بستن

شهیدآیت العظمی محمد باقر اصطهباناتی (شهید رابع)

خاندان اصطهباناتی


«محمدباقر» در خانواده‌ای تربیت شد که همه از علما و مجاهدان بودند. پدرش «ملاعبدالمحسن» فرزند مرحوم «ملاباقر» فرزند «ملا سراج الدین» بود و همه در شمار اهل زهد و تقوا و پناه مردم در حوادث روزگار جای گرفته‌اند. پدر و جد پدری اش در جرگه عالمان مجاهدی بودند که در زمان حمله افغانها به اصطهبان ، به شهادت رسیدند. ملقب شدن پدر و جدش به «ملا» گویای مراتب علمی آنان است. پدرش علاوه بر تحصیل به تجارت اشتغال داشت و دارای روحی پاک بود. اموالش هم از حیث شرعی همواره طاهر و پاک بود، به طوری که یک بار سارقان به آنان حمله کردند ولی او با اطمینان خاطر گفت: اجناس مرا دزد نمی‌برد. جالب اینکه پس از چند روز اموالش را پیدا کردند. برادرش، شیخ عبدالله، از علمای بزرگ شهر بود و علاوه بر ارشاد مردم، در امور خیریه هم تلاش می‌کرد. او انجیرستانی را وقف کارهای عام المنفعة کرد. [۲]

تحصیل و تدریس


وی تدریس را همگام با تحصیل شروع کرد. تحصیل را به همت پدر و به ویژه دایی اش «قاضی عبدالصمد» آغاز کرد در دوازده سالگی با راهنمایی قاضی به شیراز رفت و هشت سال در مدرسه منصوریه به فراگیری علوم دینی پرداخت و در بیست و یک سالگی به مقام استادی آن مدرسه برگزیده شد. با این حال عطش سیری ناپذیرش وی را در سال ۱۲۴۶هـ. ش. به تهران کشاند تا از خرمن دانش بزرگانی همچون آقا علی حکیم (مدرسمحمدرضا حکیم قمشه‌ای و میرزا ابوالحسن جلوه خوشه چینی و مراحل عالی حکمت و فلسفه را طی کند. همچنین او در تهران در درس حاج ملاعلی کنی ، سید مهدی قزوینی نجفی و مولی محمد تقی هروی حاضر شد و از آن بزرگان اجازه اجتهاد گرفت. وی به خواهش استادش «آیت الله حاج ملاعلی کنی» به تدریس در مدرسه مروی پرداخت و در مدت دوازده سال ضمن تدریس در اداره مدرسه نیز به استادش کمک کرد. [۳]

بازگشت به شیراز


محمد باقر اصطهباناتی بار دیگر رو به شیراز آورد و در بین راه مدتی در اصفهان ماند و مباحثات و مذاکرات علمی عمیقی با علما و دانشمندان انجام داد و مدتی در درس حاج میرزا محمد هاشم چهار سوقی (صاحب روضات) و آقا شیخ محمدباقر اصفهانی نجفی شرکت کرد و از آن دو اجازه اجتهاد گرفت، در سال ۱۲۵۸هـ. ش. به شیراز وارد شد. وی در این شهر به حلوفصل کارهای مردم، امامت جماعت مسجد آقا احمد و ارشاد و تبلیغ مشغول شد. [۴]

