«اِنا للهْ وَ اِنْااِليهِ راجِعونْ» ما همه از خداييم و بازگشت ما به سوي اوست.
خدايا گناهان مرا ببخش و تا گناهان مرا نبخشيدي ااز دنيا مبر.
هدف من از رفتن به جبهه فقط به خاطر خدا و پاسداري قرآن و اسلام و حراست از نواميس و آب و خاك ميهـن اسلامي است و نه به خاطر پول و نه مقام و اميد از خداي بزرگ دارم كه هر چه زودتر اين جنگ بين مسلمين و كافرين را به نفع اسلام پيروز گرداند و همه به طرف اسلام برگردند و اسلام هم با آغوش باز همه انسانها را مي پذيرد.
به ياد سخنان معلّم شهيد دكتر علي شريعتي كه فرمود: آنان كه رفتند كاري حسيني كردند و آنهايي كه ماندند بايد كاري زينبي كنند و گرنه يزيديند. و ما عاشقان حسين(ع) و خط سرخ شهادت براي فتح كربلا عازم جبهه هاي جنگ ميشويم.
پيام من به خانواده و پدر و مادرم اين است كه در مدتي كه من در جبهه هستم صبر داشته باشند كه خدا صابرين را دوست دارد «اِنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرين» و فقط نيّت آنها الله باشد.
و در آخر چند كلمه با پدر و مادر عزيزم: پيغمبر اكرم(ص) مي فرمايد: كه احترام نسبت به پدر و مادر جزو عبادات است، زيرا تو اي پدر و مادر مهربان حقّ بسياري بر گردن ما داري و اگر من از روي ناداني روزي از دست تو ناراحت شدم و با صداي بلند با تو حرفي زدم مرا عفو كن.
مصطفي نظري ۶۰/۱۲/۱۲
زندگی نامه :
لحظهها به يادش زندهاند، به ياد او كه در دل سنگرش خورشيد طلوع كرد و روشنايي معنا يافت. دلش لبريز نور بود كه چشم به دنيا گشود و چون در خانهاي مذهبي رشد يافت. عشق حضرت محمّد مصطفي(ص) و خاندان او در وجودش ريشه دوانيد.
«مصطفي» بسيار خوش خلق و مهربان بود و قلبي به وسعت عشق داشت؛ هماني كه در طول زندگي پر بركت خود هرگز از نماز و روزه و ديگر واجبات ديني غافل نماند. تا سال چهارم دبيرستان در مكتب علم ماند و از استاد درسهاي بسيار فرا گرفت.
با ذكاوت بود و از هوشي سرشار برخوردار. در مدرسه رفتارش با معلّمان بسيار نيك بود. احترام به بزرگترها، مخصوصاً احترام به پدر و مادر را عبادت ميدانست. زندگي ائمه اطهار(ع) و ساده زيستي آنها، سرلوحهي زندگياش بود. بسيار ساده پوش بود و از پوشيدن لباسهاي وصلهدار عار نداشت.
با شروع جنگ تحميلي، براي دفاع از كيان و ارزشهاي انقلاب و مقابله با دشمني كه قصد از جا كندن نهال نوپاي انقلاب اسلامي را داشت به پا خاست. برخاست تا دفاع كند از ارزشهايي كه به قيمت پرپرشدن لالههاي بسيار به دست آمده بود به همين دليل با ديگر دلاوران، همدل و همدوش لباس رزم پوشيد و در برابر تيغ زهرآلود دشمن سينه سپر كرد. «مصطفي» هنگامي كه ميرفت، پدرش بيمار بود به همين دليل مادر از او خواست كه اندكي صبر كند، اما او كه براي رسيدن به هدف تاب ماندن نداشت به مادر چنين پاسخ ميدهد: «در جبهه براي بهبود پدر، دعا ميكنم.» وي اطاعت از دستور الهي را بر هواي نفس ترجيح داد و با سينهاي مالامال از يقين، با چشمهاي غمديدهي مادر و جسم بيمار پدر، وداع نمود و به سمت جبهههاي جنوب حركت كرد.
در جبهههاي نبرد، مست و بيامان جنگيد، او كه از دشمنان پروايي نداشت در خرمشهر، دلاوريهاي بسياري از خود نشان داد تا اين كه در «عمليات بيت المقدس» به منتهاي آرزوي خود نايل آمد و به وصال جانان رسيد.