بستن

شهید احمد علی فالیزکار

 ربنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا في امرنا و ثبت اقدامنا و انصرنا علي القوم الكافرين

       با درود فراوان به رهبر كبير انقلاب اسلامي امام خميني بت شكن و خانواده‌ي شهـدا، مفقـودين، اسرا، معلوليـن و مجروحيـن و با اميـدِ موفقـيّت براي خدمتگزاران به دين مبين اسلام وصيت‌نامه‌ي خود را شروع مي كنم:

       اول سخني با معبود خود و آن اين‌ كه: بارالها، چگونه در مقابل رحمت تو سپاسگزاري كنم كه لايق و شايسته‌ي شكوهت باشد. بارالها، تو خالق هستي و من مخـلوق و گنهكار و عاصي، اين گنهكار زبانش در مقابل تو الكن است. بارالها، بر اين بنده‌ي گنهكار رحم كن و من را ببخش.

     و اما سخني به عنوان وصيت به شما امت شهيدپرور ايران و مخصوصاً استهبان:اكنون كه اين نوشته را مي خوانيد ديگر ميان شما نيستم و فقط يادي از من گنهكار مانده است پس بگويم روزگار سخت و غريبي را مي گذرانيد راه پرپيچ و خم و طولاني و توشه‌اي اندك، بايد رفت و رفت و از اين زندان خلاصي يافت، مسلماً زندگي كردن در اين دنيا وعصر مغشوش وپر از فتنه‌ها پايمردي مي خواهد، هدايت از طرف خدا و صبر و استقامت مي خواهد؛ اميدوارم كه خداوند به حق اين شهداي گلگون كفن اين توفيق و سعادت را نصيب ما و تمام خفتگان در فراموشي عنايت كند كه هدايت شده و به سوي او راه گيريم و از اين ظلمتكده به منبع نور، صداقت و پاكي، از خود گذشتگي، ايثار و فداكاري رسيده، از اين سرچشمه‌هاي الهي سيراب شويم.

برادران و خواهران: به گوش باشيد و بيدار، دشمن در هر آن نقشه‌اي جديد طرح مي كند و بيدار است تا شما را خواب كند و به مسايل جزيي مشغولتان كند و از مسايل مهم غافلتان سازد پس گول آن‌ها را نخوريد و ساده انديش نباشيد كه خون اين عزيزان را با بي‌توجّهي خودتان و كنار كشيدن خودتان و عدم قبول مسؤوليت پايمال نكنيد كه اين خيانت و جنايتي نابخشودني در پيشگاه الهي خواهد بود.

 برادران و خواهران محصّل حزب الهي: درس خواندن را رها نكنيد تا عزّتمند گرديد و كشور را خودكفا نماييد چرا كه خدا فرموده: عزّت از آن رسول و مؤمنين است؛ پس بكوشيم تا جامه‌ي ذلّت نپوشيم.

همسنگران ما را در اين راه، گفتگو هاست        دريـادلان، در پيـش رو درياهاسـت

پدر و مادرم: كه زحمات بي‌شماري برايم كشيدي و بنده نتوانستم در دنيا به شما خدمت كنم، من از وجود شما از خداي تبارك و تعالي تشكر مي كنم، به شما افتخار دارم كه چگونه زيستن را از حضرت فاطمه(س) آموختيد و به نداي حسين زمان لبيك گفتيد و فرزندت را براي استوار ماندن اسلام در جهان قرباني كردي؛ پدر و مادرم در اين ميان نمي گويم برايم گريه نكنيد چون كاري غير انساني است و اگر گريه كرديد بر مصيبت اباعبدالله(ع) و ياران با وفايش حضرت زينب(س) در كربلا گريه كنيد و اشك شوق بريزيد چرا كه امروز، ] روز[ پيروزي اسلام و سربلندي من است؛ مرا حلال كنيد تا رستگار شوم. (ان شا الله)

از شما خواهر و برادرم مي خواهم كه فرزندانتان را جهت عزّت اسلام و مسلمين پرورش اسلامي دهيد و صبر را پشه كنيد كه خداوند با صابران است. در پايان از تمام كساني‌كه وصيت‌نامه‌ي مرا مي خوانند تقاضاي عاجزانه دارم كه، اولاً: امام امت را دعا كرده و ثانياً: از خدواند برايم طلب عفو و بخشش نماييد، چرا كه با كوله باري خالي، ولي پر از گناه از اين دنيا رفتم. از تمام دوستانم و آشنايان طلب بخشش مي نمايم و از خداوند تبارك و تعالي سعادت دنيا و آخرت شما را خواستارم.

آنان‌كه ره عشق گزيدند همه                   در كوي شهادت آرميدند همه

اي خواهران و برادران گرامي: اين سربازان امام زمان سلام الله عليه كه جان ناقابل خود را فداي قرآن مي كنند از شما انتظار دارند اقلّاً گامي براي شناخت قرآن و احكام آن و پياده شدن آن‌ها برداريد و مسؤوليت خويش را فراموش نكنيد. اي امّت حزب الله، مسؤوليت ما بسيار سنگين و با دادن هر شهيدي بر مسؤوليت ما افزوده مي شود و ما بايد از عهده‌اش برآييم، اگر مي خواهيم رستگار باشيم كه شهيد مظلوم بهشتي فرمودند: بهشت را به بهانه نمي دهند.