حضور در سامرا


«شیخ محمدباقر» در شش سالی که در وطنش خدمت می‌کرد با حاکم وقت فارس (قوام الملک) درگیر شد و علیه او به حکومت مرکزی شکایت کرد، در نهایت زندانی و به سامراتبعید شد. در آنجا از محضر میرزای شیرازی استفاده کرد و نزد او منزلتی خاص یافت و از وی اجازه نامه اجتهاد گرفت.
جامعیت علمی آیت‌الله اصطهباناتی سبب شده بود میرزای شیرازی سؤالات علمی را که از او می‌شد، به وی ارجاع دهد. نویسنده مقاله «آیت الله اصطهباناتی بر صدر جنبش مشروطه خواهی» در این باره می‌نویسد:
«وی به سرعت در دستگاه علمی و تبلیغی میرزای شیرازی به عنوان یکی از ارکان شاخص و کارآمد حوزه ی سامرا درخشید. در شرایطی که شهر سامرا کانون مرجعیت شیعه و مرکز تبادل فکری و مباحثه علوم دینی جهان اسلام به شمار می‌آمد، شیخ اصطهباناتی در آن میان نقش فعال و ارزنده‌ای ایفا نمود. جلسات وعظ و خطابه ی وی در حرم امام حسن عسکری علیه‌السّلام محل اجتماع گسترده فضلا و طلاب شهر سامرا گشت.» [۵] در این ایام «آیت الله اصطهباناتی» با مباحثات علمی دقیق، از مبانی تشیع به خوبی دفاع کرد و با افراد و دانشمندانی چون شیخ سعید (مفتی اهل تسنن) فؤاد آقا مصری در مباحث ریاضی، عارف کرمانی و رکن الملک شیرازی در مباحث ادبی، حکیم داوود در مسایل پزشکی و بهداشتی، و الکسیس کارل در دین شناسی به بحث نشست.

اصطهباناتی در حوزه نجف


شیخ محمدباقر پس از رحلت میرزای شیرازی به نجف اشرف رفت و صدها طلبه فاضل از جمله محمد جعفر آل کاشف الغطا و عالم بزرگ چون شیخ محمد حسین غروی اصفهانی در مسجد طوسی به درس او حاضر و از آن بهره مند شدند. به اقرار دانشمندان بزرگ او در این زمان جامع علوم معقول و منقول بود. روزها فقه و اصول و اسفار تدریس می‌نمود و شب‌ها در مقبره میرزای شیرازی، اخلاق و عقاید تدریس می‌کرد و در ایام تعطیل هم مباحث اعتقادی را طبق مبانی فلسفی برای طلاب بازگو می‌کرد. از خدمات علمی آن مرحوم پایه گذاری حوزه فلسفی در نجف اشرف است. وی با همه بی مهری و بی توجهی حوزه به فلسفه ، فقر و نداری و بدگویی‌ها را به جان خرید و هفت سال افکار فلسفی ملاصدرای شیرازی را در حوزه نجف مطرح می‌نمود و با خون دل شاگردانی را تربیت کرد.دریای بی کران علم و دانش مرحوم شیخ محمد باقر به یک رشته و یک علم اختصاص نداشت. او در علوم مختلف چون: فقه ، اصول ، فلسفه، ریاضیات، هیئت و نجوم، ادبیات و طب، معلوماتی وافر داشت و به راستی شکافنده علوم و جامع معقول و منقول بود. به اختصار به توضیح این جامعیت علمی می‌پردازیم.او حکیم بزرگی بود که حکمت صدرایی را با تبحر خاص و تحمل سختیها به بهترین شیوه مطرح کرد. از سویی او مجتهدی صاحب نظر بود که مقلدهای زیادی داشت و از اکثر مراجع مشهور زمانش اجازه نامه اجتهاد دریافت کرده بود.
در ادبیات، ادیبی کامل و نکته سنج و دقیق بود و توضیحات او درباره شعر شاعران گذشته نشان از تبحر او دارد. شعر در نظر وی وسیله‌ای برای خدمت به دین و بیان احکام الهی است. او به زیبایی علوم مختلف ازجمله فقه و احکام را با زبان شعر بیان می‌کرد و رساله احکام دین او مشتمل بر هزار بیت شعر بود و در جواب سؤالات شاگردش شیخ زین العابدین اسدالله مهربانی بالغ بر دویست بیت سرود. اشعار او به زبان عربی و فارسی و در قالب‌های رباعی، مثنوی و ثلاثیات والفیه است.

نمونه‌ای از اشعار وی


عشق پاک از ماده بیرون بود• • • سوی یزدان هستی بی چون بود
عیش جسمانی نشاید شور عشق• • • روح و معنی را بباید نور عشق
• • •
تنها نتوانی کار انجام دهی• • • همکاری کنی نتیجه بر کار نهی
افراد بشر همه چو یک تن باید• • • همگام شوند تا بیابند رهی [۶]

