« لاَ تُفسِدُوا أولَادِكُم عَلَي آدَابِكُم مَخلُوقُون لِزَمَانِ غَيرِ زَمَانِكُم»
فرزندان خود را به آداب و عادات خودتان مجبور نكنيد چون آنان براي زماني غير زمان شما آفريده شده اند.
پدر و مادر عزيزم، سلام و درود بر شما كه به من اجازه داديد انجام وظيفه نمايم، انقلاب ما انقلاب مستضعفين بود و حق اين است كه نعمت هاي اين انقلاب هم براي مستضعفين باشد.
پدرم: من براي راه خدا و براي دفاع از دين خدا اهداف خويش را برگزيدم و هدف همه ي ما همين است و امام ما با نور وجودش اين راه را به ما نشان داد. من و امثال من براي آب و خاك و خوراك نمي جنگيم هدفي بسيار والاتر است و مقصود الله است، زيرا كه براي خلق و براي وطن و به ظاهر خدا جنگيدن در واقع شرك و دوگانه پرستي است ما براي ادامـه ي راه حسين(ع) و يارانش مي جنگيم و به دست آوردن خاك وطنمان كه نگهداري از نعمت هاي خداست چون ما امانت داريم.
مادرم: براي من گريه نكن، پدرم براي من گريه مكن، اقوام من براي من گريه نكنيد، بهياد آوريد حسين(ع) را در صحراي كربلا و مظلوميت بهشتي را در زير انبوه خاك ها و سوختن رجايي را، آن گاه به خود مي گوييد فرزند ما بايد برود، وظيفه داشت برود.
وصيـت من ايـن است كه گـفته هاي امام عزيز را با ذرّه، ذرّه ي وجـودتان بپذيريد و عمل كنيد و بدانيد كه ما خلقتمان براي حفظ دين خدا بوده و رفتنمان نيز براي حفظ دين اوست. خدا يار و نگهدار همگي شما باد و موفق و مؤيد در حفظ و در راه او باشيد.
حسين كشميري۶۱/۱/۲۹
زندگی نامه :
وقتي كه شب چادر سياهش را از روي شهر برميداشت كودكي نورسيده، لبخند را بر لبها نشاند و عطر وجودش را هديه به مادري نمود كه در نگاهش شادي موج ميزد.
به تبرّك از نام اباعبداللّه(ع) نام «حسين» زيبندهي وجودش گشت. پس از آن كه دوران كودكي را پشت سر گذاشت وارد مرحله جديدي از زندگي شد. با ورود به مدرسه به مطالعه و كارهاي هنري علاقهمند گشت خصوصاً به هنر نقاشي.
نوجواني او با روزهاي انقلاب و قيام عليه رژيم همراه بود. در اين زمان هم درس ميخواند و هم در جلسات قرآن شركت ميكرد. درآن خفقان چند بار درمسابقهي قرآن برنده شد كه به او جايزه دادند. «حسين» به نماز شب اهميت ميداد و به آن پايبند بود. روزههاي واجب و نمازهاي يوميه را به خوبي انجام ميداد و صداي خوشي براي نوحه و مرثيه داشت.
در روزهاي پر شور انقلاب عشق به خميني(ره) او را به گونهاي متحوّل ساخت كه با همان سن كم، همگام با مردم در خيابانها به راهپيمايي و تظاهرات ميپرداخت.
آنچنان وجودش با معشوق پيوند خورده بود كه وقتي به
سراغ دفترچهي خاطراتش ميرويم؛ از هر گلبرگ آن بوستاني حكايت ميخوانيم. در راز و نياز با محبوب خويش زيبا مينويسد: «معبودم! بر خويش ستم روا داشتم و آن طور كه بايد و شايد از خويشتن مراقبت نكردهام و زمام نفس سركش را به دست نگرفتهام اينك واي بر من …»
در گوشهي ديگري از دفترش سخنان مولا علي(ع)، چون نگيني درخشان خودنمايي ميكند: «شجاعترين مردم كسي است كه بر هوي و هوس خويش غالب آيد.»
«حسين» آن عاشقي است كه دعاي توسّلش چون مثنوي عارفانه بر لبانش جاري است و چه خوب دعاي او در جبهههاي «خونين شهر» به اجابت ميرسد. نگاههاي دلنشين او را هنوز ميتوان در غروب كارون و اروندرود جستجو كرد.
براي آزادي و فتح خرمشهر، از جان دريغ نداشت و در «عمليات بيت المقدس» چنان جنگيد كه جان را فداي دوست نمود تا دين و اسلام باقي بماند و بيگانه جرأت نكند چشم طمع به كشورش بدوزد.