بستن

شهید محمدحسین محمودی اصطهباناتی

« اِنَّ اللهَ اْشْتَرَي مِنَ اْلمُؤمِنينَ اَنفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُم بِاَنَ لَهُمُ ْالجَنَّهَ.» (قرآن كريم)
خداوند از مؤمنين جان ها ومال هايشان را مي خرد و در مقابل بهشت مي دهد.
به نام الله پاسدار خون شهيدان، به نام آن معبودي كه ما را آفريد و راه و روش صحيح زندگي و چگونه به لقاي وجه خدا رسيدن را به ما نشان داد.
خداوندا، برمحمّد و پيروانش درود بفرست، خدايا من از جهان و جهانيان فرار كرده‏ام و به سوي تو آمده‏ام. خدايا هم اكنون كه به درگاهت آمده ام و فرياد مي‏زنم به فريادم برس، كه بندهاي چون من حقير به معبودي چون تو چه بايد بگويد در برابر اين همه عظمت و نعمت و عجيبتر اينكه چه مي تواند بگويد، خداوندا، در آخرين لحظه هاي عمرم اميدوارم كن از اين فضل و كرمت و بخشش خودت همچناني كه اميد دارم.
اينك چند نكته:
اگر نعمت شهادت نصيبم شد كه (الله اعلم خدا مي داند) يادآور مي شوم هر چند كه من كوچكتر از آنم كه بتوانم به يك امت شهيدپرور سخني بگويم.
اول اينكه: اي امّت حزب الله، از امام دست بردار نباشيد، همگام با روحانيت مبارز در پيشاپيش هم مبارزه كرده و پشت سر رهبر حركت كنيد، عليه هر كفر و شرك و نفاقي كه ان شاءالله پيروزيم. شكرگزار باشيد از اين نعمتي كه خدا نصيب اين امّت كرده است كه چنان رهبري فداكار در اين زمان گوش به فرمان ولايت فقيه و ولي امر باشيد كه كتاب حيات بخش قـرآن مي فرمايد: «اطيعواالله واطيعـوالرسول و اولي الامر منكم» كه اطاعت كنيد خدا و رسولش و ولي امر كه در اين زمان روح خدا خميني مي باشد و قرآن اين كتاب حيات بخش را ياد بگيريد و به ديگران ياد بدهيد و آنها را تشويق و ترغيب به دستورات اسلام كنيد. ان شاءالله.
دوم: به پدر و مادرم، از اينكه نتوانستم فرزندي آن طور كه بايد و شايد براي شما باشم مي بخشيد هر چند كه رفتن من براي شما مشكل است و اما هر لحظه فكر كن كه ما براي چه آمده ايم و به كجا مي رويم وبه كجا خواهيم رسيد و مهمتر اينكه چه راهي بايد رفت و گام نهاد، چه راهي بالاتر و بهتر از اين كه در راه خدا و دين مبين اسلام باشد و چه افتخاري بالاتر از اين. هر گاه در فكر فرو رفتي يادي از علي اكبر و علي اصغر امام حسين(ع) كن.
اميدوارم كه پيروزيمان نزديك باشد و به زيارت آقا امام حسين(ع) برويد (كه زيارت يا شهادت)
بعد، اي خواهرانم و همسرم اميدوارم كه از اينكه به معبود رسيدم ناراحت نباشيد و مرا ببخشيد و حلال كنيد و مانند ديگر خواهران راه مبارزه تا پيروزي نهايي ادامه دهيد و تو اي برادر، همچنان كه حق زيادي بر گردنم داري و نتوانستم جبران كنم ببخشيد و اميدوارم كه خدا يارت باشد.
برادران و خواهران: بدانند كه من آگاهانه در اين راه قدم نهادم زيرا خون حسين(ع) از هابيل تا ابراهيم و از ابراهيم تا شهيدان هفت تير و از شهيدان هفت تير تا به اين ساعت صدا مي زنند اين چيست؟ براي چه نشسته ايد؟ آخر مگر ما مسلمان نيستيم؟ مگر نمي دانيم ظلم و ستم و فساد جهان را فراگرفته و امروز روز قيام حسين(ع) در صحراي كربلا ايران توسط خميني روح خدا دوباره سر گرفته است. آيا كسي است كه صداي «هَلْ مِنْ ناصِرُ يَنصُرنْي» خميني روح خدا را جواب دهد؟ آري، اي خميني عزيز، يك ملت، بلكه بگويم ان شاءالله يك جهان به«هَلْ مِنْ ناصِرُ يَنصُرنْي» تو جواب مي دهند و اميدوارم كه ما همگي ياور حسيـن(ع) باشيـم.
الان، زمـان، زمـان جـهاد است. اين يـك نعـمت بزرگ خـدا بر بندگان مي باشد اگر من سعادت پيدا كردم و شهيد شدم به جاي من قبر حسين(ع) را ان شاءالله زيارت كنيد. (لبيك يا خميني) والله اعلم و از اينكه براي شما دانش آموزان نتوانستم تا آن حد كه در نظرم بود خدمت كنم مي بخشيد. اميدوارم كه ديگر برادران مسئول در اين قسمت بتوانند رسالت پيامبرگونه اين كار را به طور احسنت انجام دهند و خداي باري تعالي خشنود گردد.
و امت و پدر و مادر و خواهرانم و برادرانم: هميشه خود را به پرهيزگاري و علم و تقوا عادت دهيد و در مراسم مذهبي و علمي شركت كرده و كمال استفاده را ببريد كه تمام پيروزي ها و موعظه هاي اين امّت از همين دعاهاي كميل، توسل و مراسم هايي چون نماز جمعه است. ان شاءالله، در راهي قدم مي گذاريد كه آن راه به سوي خدا باشد و دوست بداريد دوستداران خدا و دشمن بداريد دشمنان خدا.
و از تمام افراد خانواده و تمام افرادي كه مرا مي شناسند و در رابطه با من بوده اند و تمام دوستان حلال بودي مي طلبم و طلب مغفرت مي كنم.
خداوندا، اميدوارم كه در آخر اعمال من به درگاه پر فيض و بخشش خود قبول كني و بپذيري.آمين يا رب العالمين.
دعاي هميشگي را از ياد نبريم كه خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدي، خميني را نگهدار. به اميد زيارت در كربلا و آزادي قدس عزيز از چنگال صهيونيسم غارتگر و نماز در مسجدالاقصي، اولين قبله مسلمانان و فرج آقا امام زمان(عج). والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته.