مهارت اصطهباناتی در ریاضی


آیت الله اصطهباناتی در ریاضی و شاخه‌های آن صاحب نظر بود و مقالات مختلفی در این زمینه داشت، پاسخگویی به سؤالات ریاضی دانشمند مصری (فؤاد آقامصری) حکایت از تسلط وی در این رشته دارد. احاطه اش بر علوم گوناگون باعث شد ابتکارات و اختراعات فنی، هندسی و ریاضی بسیاری از خود به یادگار بگذارد. مباحث ریاضی، نقشه برداری و مساحی زمینی، اثبات گردش ماه به دور خود، ترکیب اعداد و علت باران خونین از موضوعاتی است که از او باقی ماند. ازجمله اختراعات باقی مانده از او ساعت آبی، بادزن دوار، قاعده تعیین قبله ، قاعده استخراج جذر و تعیین مرکز و محور بیضی است. [۷]
در پزشکی، به پیروی از معصومان علیهم‌السّلام بیشتر به پیشگیری و رعایت بهداشت و نظافت محیط توجه داشت. تاکید بر بهداشت همگانی، درمان با بهداشت، ورزش و نظافت آب شرب، منزل، هوا، رختخواب، فرش، بدن و لباس و تنظیم دفع سموم بدن، گویای تسلط وی بر علم پزشکی است. او می‌گفت: «من رسما طبیب نیستم، ولی هزاران تن را به طریق بهداشت معالجه قطعی کرده‌ام.» [۸]

شاگردان محمد باقر اصطهباناتی


اسامی بعضی شاگردان او چنین است:
۱. آیت‌الله محمد حسین غروی اصفهانی (کمپانی).
۲. آیت‌الله محمد حسین کاشف الغطاء .
۳. آیت‌الله سید هبة الدین شهرستانی .
۴. حاج میرزا عبدالحسین ذوالریاستین .
۵. آیت‌الله سید محمد حسین (آقا نجفی قوچانی).
۶. میرزا علی اکبر حکمی یزدی قمی .
۷. حاج شیخ غلامرضا یزدی.
۸. آیت‌الله آقا سید ابراهیم حسینی اصطهباناتی (میرزا آقا شیرزای).
۹. شیخ زین العابدین اسدالله مهربانی سرابی.

تالیفات


مرحوم محمدباقر اصطهباناتی آثار مختلفی به زبان عربی و فارسی داشت که بسیاری از آنها از بین رفته و به چاپ نرسیده است. از مجموع افکار و اندیشه‌های آن عالم مجاهد، بخشی به همت فرزندش شیخ محمدتقی روانشاد با عنوان «شمه‌ای از آثار شهید رابع» تهیه و منتشر شده است. آثار دیگر وی که در کتب و آثار تاریخی به آنها اشاره شده، عبارت است از:
۱. احکام الدین: رساله‌ای منظوم در احکام و فرایض که هزار بیت است این کتاب در کتابخانه خصوصی میرزای شیرازی موجود بوده است.
۲. رساله حدوث عالم: در موضوع جهان هستی، حکمت و فلسفه است.
۳. مجمع المسایل: رساله ی عملیه و دربردارنده فتوای وی بود.
۴. رساله ی شمس التصاریف.
۵. رساله جوابیه: این رساله را که دویست سطر بود، در جواب سؤالات شاگردش «زین العابدین اسدالله مهربانی» نوشت. موضوع آن مربوط به برخی از فروع بیع خیاری (بیع شرط) بود.

