زندگی نامه:
تاريخ هرگز از ياد نخواهند برد، جوانمردي «كريم» را، او كه عاشق اين جمله بود: «شهيد قلب تاريخ است.»
در خانهاي كه از نور صداقت روشن بود، تولد يافت. با زمانه همگام شد و رشد كرد. با شروع ماه مهر او نيز چون ديگر كودكان، براي رفتن به مدرسه آماده گرديد. بسيار خوش زبان بود و خوش برخورد و هرگز با ديگران درشتي نكرد. اهل علم بود و علاوه بر كتابهاي درسي، كتابهاي شهيد دستغيب را نيز مطالعه ميكرد. در خانه نقش هادي و راهنما را داشت و چنانچه خواهرانش به جشن عروسي ميرفتند تأكيد بيشتري بر حفظ حجاب داشت. در لباس پوشيدن، بسيار رعايت نزاكت ميكرد و از پوشيدن لباسهاي تنگ و زننده خودداري مينمود. توجه زيادي به نماز شب داشت؛ او كه قلبي پاك و دلي بيكينه داشت. به ورزش فوتبال علاقهمند بود به طوري كه امروز، جوانان تيمي را به ياد او تشكيل دادهاند.
بعد از پيروزي انقلاب «كريم» در مدرسه به عضويت بسيج دانشآموزي درآمد و در پايگاه مقاومت نام نوشت. در آنجا با ديگر
بسيجيان به كارهاي مذهبي و برگزاري دعاي كميل و ندبه همّت گماشت.
دورهي راهنمايي را كه به پايان رسانيد، جهت ادامه تحصيل به فسا رفت. آخر هفته كه به روستا برميگشت و در كار كشاورزي به پدرش كمك مي كرد. بسيار مردمدار بود و در هنگام بروز حوادث طبيعي مانند سيل، نهايت تلاش و همكاري را با هموطنانش داشت. جواني شريف و با غيرت بود. اعتقاد راسخ به ولايت فقيه داشت. به خانواده تاكيد مينمود كه در فعّاليتهاي مسجد و بسيج شركت كنند.
«كريم» عاشق بسيج بود و از همين مكان مقدّس، صداي مهربان عشق را شنيد و به ديگر بسيجيان دست ياري داد و با آنان همسفر ديار نور گشت. از پدر و مادرش خداحافظي كرد و از كوچههاي گلي روستا نيز هم. او كه گرم رفتن از خويش بود پا به كربلاي ايران نهاد تا اينكه در «عمليات كربلاي 8» عاشقانه جنگيد و مردانه ايستاد. از تمام ارزشها دفاع نمود و در آخرين لحظات بانگ برآورد كه «اي عشق! پروازم را بپذير …»
قامت صدچاك «كريم» هشت سال در روزهاي سرد غربت، روي خاكهاي جنوب آرميد تا بالاخره به ديار بازگشت.