زندگی نامه :
«علياصغر» در زماني ديده به دنيا گشود كه لحظهها، از عطر ناب ماه مبارك رمضان لبريز بود و در خانهاي پرورش يافت كه از ايمان و عشق به اهل بيت(ع) دلي پر از محبّت داشت. وي در هفت سالگي به مدرسه رفت و دل به فراگيري كتب درسي سپرد. در روزهاي تعطيل و در ايام فراغت با پدرش به انجيرستان ميرفت و او را در كارها ياري ميداد. وي به سادهپوشي بسيار اهميت ميداد و خود لباسهاي ساده به تن ميكرد. روحي آرام داشت و هميشه ديگران را به صلح و آرامش دعوت ميكرد.
«علياصغر» كه دلي آكنده از مودّت خداوند داشت، نماز را در اولوقت به پا ميداشت و لحظههايش با ياد پروردگار رنگين ميشد، آنگاه كه بعد از نماز با خلوص نيّت، آيه آيههاي سورهي «يس» را زمزمه ميكرد. او بر مسألهي ولايت و رهبري تأكيد فراوان داشت و بارها به خانواده گفته بود: «بايد امام را ياري كنيد.»
در سال سوم دبيرستان بود كه جبهههاي خونين جنوب، او را به سوي دفاع از مرزهاي ميهن اسلامي فرا خواند. راهي بسيج شد و با
ديگر رزمجويان هميشه پيروز، قدم به وادي حماسه نهاد و در كوي بينشانها مأوا گزيد.
اولين بار بود كه راهي جبهه ميشد، اما چنان از دنيا دل بريد كه براي رسيدن به معبود ازلي و «فردوس برين» بيتابي ميكرد. در شب «عمليات كربلاي 5» او كه براي حفظ ارزشهاي اسلام و حمايت از قرآن محمّد(ص) پا به ميدان نهاده بود، چنان به جنگ خصم رفت كه از پاره پاره شدن تن نهراسيد و با دلي كه از شوق وصل به وجد آمده بود بر مركب عشق نشست و در يك آن، «فرش» تا «عرش» را پيمود.
عرض سلام
شهید علی اصغر امینا و شهید محمد حسین عبدالله زاده و اکبر صفر پور و محمد جعفریان و داریوش رنجبر دوست و هم سنگر من در عملیات کربلای ۵