حیات سیاسی اجتماعی


عشق به مردم، شجاعت و ایثار شیخ محمدباقر اصطهباناتی، وی را در جرگه عالمان مبارز و مجاهدی قرار داد که سرتاسر عمرشان را به جهاد در راه حق و دفاع از حقوق مردم گذراندند، اندیشه‌های بلندش در مورد خدمت به مردم، کار و تلاش، تعلیم و تربیت، خانواده و همسرداری و لزوم سواد عمومی او را به عنوان عالمی خدمتگزار و مسئولیت شناس مطرح کرد. وی بعد از طی مراحل کسب علم و دانش ، وقتی به شیراز برگشت علاوه بر اقامه نماز جماعت ، برای کمک به دردمندان پیشقدم بود. بعد از ترک نجف بااینکه بسیاری او را به تدریس در حوزه خراسان دعوت کردند، نپذیرفت. وی عقیده داشت:
«حسن معاشرت و تحبیب قلوب در زندگی، از هر چیزی مؤثرتر است و به علاوه تمدن انسانی مقتضی معاشرت و مصاحبت است، برای این که انسان مشتق از انس است و زندگی او در سایه مؤانست و مردمداری تامین می‌گردد.»
روشهای مردمداری در نظر او عبارت است از: ترک خصومت و پرده دری، برآورده کردن خواهش آنان، سلام و تعارف و رعایت احترام آنان، از دلتنگ کردن دیگران پرهیز کردن، داشتن سکینه و وقار و پرهیز از مصاحبت ناجنس. وی می‌فرماید: معاشرت و مردم داری به قدری در زندگی آدم مؤثر است که زیاده روی در آن بی زیان می‌باشد. [۹]
در مورد کار و تلاش می‌فرماید: «شالوده زندگی آدم کار و سعی و عمل اوست و بدون آن هیچ چیز ندارد و بلکه پول و ثروت جز کار، حقیقت دیگری ندارد. فلسفه عیش آدمی، کار و جنبش و کوشش اوست، انسان باید در کار بجوشد و در زندگی بخروشد و جد و جهد نماید.» [۱۰]
در مورد ویژگیهای کار سودمند نیز معتقد است: «باتجربه توام باشد، تمرین در کار به درجه ی ملکه برسد، از روی سستی و بی حالی انجام نشود، یاس و نومیدی در کار راه نداشته باشد، ترتیب و انتظام و انضباط در کار باشد، محصول و نتیجه ی کار را نباید تلف نمود و به رایگان از دست داد.» [۱۱]

← لزوم سواد عمومی

از دیگر اندیشه‌های بلند مرحوم اصطهباناتی، تاکید به سواد عمومی است. او در نامه‌ای که در سال ۱۲۸۰هـ. ش. از نجف به «اداره فرهنگ تهران» فرستاد، یکی از اساسی‌ترین نیازهای جامعه ایران را لزوم سواد عمومی برشمرد و آن را یکی از شگفتیهای خلقت انسان دانست و سواد را «زبان دوم آدمی و راهنما در کار» دانست. وی می‌فرماید:
«سواد ابتدایی بر همه کس لازم است و آن را سواد عمومی می‌گوییم و بر اولیای اطفال لازم و واجب است که به وسیله خود یا معلم، آن‌ها را از سن هفت سالگی تعلیم نمایند و سعی کنند پس از مدتی عموم افراد کشور خواندن و نوشتن و قدری حساب و هندسه را فراگیرند و بدین وسیله زندگی دنیا و آخرت آن‌ها مرتب می‌گردد.» [۱۲]

← مبارزات سیاسی

مرحوم اصطهباناتی بعد از مراجعت به شیراز، از نزدیک شاهد ظلم و جور حکام از جمله شعاع السلطنه (فرزند شاه) و قوام الملک (حاکم شیراز) و دیگر دست نشاندگان آنان بود. او می‌دید که چگونه عمال حکومت براحتی اموال مردم را مصادره می‌کنند و تظلم خواهی آنان مورد بی توجهی حکومت مرکزی قرار می‌گیرد. از این رو شجاعانه و با اقتدار مبارزه کرد و در سخنرانیهای پرشور چهره پلید ظالمان را افشا نمود و مردم را به قیام علیه آنان فرا می‌خواند. از اقدامات شجاعانه او شکوائیه‌ای است که علیه صاحب دیوان، حاکم فارس، قوام الملک به تهران فرستاد. وقتی عین شکایت، بدون هیچ رسیدگی، برای صاحب دیوان باز فرستاده شد، وی مجلسی تشکیل داد تا محمدباقر را در حضور دیگران مؤاخذه کند. محمدباقر با شهامت گفت: «هرچه در شما بود، نوشته‌ام.» و در جواب بعضی از اطرافیان که شیخ را به عذرخواهی و بوسیدن دست حاکم ترغیب می‌کردند، گفت: «بوسیدن دست این ظالم، توهین به دین است.» حاکم هم که به شدت عصبانی شده بود، دستور زندانی کردن او را صادر کرد. [۱۳] [۱۴]

