شهيد قلّه نشين قرن هاست.
با درود و سلام بيكران به پيشگاه مقدّس ولي عصر(عج) و نايب بر حقّش قـلب تپـنده ي امت اسلام و اميد مستضعـفين و محرومين جهان امام خميني و با درود و سلام به ارواح طيبه ي شهدا و با درود به خانواده ي معظم شهدا كه چنين فرزنداني در دامان خويش پروراندند و آنان را اسماعيل وار قرباني اسلام و خط ابراهيم زمان نمودند. بارالها، اين قرباني ها را در كنار اسماعيل جاي ده تا به نمروديان زمان و جهان بفهمانيم كه آري در همه ي اعصار مي جنگيم و ميريم و تا آخرين نفس و آخرين قطره ي خونمان از ميهن و دين و ناموسمان دفاع خواهيم كرد و من به نداي حسين زمان لبيك گفته و راهي جبهه شدم كه اسلحه ي از دست افتاده ي دوستان و همسنگران شهيدم را برگيرم و با خشم خود سينه ي خصم را بشكافم.
برادر و خواهر عزيز، امت مسلمان با قبول اسلام و دين خدا، خود را پيرو اسلام راستين [مي داند] وظايف سنگين[ي] بر دوش من و شما كه خود را پيرو قرآن مي دانيم نهاده شده است، همانطور كه از فروع دين ما از واجبات ما نماز و روزه است يكي از واجبات جهاد في سبيل الله است و همينطوري كه قرآن مي فرمايد: «وَ قَاتِلُوهُم حَتَّي لَا تَكُونَ فِتنَهٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلهِ فَاِنِ انتَهَوا فَلَا عُدوَانَ إِلَّا عَلَي الظَّالِمِينَ»
و كارزار كنيد در راه خدا و بجنگيد تا فتنه و فساد نباشد و دين خدا باشد و پس اگر كافران از جنگ باز ايستادند تجاوز نكنيد مگر بر ستمگران.
برادرانم در طي مدتي كه در جبهه ها بودم هيچ گاه سعادت ياريم نكرد تا با دوستان و همسنگرانم كه راهي بهشت شدند همراه باشم، شايد قابل شهادت را نداشتم ولي اين بار اگر به دوستان شهيدم پيوستم هرگز به دل غم و اندوه راه ندهيد. دير يا زود همه ي ما بايد برويم چه بهتر به جايي برويم كه جان آفرين است و جان ناقابلمان را به او باز دهيم و در آخر از تمام دوستان و آشنايان اگر از من ناراحتي و يا كاري انجام دادهام كه باعث رنجش آنها شده معذرت مي خواهم و به بزرگواري خويش مرا ببخشيد.
چند كلمه اي هم با خانواده ام صحبت دارم پدر، مادر، خواهرانم، برادرانم مرا ببخشيد و عفو كنيد و به شما توصيه مي كنم كه مانند ديگر خانواده هاي شهدا به دل غم و اندوه راه ندهيد و اگر خواستيد زماني براي من گريه كنيد به ياد علي اكبرامام حسين(ع) و حضرت قاسم گريه كنيد و سخني دارم با مادرم، اي مادر همانند مادر شهيدي باش كه چند فرزندش را در راه خدا داده و اميدوارم اين هديهاي را هم كه تو دادهاي مورد پذيرش خداوند متعال قرار بگيرد تا شافع شما در روز قيامت شوم. مادر، اگر زماني از روي جهل و ناداني و غرور جواني با صداي بلند با تو حرف زدم اميدوارم به لطف و مهر مادري و بزرگي و سخاوتي كه از تو سراغ دارم مرا ببخشيد و مانند ديگر مادران شهدا صبور باش كه پيروزي نزديك است و خدا صابرين را دوست دارد. خداحافظ شما باشد.
خدايا، خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار
فرزند حقير شما
حسن اجرا
زندگی نامه :
صدها خاطره از پروانههاي عاشق به جا مانده است؛ از آنهايي كه با ديدن اشك شمع، بيتاب شدند و خاكستر.
آن وقت كه دست زرّين خورشيد، چمنها را نوازش ميداد، در خانهاي كه روح سبز خدا در آن موج ميزد، «حسن» پا به عرصهي حيات نهاد. دوران كودكياش در آرامش سپري گشت و نوجواني او مصادف شد با قيام مردم ايران عليه رژيم پهلوي، كه وي نيز در اين راه با مردم همراه گشت و در اين پيروزي سهيم. جواني با عاطفه و شوخ طبع بود و بسيار مهربان. پرتوان بود و غيرتمند و به ورزش (فوتبال) علاقهي فراواني داشت.
همزمان با شروع جنگ تحميلي «حسن» كه دلش براي حفاظت و صيانت از ايران اسلامي ميتپيد، با اصرار فراوان پا به جبهه نهاد و دلش را شاداب از هواي آنجا كرد. از آن به بعد بود كه ديگر زندگياش وقف جبهه شد و عشق در تمام وجودش راه يافت. بارها به جبهه اعزام شد و در چندين عمليات شركت كرد. عشق به خدا چنان وجودش را فرا گرفته بود كه او را از ماندن در زمين خاكي بيتاب مينمود. بارها پيكر چون گلش از تيغ جفا مجروح گرديد، اما او كه در دل، هر لحظه اميد
وصال داشت، هرگز دم برنياورد؛ حتي زماني كه بر اثر تركش
خمپاره احتياج به عمل جراحي داشت، شوق بازگشت به جبهه، قرار را از او گرفته بود.
«حسن» غواصي بيباك بود كه اوج عاشقي خود را در «عمليات كربلاي 4» به نمايش گذاشت. آن هنگام كه مسؤوليت يك دسته از دريادلان را به عهده داشت، از امواج بلند اروندرود گذشت و با ديگر همرزمانش خود را به خط دشمن رسانيد و شروع به پاكسازي محل نمود. در حاليكه طنين «اللّه اكبر» سينه تاريك ظلمت را ميشكافت، تير به قامت چون سروش نشست و عاشق و آرام بر زمين افتاد و نه سال پيكر پاكش به ياد كربلاييان، آفتاب سوزان را تحمّل نمود.