حمید بنایی پور
اطلاعات شهید
نام پدر : خلیل
تاریخ تولد : ۱۳۴۶
تاریخ شهادت:۶۲/۱/۲۲
محل شهادت : شرهانی
تحصیلات :سوم راهنمایی
شغل : محصّل
وصیت نامه شهید عزیز حمید بنایی پور
وَ لا تَحْسَبَنَّ اْلَذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اْللَّهِ اَمْواتَاً بَلْ اَحْیاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرزَقُونَ.
ملتی که شهادت دارد اسارت ندارد. (امام خمینی)
درود به رهبر کبیر انقلاب امام خمینی و سلام بر تمامی شهیدان و سلام و درود به رزمندگان اسلام.
من این راه را آگاهانه انتخاب کردهام و در این راه قدم گذاشتهام و فقط برای حفظ اسلام و قرآن است نه برای ثروت.
از پدر و مادرم می خواهم که من اگر در این راه به شهادت رسیدم گریه نکنید و نیز باید افتخار کنید که چنین فرزندی را بزرگ کردید که در این راه، در جبهه به شهادت رسید.
از کلیهی برادران و دوستان و آشنایان می خواهم که مرا حلال کنند اگر من در این راه به شهادت رسیدم امانتی بودم که خدا به شما مادر داده بود که از شما گرفت. به من نگویید جوان ناکام، به کام خودم که شهادت بوده است رسیدهام.
حمید بنایی پو ر۶۱/۵/۳۱
زندگی نامه :
ابرهاي پاره پاره، قصهي عاشقياش را نيك ميسرايند؛ او كه انتظار وصال در نگاهش هويدا بود…
طلوع زندگي «حميد» با صداي گريهاش آغاز گشت و خورشيد وجودش خانه را در گرما و روشني فرو برد. دوران طفوليتش در سايهسار حمايت و مراقبت خانواده سپري شد و در هفت سالگي براي رفتن به مدرسه خود را آماده كرد. از همان دوران، روح بلندش با دعا و نيايش مانوس گشت و براي اظهار بندگي راهي مسجد شد و بر آستان دوست سجده كرد. او در اكثر جلسات قرآن كه در مسجد گلدي برگزار ميشد شركت مينمود و با چاي و شربت، خدمتگزار ميهمانان خدا ميگشت. در شبهاي ماه مبارك رمضان، او بود و خلوت دل و دستهاي نيازمندي كه به بارگاه محبوب لايزل بلند ميشد. حميد پسري فعّال و زرنگ بود و اخلاقي نيكو داشت؛ به طوري كه رفتار خوبش باعث شده بود كه مورد علاقهي شديد دوستان و خويشاوندان قرار بگيرد. وي در اوقات فراغت به مغازهي پدرش ميرفت و او را ياري ميداد و چنانچه فرد فقيري را ميديد از پدرش ميخواست كه به او كمك كند.
در روزگار سياه ستمشاهي كه مردان آزاديطلب براي كسب پيروزي از جان گذشته بودند؛ حميد نيز با مشاركت در تظاهرات و راهپيمايي عليه ظلم و ستم به قيام برخاست. او پس از پيروزي انقلاب نيز در سنگر مدرسه و مسجد از انقلاب و امام(ره) پشتيباني ميكرد و در امر حفاظت و نگهداري از شهر، با بسيج همكاريهاي فراواني داشت.
با آغاز آتش افروزي دشمن در مرزهاي ايران، صبر و قرار عاشقان ولايت از دست رفت و براي دفاع از كيان اسلامي راهي جبهه شدند. در اين زمان، حميد با پوشيدن لباس بسيج به جمع مردان مشتاق پيوست و راهي منطقهي جنوب شد. در جبهه بسيار متين و صبور بود و كارهايي كه به وي محوّل ميشد را با علاقه و اشتياق فراواني انجام ميداد.
هميشه دوستان و همسالان خود را براي رفتن به جبهه تشويق ميكرد و ميگفت: «دل از دنيا بركنيد تا در جبههها، نور و جلوه خداوند را به چشم ببينيد.» او كه دل از دنيا بريده بود و در پي گمشدهي خويش راهي جبهه شده بود در منطقهي عملياتي «شرهاني»، بر اثر گلولهي آتشين دشمن، در عطرافشان فروردين چون بوته گلي زيبا پرپر شد و به بهار، معنايي زيباتر بخشيد.