← دعوت به اتحاد

بینش سیاسی مرحوم اصطهباناتی او را بر آن داشت تا در هر مرحله از مبارزات، مؤثرترین اقدام را عملی سازد، لذا در اوج مبارزات سیاسی مردم ایران ، هنگامی که استعمار انگلیس و عمال داخلی اش قصد داشتند با ایجاد اختلاف در حرکت انقلابی مردم، انقلاب مشروطه را نتیجه کینه‌های داخلی و شخصی قلمداد کنند، آیت‌الله اصطهباناتی، نامه‌ای به سامرا برای «میرزای شیرازی» نوشت که باید آن را «نامه ی اتحاد اسلام» نامید. وی در آن نامه علمای اسلام را به وحدت برای اجرای دو فریضه امر به معروف و نهی از منکر و اجرای حدود اسلامی فراخواند. در فرازی از این نامه آمده است:«… ما علمای روحانی اسلام، باید آنچه را که خوانده‌ایم به مرحله اجرا در آوریم تا از زحمات خود نتیجه بگیریم، مانند پیشوایان بزرگ خود شمشیر به کمر بسته و در راه خدا و اجرای اوامر او مجاهده نماییم.»
آیت الله شیرازی، ضمن موافقت با نامه مرحوم اصطهباناتی در جواب نامه نوشت:«من مدت زمانی است در این فکر می‌باشم که اگر بخواهیم وظیفه شرعی خود را حقا، ادا نماییم باید از الفاظ گذشته، پا به دایره عمل بگذاریم و از شما خواهش می‌کنم در اول دقیقه ممکن این بارقه اسلامی رابرپا نموده، رضای خدا و فرستادگان او را فراهم سازید.» [۱۵]

← تشکیل انجمن اسلامی

آیت الله اصطهباناتی، جهت نظم و انسجام بخشیدن به مبارزات مردم در اسفند ۱۲۸۵ هـ. ش. ، اقدام به تشکیل انجمن اسلامی کرد. این انجمن با انگیزه تقویت مشروطیت و با شعار «پاینده باد آزادی» به رهبری شیخ تاسیس شد. جلسات انجمن با حضور علما و بزرگانی چون «آیت الله محلاتی» برگزار می‌شد. در فصل دوم اساسنامه، هدف از تشکیل انجمن چنین بیان شده بود: «اجرای مشروطه، حفظ بیضه اسلام ، رفاه مسلمانان، اجرای قوانین دولت علیه که به تصویب دارالشورای کبری ایران و شاه رسیده باشد، رواج مدارس، کمک به بنیه اقتصاد مردم و…» در فصل سوم آیت‌الله اصطهباناتی و یکی دیگر از روحانیون شیراز به عنوان رؤسای دایمی انجمن انتخاب شده بودند. رضا حکمت (سردار حکمت) از فعالان سیاسی آن دوران درباره نقش و جایگاه انجمن می‌نویسد:
«این انجمن کم کم به صورت یک مرکز تجمع مشروطه طلبی و آزادی خواهی درآمد و به خدماتی در جهت تقویت مشروطیت و تنویر افکار مردم و روشن کردن آنان به مسایل و جریانات روز و تقویت بنیان مشروطیت پرداخت.» [۱۶]
همچنین انجمن نقش فعالی در هماهنگی مبارزات و انعکاس و انتشار وقایع داشت، طوری که نگاهی کوتاه به روزنامه‌های دوران مشروطیت، نشان می‌دهد کمتر جریانی هست که این انجمن در آن اعلام موضع نکرده باشد. وزارت امور خارجه انگلیس در گزارش محرمانه خود می‌نویسد:
«طلاب و تجار و بسیار طبقات مردم به عده پانصد نفر متحد شده، انجمنی موسوم به انجمن اسلام منعقد ساخته و قسم یاد کرده‌اند که در حفظ مجلس شورا و اساس مشروطیت از فداکاری جان دریغ ننمایند.» [۱۷]