و هم اكنون پيام ناقابل خود را به پدر و مادر، خـواهران و برادران عزيـزم مي دهـدم: مادر عزيزم، تو در حـق من بيش از ليـاقـتم زحمت كشيدي من هميشه موجب آزار و اذيّت تو بودم اميدوارم كه از تقصير گناهانم گذشته و حلالم كني، برايم دعا كن كه خداوند گناهانم را ببخشد و جزسپاهش قراردهد.

 پدر مهربانم، شما در حق من بسيار زحمت كشيدي، خداوند توفيقتان دهد از اين‌ كه نتوانستم يك فرزند نمونه باشم عذر مي‌خواهم، اميدوارم كه مرا ببخشيد و حلالم كنيد.

برادران عزيزم، اميدوارم اسلحه‌ي به زمين افتاده‌ي اين شهدا را به زمين نگذاريد و اسلحه‌ي مرا برداريد و براي مقابله با دشمنان خدا عازم جبهه گرديد و اي برادرم كه رسالت خود را انجام دادي شما نيز در سنگر دعا و نيايش پشت جبهه را نگهدار، مي دانم درباره‌ي شما نيز بسيار آزار و اذيّت كردم، مرا ببخشيد و حلالم كنيد.

خواهران گراميم، شما نيز درس از زينب(س) گرفته و بگيريد رسالت زينب گونه خود را آغاز كنيد باشد كه پيام رسان خون شهدا باشيد و نگذاريد خون شهدا پايمال شود اگر دل شما را به عللي رنجور كردم اميد بخشش را دارم.

 دوستان، همكلاسان و معلّمان گراميم: شما رسالت خود را در پشت ميز و نيمكت‌هاي مدرسه و در سنگر علم به انجام رسانيد و آن دوستاني كه مي توانند به جبهه بروند به فرموده‌ي امام  واجب كفايي است كه به جبهه بروند. اگر در رفت و آمدها و در نشست و برخاست‌ها و در سر كلاس و … شما را اذيّت كردم اميدوارم مرا ببخشيد و براي من طلب مغفرت كنيد كه گنهكار هستم.

پدر، مادر، دوستان، آشنايان، قومان، برادران و خواهران همگي از شما التماس دعا دارم، پدر و مادر هرگاه به ياد شهادت من افتاديد دعا كنيد خدا اين قرباني را از شما قبول كند. اي مردم: در دعاها، جلسات قرآن، جلسات عزاداري امام حسين(ع) و ديگـر معصوميـن همگي شركـت كـنيد. خـداونـدا، بارالها، يا غياث المستغيثين، در اين دنيا كه نتوانستم آن‌طور كه تو مي خواهي زندگي كنم پس مرگم را آنچنان قرار بده كه لااقل بدينوسيله كفّاره‌ي گناهان كبيره و صغيره‌ام باشد و آن‌ها را ادا بنمايم. اگر كسي چيزي از من طلبكار است مي تواند به پدرم در گرمابه‌ي محمّدي مراجعه كند و وجه طلبي را دريافت دار.

 خدايا، خدايا تا انقلاب مهدي، خميني را نگهدار.

زندگی نامه :

ديباچه‌ي سرخ عشق تدوين شده است، از آنهايي كه صلابت را از كوههاي سربلند غرب و صفا را از چشمه‌ساران جنوب به ارث برده‌اند.
كساني چون «احمدعلي» كه جسمي بيمار داشت، اما روحي سالم و سرشار از يقين. كودكي بيش نبود كه چشم حسود روزگار، رخ چون گلش را پژمرد و زرد كرد؛ بيمار گشت و در بيمارستان بستري. در آن حال تنها چيزي كه از دردش مي‌كاست، صداي فرح‌بخش اذان بود. او با دستان كوچكش در اتاق بيماران را مي‌زد و مي‌گفت: «الصلوه عمودالدين.» سوره‌ي «واقعه» را حفظ كرده بود و در قلب كوچكش احساس آرامش و بزرگي مي‌كرد.
مثل آب پاك بود و يادش همچنان در خانه جاري است. «احمد‌علي» پس از بهبود، پا در ركاب عشق نهاد و آماده رفتن شد. اما برادر بزرگتر او نيز جان در كف اخلاص داشت و دو چشم روشن عشق را در ره معشوق سپرده بود به همين دليل وقتي كه «احمد‌علي» تصميم گرفت به جبهه رود با مخالفت خانواده روبرو شد.
اما ديگر طاقت ماندن نداشت، جام وجودش از عشق به جبهه لبريز شده بود و براي رفتن نيز بيقرارتر. رفت تا جاي برادر جانباز

قهرمانش را نيز در جبهه پر كند. در جبهه او بود و گوشه‌ي خلوت دل و مناجات شبهاي تنهايي، بعد از نمازش هميشه براي پيروزي اسلام و بهبودِ بيماران و برادرش دعا مي‌نمود.
«عمليات والفجر8» صورت گرفت و او كه خوشه‌هاي كينه و خشم از دشمن به دل داشت، جوانمردانه جنگيد و شجاعانه سينه سپر كرد، تا اينكه هدف تير خصم واقع شد و پيكرش به خون نشست.

پاسخ دهید

ادرس ایمیل شما کاربر گرامی منتشر نخواهد شد.قسمت های ضروری و مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

متا سفانه قابل کپی نیست!