«اِنا للهْ وَ اِنْااِليهِ راجِعونْ» ما از خداييم و به سوي او باز گشت مي كنيم.
به نام خداوند بخشندهي مهربان كه در دنيا بر مؤمن و كافر و در آخرت بر مؤمن رحم مي كند.
خداي را شكر كه ما را در لباس هستي نهاد و ما را هدايت كرد.
البته با شرمندگي اين وصيت را مي نويسم و اين وصيت مهم نيست بلكه نامهي عمل ماست كـه در روز جزا تكـليف ما را معين مي كـند و اميـدوارم بنـدهي مخلص در درگـاه خداوند باشم و خوب از امتحان درآيم. من خيلي كوچكتر از آنم كه بتوانم پيامي داشته باشم، اما براي يادآوري مي گويم كه شما را به خدا دست از امام برنداريد و شب و روز براي امام و مجروحين و رزمندگان دعا كنيد؛ و همين طور كه امام مي گويد: ملتي كه شهادت دارد اسارت ندارد.
از امت حزب الله مي خواهم كه جبههها و نمازهاي جمعه و دعاي توسل و كميل را ترك نكنيد كه تنها راه پيروزي همين است و ديگر از پدر و مادر بزرگوار، حلال بودي بگيريد و همچنين از دوستان.
خداحافظ همهي دنيا. ديگر عرضي ندارم.
والسلام
علي عالي نژاد 30/9/65
زندگی نامه :
روزنهاي اگر به پنجرهي زندگي عارفان و حيات طيّبهي آن عصارههاي اخلاص و ايمان بگشاييم نشان استواري و استقامت را در قامت رعنايشان ميبينيم و بر سپيدي انديشهي آن شوريده حالانِ طايفه نور، دريا دريا، درود ميفرستيم.
همزمان با تولد مولاي متقيان در 13 رجب، «علي» نامِ ديگري چشم به جهان گشود كه با آمدنش عاشقي ديگر، به خيل عاشقان علي(ع) افزود، تا ادامه دهندهي راه فرزندش حسين(ع) شود.
«علي» عمر كوتاهي داشت اما از آن بهرهها گرفت. وي با فعّاليت در پايگاه بسيج و مساجد، اولين قدمها را براي رسيدن به ديار عاشقان در جبهههاي حق عليه باطل برداشت. كسي كه هيچگاه دعا و نماز جماعتش ترك نشد و فقرا را از ياد نبرد. گرچه در مدرسهي علم، كوشا و موفق بود، اما هميشه دلش بيقرار پرواز بود، تا اينكه شوق جبهه باعث شد، وارد مدرسه عشق شود؛ مدرسهاي كه رسيدن به پاكيها را برايش معنا ميكرد. هنگامي كه در سن 19 سالگي راهيِ ديار نخلهاي بي سر شد در «عمليات كربلاي 5» شركت نمود و در برابر يزيديان زمان ايستاد و سينه سپر كرد و آنها را به خاك مذّلت نشاند و
در آن وادي كربلا آنقدر به آسمان نگريست تا اينكه نگاهش به نگاه يار گره خورد و به شيرينترين آرزويش رسيد. او با نثار خون خود «اِن الاَرضَ يَرِثها عِبادي الصّالِحون»1 را به جهانيان نويد داد.