← سخنرانیهای پرشور

مؤثرترین فعالیتهای سیاسی مرحوم محمدباقر اصطهباناتی، سخنرانیهای پرشور و مهیجی است که بنیان حکومت ظلم و ستم را به شدت لرزاند و در آگاهی عموم بسیار مؤثر بود. مردم مسلمان روحانی شجاع و بی باک را ملاحظه می‌کردند که دلسوزانه از علل عقب ماندگی ممالک اسلامی و ظلم و جنایت حکام سخن می‌گوید و تسلط بیگانگان، عدم اجرای احکام اسلامی و نداشتن قانون و شورا را علل اصلی ذلت آنان می‌داند و از اینکه ملتش گرفتار چنگال روس و انگلیس شده‌اند، زجر می‌کشد. وی در این سخنرانیها، از جمله سخنرانی دهه آخر ماه صفر ۱۲۸۶هـ. ش. ، شجاعانه از مبانی مشروطه مشروعه و آزادی خواهی مردم دفاع کرد و مخالفت با مشروطه را مایه بدبختی مسلمانان دانست در فرازی از این سخنرانی آمده است:
«از امروز تا یوم القیامه هرگونه بدبختی و نکبت و هتک حرمت و معصیت به مسلمین برسد و مرتکب شوند، هر آینه به گردن کسی وارد است که یدا، لسانا، قلما، قدما، شرفا و نفسا با اساس مشروعه دار الشوری و مشروطه همراه نباشد…» [۱۸]

← تحصن در تلگراف خانه

مخالفان مشروطه در فارس (طرفداران قوام الملک)، همیشه تلگراف خانه را در دست داشتند و مانع می‌شدند که فریاد اعتراض مردم به گوش شاه و حکومت مرکزی برسد. همچنین از رسیدن اخبار صحیح و مبارزات مشروطه خواهی تهران و شهرهای دیگر، جلوگیری می‌کردند. در اردیبهشت ۱۲۸۶هـ. ش. به پیشنهاد آیت‌الله اصطهباناتی، اعضای انجمن اسلامی و مشروطه خواهان فارس در تلگراف خانه تحصن و خواسته‌های به حق خود را به تهران مخابره کردند. حضور آیت‌الله اصطهباناتی به اقرار گزارش‌های محرمانه وزارت خارجه انگلیس، هیجان خاصی به مبارزات سیاسی مردم بخشید و تلاش گسترده او برای انعکاس خواسته‌های مردم، موجب شد خبر این حادثه به تهران و دیگر شهرها برسد و انجمن فارس (انجمن فارس‌های مقیم مرکز که برای پیشرفت مشروطیت در تهران تشکیل شده بود) و آزادی خواهان تهران در جلوی عمارت بهارستان تجمع کنند و با مقاصد انجمن اسلامی هم آواز شوند. از دیگر آثار این اقدام سیاسی عملی شدن درخواست مشروطه خواهان مبنی بر عزل قوام السلطنه یکی از مخالفان بنام مشروطه، بود. با عزل وی، مردم به پیشنهاد محمدباقر، آیت‌الله سید عبدالحسین لاری را به شیراز دعوت کردند. با استقبال گرم از او، امید طرفداران قوام به برگشت وی به ناامیدی تبدیل شد. با ورود سید لاری و همراهی آیت‌الله اصطهباناتی، سنگر نماز جمعه جایگاهی برای انجام مبارزات سیاسی تشکیل شد. به همین علت پسران و مریدان قوام به شدت با برپایی نماز جمعه مخالفت می‌کردند و همین امر موجب درگیریهایی بین آنان شد و سرانجام به تجمع بزرگ مشروطه خواهان در شاهچراغ انجامید. [۱۹]

← تحصن در شاه چراغ

دلیل اصلی این تحصن مخالفت پسران قوام با برپایی نماز جمعه بود. علت دیگرش هم اعتراض به بازگشت علاءالدوله بود که شایعه بازگشتش در شیراز پخش شده بود. ازسوی دیگر این تحصن زمینه را مساعد کرد تا رهبران مبارزه در تلگرافهای مشترک افکار و اندیشه‌های خود را مطرح کنند و به حکومت مرکزی تفهیم نمایند که تا اسلام و احکام اسلامی اجرا نشود و ظالمان باقی باشند، مبارزه ادامه دارد.

