نام پدر: احمد محل و تاريخ تولد: استهبان 1345
سن: 22 سال تحصيلات: دوم دبيرستان
شغل: محصّل وضعيت تاهل: مجرّد
ارگان اعزام كننده: بسيج تاريخ اولين اعزام: 11/2/64
مسؤوليت: آرپيجيزن حضور در جبهه: 332 روز
تاريخومحل شهادت: شلمچه 4/3/67 محل دفن: استهبان
هشت سال مقاومت، يادمان پرواز عاشقاني است كه چون سردار كربلا، گلو به لبهي تيغ نهادند و با خونِ عشق، آسمان لاجوردي را متبرّك ساختند…
در خانواده اي متديّن و عاشق اهل بيت(ع) كودكي چشم به پاكيها گشود كه به افتخار كوچترين سرباز حسين(ع)، او را «علياصغر» ناميدند. دستهاي پرمهر خانواده او را از كودكي به آغوش مسجد سپرد و با صداي فرحبخش قرآن و نماز آشنا ساخت. عشق حسينبن علي(ع) خيلي زود در وجودش راه يافت و او را عاشق كربلا و عاشورا كرد. علياصغر فرزند دين و ديانت بود و در اطاعت از پدر و مادر كوتاهي نكرد و در حقّ آنان احسان و نيكي روا ميداشت.
با اوجگيري قيام مردم ايران، عليه رژيم ستمشاهي او با ديگر نوجوانان شهر، همراه و همدل، در راهپيماييها شركت ميكرد و دشمني خود را نسبت به شاه و عوامل آن اعلام مينمود. علياصغر هميشه بچّههاي محل را به خواندن و حفظ قرآن ترغيب ميكرد و دخترهاي كوچك را به حفظ حجاب تشويق مينمود. حضوري فعّال و چشمگير در مراسم تاسوعا و عاشوراي حسيني(ع) داشت و علاقهي
زيادي به نوحهخواني در عزاي آن بزرگوار.
در همان روزهايي كه پرِ پروانههاي عاشق در شعلههاي جنگ تحميلي مي سوخت و شهر، خاكسترشان را به نظاره مي نشست، علياصغر رو به پدرش كرد و گفت: «من خجالت ميكشم پشت جنازهي شهدا حركت كنم و شعار بدهم اجازه بده تا با دوستانم به جبهه بروم.» ولي پدر از او خواست كه چون در فصل امتحانات است بماند و سپس برود. آن گاه دوست صميمي او (شهيد حسين هاشمپور) راهي جبهه ميشود و در همان بار اول به شهادت ميرسد. علياصغر متأثر از اينكه از قافلهي شهادت عقب افتاده به ياد دوستش كتابخانهاي در مسجد محلّه (اهر) افتتاح ميكند.
بعد از گذشت مدتي، علياصغر كه ديگر تاب ماندن در شهر را نداشت، لباس رزم پوشيد و در جمع رزمندگان روح زندگي يافت. او چندين بار به جبهه اعزام شد و لحظههاي بيشماري را به ياد رخ محبوبش به سر كرد، در فراقش صبر را پيشه ساخت تا بالاخره روزهاي سخت انتظار پايان رسيد و در كربلاي «شلمچه»، به سردار گلو بريدهي عاشورا پيوست و به وصالي بس شيرين و دلانگيز نايل آمد.