                                                                                                          و من الله التوفيق
                                                                                  ۶۲/۴/۱۵  برابر با ۲۴ ماه مبارك رمضان پادگان جلديان
                                                                                                      محمّد حسين محمودي

زندگی نامه :

ياد باد ايامي كه عاشقان شهر ما در چشمهايشان گل هجرت روييد و با كوله‌باري از باور عشق، راهي جبهه شدند …
زماني كه «محمّدحسين» پا به دنيا نهاد و او را در آغوش مادرش نهادند چنان بوي خوشي فضا را گرفت كه مادرش مي‌گويد: «سابقه نداشت چنين بويي را استشمام كرده باشم.» دو ساله بود كه خانواده‌اش به زيارت امام رضا(ع) مشرّف مي‌شوند. در راه برگشت زماني كه به شهر قم مي‌رسند، «محمّدحسين» به بيماري «ذات الريه» مبتلا مي‌شود به طوري كه پزشكان از معالجه‌ي آن در مي‌مانند. جهت شفاي او با دلي غمگين به حرم حضرت معصومه(س) پناه مي‌برند و دست به دعا بلند مي‌كنند. پس از مدتي او سلامتي خود را باز مي‌يابد و پدرش در كنار ضريح مطهر سجده‌ي شكر به جا مي‌آورد.
«محمّدحسين» با شروع هفتمين بهار زندگي راهي مدرسه شد. روزهاي زيادي چشم به استاد دوخت تا خود استادي شد اهل علم و تدّين. كودك بود كه به درگاه معبود سرتعظيم فرود آورد و نماز خواند. در ماه مبارك رمضان اصرار زيادي داشت كه او را براي روزه گرفتن بيدار كنند و هرچه مي‌گفتند كه هنوز به سن تكليف نرسيده‌اي،
مي‌گفت: «اگر من روزه شوم ثوابش براي شما هم خواهد بود.»
شيفته‌ي امام زمان(عج)‌ بود و دعاي فرج را با تمام وجود زمزمه مي‌كرد. شبهاي جمعه شاهدي است بر او كه دعاي كميل را با چشماني باراني مي‌خواند.
در زمان انقلاب، سر از پا نشناخته براي خدمت كردن، كمر همّت بست؛ از توزيع اعلاميه‌ي امام و تقسيم نفت بين هموطنان گرفته تا شركت در راهپيمايي. «محمّدحسين» پس از كسب ديپلم در آزمون تربيت معلّم پذيرفته شد، به تحصيلات خود ادامه داد و به سنّت الهي ازدواج جامه عمل پوشيد.
آن گاه كه جنگ تحميلي عليه ايران آغاز گشت. او معلّم بود. حقوق ماهيانه‌اش را به جبهه كمك مي‌كرد، تا بدين وسيله دل بيقرارش اندكي آرام گيرد. اما كار دل تفسير كردني نبود و او ديگر توان ماندن نداشت. مخفيانه به بسيج رفت و با ديگر عاشقان جبهه همراه گشت. «محمّدحسين» صدايي زيبا براي نوحه خواني داشت. او در تمام زندگي‌اش از فكر امام حسين(ع) بيرون نرفت. عشق الهي چنان در وجودش ريشه دوانيده بود كه چشمانش فقط ديدار يار مي‌طلبيد و بس. رفت تا كوههاي «حاج عمران»، دفاع نمود از تمام ارزشهاي انقلاب، ايستادگي كرد تا آخرين قطره‌ي خون كه در جام وجود داشت و آن گاه كه جمال زيباي يار را ديد، آخرين جرعه‌ي وجودش را نيز فداي چشم سياه محبوبش كرد و قرباني عشق گرديد …

پاسخ دهید

ادرس ایمیل شما کاربر گرامی منتشر نخواهد شد.قسمت های ضروری و مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

متا سفانه قابل کپی نیست!