اجرای حدود اسلام


سیره امامان معصوم علیهم‌السّلام و علمان ربانی که به حقیقت وارث آنان می‌باشد، نشان می‌دهد آنان هیچ گاه به دنبال جاه و مقام نبودند و اگر تلاشی برای تغییر حکومتها داشته‌اند، برای برپایی و اجرای حدود خداوند بوده است. آیت‌الله شیخ محمدباقر اصطهباناتی هم ازجمله همین عالمان بود. وی، شجاعانه فتوا به حرمت کشیدن تریاک داد و از قمار و مسکرات جلوگیری و مرتکبین و فاسدین را برای اجرای حد و تعزیر شرعی جلب کرد. به دستور ایشان فاحشه خانه‌ها بسته و شیشه‌های شراب و جعبه‌های قمار شکسته شد. [۲۰] [۲۱]

ویژگیهای اخلاقی


آیت الله محمدباقر اصطهباناتی، انسانی وارسته، بلند اندیش، و شکیبا بود که جز عشق به خدا و خدمت به مردم، به چیزی نمی‌اندیشید. و به دنبال عناوین دنیوی و جاه و مقام نبود. بااینکه لوازم ریاست و شهرت و مقام برای او مهیا بود، در فقر به سر برد تا به اهداف بزرگش که گسترش علوم اسلامی و فرهنگ قرآن بود، برسد و هرگز در میدان مبارزه، در مقابل ظالمان سر خم نکند.
با آنکه در میدان مبارزه سیاسی و اجرای حدود الهی مصمم بود، در برخورد با زن و فرزند سرشار از مهر و عطوفت بود.
محمدباقر در سال ۱۲۵۸هـ. ش. با دختر «حجة الاسلام آقا سید محمد حسن لاریجانی» ازدواج کرد. همسرش در سال ۱۲۷۹درگذشت. از نامه‌ای که ایشان در فراق همسرش نوشته است، می‌توان به احترام زایدالوصف او نسبت به همسرش پی برد.
«آه چقدر سخت است سفر واپسین. کی امید بازگشتن از این سفر دارد، همسر من، هنوز باور نمی‌کنم که تو رفته‌ای و برنمی گردی. هر وقت چنین تصوری در مغز من داخل می‌شود، لرزه بر اندامم می‌افتد و برق از سرم می‌پرد، چه مرحله ی عجیبی است فراق و چه اوضاع پرشور و شینی است هجران، بویژه یک چنین همسر باوفا و دلدار باصفا! همسر عزیز حال که تو رفتی چرا دل مرا همراه خود بردی، من بی دل چگونه زندگی کنم؟ چطور بیاسایم پس می‌خواهی تنم را نیز ببر و از زندان غمت آزادم کن. من به تو دل بسته و به عشقت پابسته بودم و هیچ فکر فراقت نمی‌کردم…
گل نازنینم، در این موسم که گل‌ها همه سر ز خاک بیرون کرده‌اند، تو چرا سر به خاک فرو برده‌ای چرا سینه ی خاک را بر سینه ی من برتری دادی؟ مگر از من چه دیدی که خود را در زیر خاک پنهان کردی.
جان شیرینم، پس از تو خواب به چشمم نرفته و سر بر بالش پر مهرت نگذاشته‌ام.
نازنینم، عزیزم، اگر انقلابات جهان تو را از من گرفت، آسوده باش که هرگز نمی‌تواند مهر تو را که تا ابد در کانون دلم جای دارد از من بگیرد. [۲۲]
وی در باب نظام خانواده ، شوهرداری، وظایف زن و مرد و تربیت اولاد، افکار و اندیشه‌های بلند داشت که برای نمونه به بعضی از آن‌ها اشاره می‌کنیم. او می‌فرماید: «زن در اثر مشقت کار خانه و بچه داری تاب خشونت را ندارد و رفتار تند ممکن است او را خرد نموده و از کار بیندازد.» [۲۳]
ایشان نتیجه بخش بودن کار مرد را وابسته به تلاش و هماهنگی زن می‌داند و می‌فرماید:
«همانطور که مرد برای تحصیل مال ، رنج کار را بر خود هموار می‌سازد، زن هم برای صرف نمودن آن مال و نتیجه گرفتن از آن باید بجنبد و کار کند و بلکه زحمات مرد در اثر کار کردن زن آشکار می‌گردد.» [۲۴]

