زندگی نامه :
پرواي سوختن نداشت؛ پروانهاي كه در وصل رخ شمع، وجودش خاكستر شد و بالهايش در آتش نشست.
«عبدالمطلب» از قشر زحمتكش عشاير بود كه دنيايي خوش با خداي خود در دل كوه و صحرا داشت. چوپان بود و آن گاه كه گوسفندان را به چرا ميبرد نواي دلنشين ني، پرده از غمهايش برميداشت و از فراق حكايت ميكرد.
اخلاقي نيكو داشت و روح سرشار از محبّتش، از او جواني نيك سيرت ساخته بود. سواد زيادي نداشت اما از چنان هوش و ذكاوتي برخوردار بود كه گويي، سالها در كلاس درس استاد نشسته است. رابطهاي صميمي با دوستان داشت و صلهي رحم بجا ميآورد. عشقي كه به خدا داشت امروزي نبود. او نماز را هميشه اول وقت به پا ميداشت. دعاي كميل و توسّل او همه، زمزمههاي عاشقانهاي بود كه از اعماق جانش برميخاست. در جلسات قرآن كه در ماه مبارك رمضان برگزار ميشد، حضوري چشمگير داشت. يكي از عاشقان حسين(ع) بود كه در ماه محرّم، لباس ماتم به تن ميكرد و زانوي غم در بغل ميگرفت؛ او كه هرگز فراموش نكرد كربلا كجاست؟
«عبدالمطلب» ازدواج كرده بود و روزگار را با لطف و اميد به پروردگار سپري ميكرد. در آن هنگام كه كشور، عرصهي جهاد و دفاع بود بيصبرانه آماده شد و نداي اميدبخش رهبر كبير انقلاب، او را تا كربلاي ايران برد. وقتي كه ميرفت چهرهاي غمگين داشت چرا كه چشمان همسرش از اشك به خون نشسته بود اما عشقي كه برسينهاش آتش زده بود اجازهي ماندن به او نميداد. همسر و فرزندش را به خدا سپرد و رفت تا وسعت عشق. در «عمليات كربلاي 5» مردانه در مقابل دشمن ايستاد و از تمام ارزشهاي دين دفاع نمود و آن گاه كه تير خصم به پيكرش نشست، حديث جاودانگي را تا آخرين مرز بودن سرود.