي شما را از راه دور مي بوسم.
در هر حال خداوند مرا به ميهماني دعوت كرده است و من به سوي او شتافتم، از همه حلال بودي مي طلبم. سربلند باشيد، كه از اين خانواده حداقل يك نفر شهيد شد. همه باهم مي گوييم:
مرگ بر آمريكا.
علي اصغر كيان ۶۱/۱/۹


زندگی نامه :

بر پيكرش گل شقايق روييد؛ او كه چون علي‌اصغر(ع) گلويش هزار حنجره شد براي فرياد و خونش وارثي، براي دفاع …
خانه را شوق ديدار فرا گرفت، آن گاه كه «علي اصغر» پا به گيتي نهاد. فرزندي كه براي مادر نمونه بود، و خوش اخلاق و صبور. پس از آن كه هفت بهار را به نظاره نشست، به مدرسه رفت و بابي تازه بر زندگي‌اش گشوده شد. چون در خانواده‌اي اصيل و دوستدار اهل بيت(ع) رشد كرد او را چنان بار آوردند كه سزاوار مسلماني‌اش بود. از كودكي به نماز و روزه پايبند بود. در بيشتر اوقات نماز را با جماعت به جا مي‌آورد و در روزهاي گرم تابستان روزه مي‌گرفت. در اكثر برنامه‌هاي مذهبي شركت داشت و به تئاتر علاقه‌اي فراوان. اهل دين بود و مطالعه؛ كتابهايي كه موضوع آن معاد بود زياد مي‌خواند بويژه كتابهاي «شهيد آيت اللّه دستغيب.»
نوجواني «علي اصغر» با اوج‌گيري انقلاب همراه بود و او كه چون ديگران، از آن همه ظلم و ستم رژيم طاغوت به تنگ آمده بود، فرياد آزادي سرداد و در اين پيروزي عظيم سهيم گشت. سپس به عضويت بسيج درآمد و در بين ديگر عاشقان بي‌ريا، جاني تازه يافت. يكي از دانش‌آموزان ممتاز مكتب استاد «شهيد حجه الاسلام فقيهي» بود. علاقه‌ي وافري به دعاي ندبه و كميل و دعاي فرج امام زمان(عج) داشت. در زماني كه بيكار بود به مغازه‌ي خياطي مي‌رفت و در آنجا مشغول به كار مي‌شد.
«علي اصغر» در حال تحصيل بود كه مشتاقان بسياري به فرمان امام آهنگ سفر كردند. در اين هنگام او نيز چون ديگر بسيجيان،هستي‌اش بر دوش، به سمت جبهه حركت كرد و در آن جا مأوا گزيد. با جبهه و شبهاي آن خلوتي خوش داشت؛ او كه هميشه در نماز شبش دعاي «اَللّهُمَ ارزُقْنا توفيقَ الْشَهادَه» سرمي‌داد و سرانجام آن روز كه هزاران چشمه‌ي خورشيد از يقين در دلش مي‌جوشيد در «عمليات رمضان» شركت كرد و مردانه به دفاع برخاست و چون از تير كين، پيكرش صد چاك گشت، اولين شكوه حضور را به نظاره نشست.

پاسخ دهید

ادرس ایمیل شما کاربر گرامی منتشر نخواهد شد.قسمت های ضروری و مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

متا سفانه قابل کپی نیست!