اصطهباناتی در نگاه دیگران


آقا بزرگ تهرانی در « طبقات اعلام الشیعه » می‌نویسد:«… حکیم شهید در معقول و منقول علامه و در فقه و اصول محقق بود و تصنیفات زیاد دارد.» [۲۵]
آیت الله عبدالحسین امینی معتقد بود:«میرزا محمدباقر اصصطهباناتی شیرازی براستی شکافنده هسته علم و پیشتاز میدان دانش بود و از گوهران رخشان عالم فضیلت و شرف، استاد بلندپایه علوم عقلی و فلسفه عالی که تحصیلاتش را نزد علمای این رشته به پایان رساند و نیز در علم دین مرحله‌ها پیموده بود.» [۲۶]
میرزا حسن حسینی فسایی در فارسنامه ناصری می‌نویسد:«… از علمای این قصبه (اصطهبان) است جناب کمالات اکتساب، کاشف موزات، فاتح مرموزات جامع فروع و اصول، حاوی معقول و منقول شیخ محمدباقر ولدالصدق عابد متهجد ملامحسن اصطهباناتی، در اوایل حال، دست توسل به دامن خالوی خود جناب فاضل ممجد قاضی عبدالصمد اصطهباناتی زده در خدمت آن جناب مسافرت‌ها نمود…» [۲۷]
دیگر مورخان و محققان با این تعابیر از او یاد می‌کنند: شهید راه آزادی، افتخار مرزوبوم، مجتهد آزادی خواه، دانشور بزرگ، سرسلسله مشروطه خواهان، واعظ بی همتا، واعظ شیرین کلام و.. [۲۸]

عروج خونین


با تلاش آزادی خواهانه مردم فارس و همراهی انقلابیون مشروطه خواه فارس مقیم در تهران ، مجلس قوام الملک را عزل کرد اما چند ماه بعد قوام بدون هیچ بازخواستی با اختیارات ویژه به شیراز برگشت. مردم از این اقدام به خشم آمدند زیرا قوام این بار به نام دین و طرفداری از مشروطه قصد فریب و ایجاد دودستگی داشت. در ۱۷ اسفند ۱۲۸۶، قوام با توطئه حکومت به دست شخصی به نام «نعمت الله بروجردی» کشته شد و پسران او قتل را به مشروطه خواهان نسبت دادند. و به هر بهانه‌ای دست به قتل و غارت مردم پرداختند. آنان مجلس ختمی در حسینیه قوام برپا و از قبل از آیت‌الله اصطهباناتی و تعدادی از علما دعوت کردند در مجلس حاضر شوند. اطرافیان آیت آلله اصطهباناتی به او توصیه کردند این دعوت را قبول نکنند اما معظم له متذکر شد که عدم حضورش باعث بدبینی و سوءظن پسران قوام خواهد شد و آنان قتل پدر را به روحانیت نسبت خواهند داد. نهایتا استخاره کرد و طبق استخاره در مجلس حاضر شد. پسران و طرفداران قوام که از قبل دستور تیراندازی به تفنگچیهای خود داده بودند و در غرفه‌های فوقانی حسینیه پنهان شده بودند، به طرف «سید احمد معین الاسلام» و «آیت الله اصطهباناتی» شلیک کردند و پس از چند شلیک این عالم هفتاد ساله را زیر ضربات قداره و قنداق تفنگ قرار دادند و با فجیع‌ترین وجه به شهادت رساندند. مردم سوگوار، سر و سینه زنان درحالی که جنازه را در تابوتی در باز گذارده بودند و پیراهن خون آلود روی آن انداخته بودند، بدن را به غسالخانه مسجد حاج عباس بردند. در آنجا آثار هیجده زخم بر بدن وی دیده شد. شخصی از طرف صاحب اختیار حاکم وقت شیراز جنازه را دید و اجازه دفن داد. فردای آن روز پیکر آیت‌الله اصطهباناتی در میان حزن و اندوه مردم تشییع شد. مردم سوگوار در حالی که بر سر و سینه می‌زدند این شعر را تکرار می‌کردند:
شیخ شهید مظلوم مقتول اشقیا شد• • • واحسرتا که شیراز، از ظلم کربلا شد
شیخ شهید مظلوم مقتول اشقیا شد• • • واحسرتا که شیراز، از زاده ی زنا شد. [۲۹]
پیکر مطهرش را در باغ غزلحافظیه به خاک سپردند. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

پاسخ دهید

ادرس ایمیل شما کاربر گرامی منتشر نخواهد شد.قسمت های ضروری و مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

متا سفانه قابل کپی نیست!